چالش کتاب‌خوانی طاقچه: یادداشتی بر کتاب «دایی جان ناپلئون»

رمان طنز دایی جان ناپلئون، شرح داستان خانواده‌ای بزرگ، پرجمعیت و پر جنب و جوش، ساکن تهران اوایل دهه‌ی بیست است. داستان به صورت راوی اول شخص از زبان سعید، خواهرزاده‌ی نوجوان دایی جان روایت می‌شود که دست بر قضا برای اولین بار در عمرش عاشق شده. آن هم عاشق دختر دایی جان، لیلی! و مثل هر عشق سوزانی مرارت‌ها و موانع بسیاری بر سر راه دارد. سعید هم مجنون‌وار به هر دری می‌زند تا موانع را از سر راه بردارد. مهم‌ترین مانع «انگلیسا» هستند! شاید بپرسید انگلیسا با عشق یک پسربچه‌ی 13 14 ساله چه‌کار دارند؟ معلوم می‌شود خوب نشناختیدشان. باید کتاب را بخوانید تا از زبان دایی جان با رموز پنهان سیاست‌های کثیف و توطئه‌های بی‌شمار این قوم ظالمین آشنا شوید!

همراه و همگام با سعید و داستان بلوغش از خلال اولین برخورد او با پدیده‌ی جذاب عشق، با شخصیت‌های داستان آشنا می‌شویم که هرکدام ویژگی‌های خاص و منحصر بفردی دارند و تا مدت‌ها در ذهن باقی می‌مانند. مطمئنا با خواندن کتاب حداقل مشابه یکی دو شخصیت را در اطراف خود پیدا می‌کنید. از همه مهم‌تر بی شک شخصیت دایی جان، ملقب به دایی جان ناپلئون است که احساسات مخاطب را به خوبی درگیر می‌کند. گاهی از دستش عصبانی می‌شوید و گاهی برایش دل می‌سوزانید. گاهی از کارهایش به خنده ‌می‌افتید و گاهی برای معصومیت نهفته در ظاهر مقتدر و باجذبه‌اش اشک می‌ریزید.

اما از دیگر شخصیت‌های داستان هم نمی‌توان گذشت. پرداخت تیپیکال و با جزییات تک تک شخصیت‌ها باعث تاثیرگذاری و ماندگاری هرچه بیشتر آن‌ها در ذهن مخاطب شده. ترکیب طنز کلامی شخصیت اسدالله میرزا و تاکید بسیارش بر فواید سفر به سانفرانسیسکو! دروغ چراهای معصوم مش قاسم، توطئه‌چینی زیرکانه‌ی آقا جان، صلح‌طلبی مذبوحانه‌ی دایی جان سرهنگ، شیطنت‌های دوستعلی خان و سر به سرگذاری‌هایش با عزیزالسلطنه، همه و همه همراه با طنز موقعیت قسمت‌های مختلف داستان، تصویرسازی شاهکاری خلق کرده است.

تکیه کلام‌ها و زبان هر شخصیت کاملا متناسب با حالات و روحیات هرکدام، بسیار به‌جا و به‌یادماندنی‌ است. احتمالا بعضی از این تکیه کلام‌ها تا سال‌ها با شما باقی خواهد ماند و مثل زبانی اختصاصی رمز شما با دیگر خواننده‌های این رمان دوست‌داشتنی خواهد بود.

دایی جان ناپلئون بی‌شک مهم‌ترین و تاثیرگذارترین رمان ایرج پزشکزاد است که با زبانی طنز و درونمایه‌ای روانکاوانه به نقد جامعه‌ی سنتی بورژوازی ایرانی می‌پردازد که در حال گذار از سنت به سمت مدرنیته است. ایرج پزشکزاد با نگاه تیزبین و شوخش حجاب پوسیده‌ی اصل و نسب و مناسبات بعضا دست و پاگیر اجتماعی را از میان برمی‌دارد تا روح عریان انسانی را با تمام پستی بلندی ها و گیر و گرفتاری هایش به منصه ظهور بگذارد.

هنگام خواندن رمان هرچه پیشتر می‌روید بیشتر متوجه عمق نگاه و تاثیرگذاری قلم شیرین و روان پزشکزاد می‌شوید. من که یک چشمم از خنده اشک می‌ریخت و دیگری خون میگریست بر وخامت اوضاع عجیبی که احتمالا خود ناپلئون هم از رتق و فتق آن عاجز می‌ماند! رمان دایی جان ناپلئون سوالاتی را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که شاید هرگز جواب مشخصی برایشان نداشته‌باشیم اما با فکر کردن در مورد آنها به شناخت بهتر و بیشتری از دنیای ذهن خود و اطرافیانمان می‌رسیم. از نظر من کار یک کتاب خوب همین است: بالا بردن درک و شناخت خواننده از خود و جهان اطراف.

یادداشتم را با جمله‌ی زیبای اسدالله میرزا تمام می‌کنم که به سعید می‌گفت: «اینجا لیلی خیلی مهم نیست. مهم اینه که تو عشق رو شناختی. این سعادتیه که نصیب هرکسی نمیشه.»

https://taaghche.com/book/57046/%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%BE%D9%84%D8%A6%D9%88%D9%86