یه دیتاساینتیست که همیشه دانشجوی علوم کامپیوتره و با دوییدن شارژ میشه
چالش کتابخوانی طاقچه: رستاخیز
کتاب: رستاخیز
نویسنده: لئو تولستوی/ مترجم: رضوی و اصغری
⚠ خطر لوث شدن داستان در تک تک جملات این متن وجود دارد. ⚠
شروع داستان
نیلیدوف در جوانی با کاتیوشا آشنا میشود. کاتیوشا که زندگی سختی داشته، در آن زمان نزد عمههای نیلیدوف زندگی و برای آنها کار میکرد. آن دو به هم علاقمند شدند اما پس از مدتی احساسات نیلیدوف از عشق به هوس تغییر کرد و با اجبار با کاتیوشا رابطه برقرار کرد و پس از آن خود را توجیه میکرد که اشتباهی مرتکب نشده.
پس از دهسال از گذشت آن ماجرا، زمانی که آن دختر را فراموش کرده بود، در دادگاهی که خود عضو هیئت منصفه است، او را میبیند که به روسپیخانهای پیوسته و به جرم قتل او را زندانی کردهاند. فیلیدوف با خود فکر میکند که او باعث انحراف اخلاقی کاتیوشا شده و احساس گناه میکند.
در پایان محکمه، کاتیوشا به تبعید محکوم میشود و نیلیدوف که تحتتاثیر قرار گرفته است، تلاش خود را برای تغییر حکم او آغاز میکند و حتی تصمیم میگیرد اگر او به سیبریا رفت، همراه او برود و با او ازدواج کند. تغییرات نیلیدوف تنها به کاتیوشا مربوط نیست و تنها تلنگریاست تا به سایر بیعدالتیهای جامعه نگاهی بیندازد.
درمورد داستان
بخشهای زیادی از کتاب در نقد محاکمه انسانهاست، به خصوص نوعی که دادگاهها و سیستم قضایی در آن زمان در روسیه به محاکمهی آدمها میپرداختند. در محاکمهی کاتیوشا/ماسلوا میشنویم که تصمیمگیریها متاثر از احساس است. حتی جایی به خاطر خستگی هیئت منصفه از طولانی شدن جلسه پیشنهاد شد که در مورد مجرم بودن یا نبودن کاتیوشا با تاس تصمیم بگیرند که مسئلهای ناراحتکنندهاست. همینطور وقتی اعضا خسته میشدند بدون این که خودشان فکر کنند، با فردی که صرفا قاطعانه صحبت میکرد همراه میشدند، فقط برای از سر باز کردن، بدون این که سرنوشت افرادی که ادامهی زندگیشان به تصمیم آنها وابسته است برایشان اهمیتی داشته باشد.
«غالبا انسان حس میکند که حقیقتا لیاقت و شایستگی قضاوت را ندارد!»
در جایی از کتاب میخوانیم که این ایراد را به سیستم قضاوت وارد میکند که هیچ اصلاحی در کارش نیست و فقط تنبیه را خوب میداند.
بخش دیگری که درگیری نیلیدوف را نشان میدهد، مسئلهی دهقانان است و حق مالکیتی که میتوانستند داشته باشند تا بتوانند به زندگی خود سر و سامانی بدهند. نیلیدوف که صاحب چندین ده است، میخواهد از حق خود(!) بگذرد اما با مخالفت دهقانان رو به رو میشود و در نهایت صحبتها کارگر واقع میشود و قبول میکنند که اختیار بیشتری نسبت به اراضی داشته داشته باشند. این ماجرا در ادامهی تصمیم نیلیدوف برای مهاجرت به سیبریا اتفاق میافتد که تلاش میکند پیش از رفتن تکلیف خود و آنچه به او مربوط است را روشن کند.
مسئلهی دیگری که تصویر میشود، رشوه گرفتنها و توجه ویژه به طبقهی افراد در سیستم حکومتی و قضاوتی روسیهاست. با کمی اغراق میتواینم بگوییم هیچ دری برای نیلیدوف که جایگاه اجتماعی عالی دارد و ثروتمند است، بسته نمیماند.
برخوردی که زندانبانان با زندانیان دارند بسیار ناپسند است و اوج این رفتارها هنگام تبعید خود را نشان میدهد که هیچ ارزشی برای جان محبوسین قائل نمیشوند تا حدی که چندین زندانی به خاطر پیادهرویهای طولانی در مسیر رسیدن به تبعیدگاه و آب و هوای بد جان خود را از دست میدهند و آنهایی که جان سالم به در بردند، در مکانی آلوده مستقر شدند.
در مورد کتاب
رمانهای روسی به داشتن شخصیتهای فراوان معروفند. رستاخیز نیز استثنا نیست و تولستوی در طول داستان از تعداد زیادی انسان نام میبرد. در حین خواندن، نام اشخاص را روی کاغذی مینوشتم اما به جز دو فرد نامبرده شده در ابتدای این متن، هیچ لزومی به نوشتن نام بیش از صد نفر دیگر نبود. تقریبا هر شخصیت نهایتا در چندین فصل متوالی حضور داشت و پس از آن غیب میشد.
در این کتاب حضور کوتاه شخصیتهای فرعی متعدد را شاهد هستیم که به نظرم از انسجام داستان اصلی کاسته و چون به آنها نیز به اندازهی کافی پرداخته نشده، حس جالبی نمیداد. مخصوصا که هیچ ارتباط خاصی بین این افراد نبود و تولستوی تنها سیاه لشگر را با نام و نامخانوادگی به ما معرفی میکرد.
در این ترجمه از کتاب که خواندم، گاهی اشعاری از شاعران ایرانی آورده شده بود که مربوط به همان بخش از داستان میشد. نمیدانم در نسخهی اصلی کتاب نیز شعر گفته شده یا استفاده از این ابیات خلاقیت و ذوق مترجم را نشان میدهد.
رستاخیز یکی از آثار مشهور ادبیات جهان است و خواندن آن برای من تجربهی جالبی بود.
کتاب «رستاخیز» را با ترجمهی پرویز شهدی از طاقچه دریافت کنید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: سایهی باد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : تاریخچه کوتاهی از فلسفه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : همه دروغ میگویند