یه دیتاساینتیست که همیشه دانشجوی علوم کامپیوتره و با دوییدن شارژ میشه
چالش کتابخوانی طاقچه: کافکا در کرانه
نام کتاب: کافکا در کرانه (ساحل)
نویسنده: هاروکی موراکامی
بین کتابهایی که بهمن ماه میخواستم بخونم، باید یه کتاب هم با موضوع «کتابی که تو را با ادبیات ژاپن یا فرهنگش آشنا میکند» انتخاب میکردم. «کافکا در کرانه» کتابی بود که از مدتها قبل دلم میخواست بخونمش و نسخه چاپیش رو هم دوستی بهم هدیه داده بود و برام عزیزتر شده بود. من از موراکامی «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم»، «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» و چندتا داستان کوتاه خونده بودم و خوشم اومده بود. هرچند سبک این کتابها مثل کافکا در کرانه رئالیسم جادویی نبود، حس میکردم میتونم این ذهنی رو که به راحتی قانع نمیشه رو بسپرم به دست موراکامی که وقتی میخونم پیرمردی با گربه صحبت میکنه، مثل یه مسئله عادی بهش نگاه کنم. چندتا از دوستای چالش طاقچهایم «کتابخانه عجیب» رو انتخاب کرده بودن، اون کتاب رو هم روزای اول ماه خوندم. شاید افتادم تو ماراتون موراکامی، چون الان هم «به آواز باد گوش بسپار» رو دست گرفتم.
کافکا، یک پسر نوجوان و ناکاتا، یک پیرمرد، دو شخصیت اصلی هستن که یک فصل در میون به هر کدومشون پرداخته میشه. کافکا که بعد از ۴ سالگی دیگه مادر و خواهرش رو ندیده، با پدرش رابطه خوبی نداره و تو تولد ۱۵ سالگی از خونهشون فرار میکنه. ناکاتا به خاطر حادثه مبهمی در ۹ سالگی، توانایی خوندن و نوشتن رو از دست میده ولی متوجه میشه تواناییهای دیگهای مثل حرف زدن با گربهها رو داره. هر دو از محل زندگیشون، توکیو به شهر دیگهای از ژاپن میرن و زندگیشون به طریقی به هم مربوط میشه اما خودشون اطلاع ندارن. هر دو دوستی رو دارن که تو انجام کارها بهشون کمک میکنه. اوشمای کتابدار کافکا و هوشینو که راننده کامیونه ناکاتا رو برای رسیدن به اهدافش همراهی میکنه. رابطهی کافکا با خانم سائکی و ساکورا از بخشهای رمزآلود کتابه. داستان پر از معماست و تا آخر کتاب هم خیلی از این معماهای تو ذهن بدون جواب باقی میمونه ولی در حین خوندن کتاب، اینقدر ماجرا جذاب جلو میره که شاید بشه از این کوه سوالهای بیپاسخ صرفه نظر کرد. هرچند، موراکامی تو مصاحبهای گفته که این کتاب باید چندین بار خونده بشه. ممکنه در اون حالت گره رمزهای بیشتری باز بشه.
با این که موراکامی یه نویسنده ژاپنیه، نمیشه تاثیرات فراوانی که از افسانهها، نویسندگان و فیلسوفهای غربی گرفته رو نادیده گرفت. توی این کتاب هم خیلی جاها تاثیرش دیده میشه. مثلا وقتی از موسیقی شوبرت یا بتهوون تعریف میکنه، یا کتابهایی که توسط شخصیتها خونده میشه (آیشمن در اورشلیم، کتابی از اشغال روسیه توسط ناپلئون و ...) و بیشتر از هر چیزی وقتی میبینیم افسانه ادیپ چه سایه بزرگی روی کل داستان انداخته. خوشبختانه، تو این کتاب به فرهنگ، ادبیات و افسانههای ژاپنی هم اشاره میشه. به خاطر این که بخش از داستان تو کتابخونه اتفاق میفته، از کتابهای داستان و هایکو ژاپنی زیادی اسم برده میشه. «افسانه بیرون رفتن روح از بدن»، «داستانهای گنجی (جنجی)»، «مجموعه داستان مهتاب و باران» داستانهای ژاپنیای بودن که تونستن خودشون رو تو دل داستان اصلی جا کنن.
خدا فقط در ذهنهای مردم وجود دارد. به خصوص در ژاپن، خدا همیشه نوعی مفهوم تغییرپذیر است.
باورش برام سخته اگه یکی بگه کتاب رو خونده و آقای ناکاتا رو دوست نداشته. بامزهترین شخصیت داستان برای من آقای ناکاتا بود و قطعا یکی از دلایلش علاقه ایشون به انواع غذاهاست.
« * یکی از غذاهای مورد علاقهی ناکاتاست. »
چون شنیده بودم که ترجمههای فارسی این کتاب، سانسور شده، ترجیح میدادم کتاب رو به زبان انگلیسی بخونم. اثر جانبی این تصمیم باعث میشد که سرعت خوندنم بیاد پایین و روزای بیشتری رو با شنیدن از ناکاتا و کافکا بگذرونم. ایدهآل من از خوندن کتابهای داستانی اینه که چند روزی رو با کاراکترای داستان زندگی کنم ولی خیلی وقتها موفق نمیشم تعداد صفحات کمی رو به صورت مستمر بخونم. امتیاز من به این کتاب ۵ از ۵ بود، برای ساختن تمام لحظاتی که بهم اجازه میداد دنیا رو فارغ از تمام قوانین سفت و سختش، جوری که دوست دارم ببینم.
ترجمههایی از این کتاب رو میتونین با طاقچه بخونین:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: زندگی خود را دوباره بیافرینید
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: آکاتا؛ جادوگر سفید 1
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه :کتاب آن چه پرنده کوچک به من آموخت