چالش کتابخوانی طاقچه: امید

سلام.

چند سالی هست که پیگیر، چالش‌های طاقچه رو دنبال می‌کنم. اما انگار توی این دو سال اخیر، جرئت این رو نداشتم که خودم رو توی این رود جاری بندازم و همراه افرادی بشم که می‌شه بهشون گفت کتاب‌خون. گمونم به من نمی‌شه گفت. من گاهی اوقات با کتاب‌ها دوستم و اکثر اوقات غرق می‌شم توی بازی‌های روزگار که من رو از این دوستی غافل می‌کنه. القصه، این روضه شد شروع دوستی من با چالش سالانه‌ی طاقچه که این سومین سالیه که دلم باهاشه و حالا اولین یادداشتیه که انگشت‌هام هم همراهی‌اش می‌کنند. :)

یکی از روزهایی که ناامیدی، مشق هرروزه‌ی من بود، بعد از تموم شدن کارم توی شرکت، به عادت هرروزه با نگاه‌های بی‌روحم، قدم‌زنان خیابون انقلاب رو گز می‌کردم به سمت مترو و به ویترین مغازه‌ها نگاهم رو گذر می‌دادم. نشر بیدگل؛ جذاب قابل اعتماد. کتاب امید رو توی ویترینش دیدم، زیبا، تزئین‌شده با نقاشی‌های چشم‌پسند زرد و روشنی از ون گوگ که بدون تعارف و پیچیدگی، خلاصه‌ی کتاب رو در یک کلمه در عنوانش آورده بود. اون کتاب، اونجا بهم چشمک زد و گفت شاید نقاشی‌ خورشید ون گوگ بتونه نوری به چشم‌هام برسونه که روحش دوباره پیدا بشه. اون چشمک رو رها کردم و چند روز بعد، عزیزی کتاب رو برام هدیه آورد؛ انگار که نور رو برای چشم‌هام و روح رو برای جسدم. چالش 1402 طاقچه رو که دیدم، یک بار دیگه نور اومد به چشم‌های من مهمونی. امید، برای فروردینم نوشته شده بود و من هم باید می‌نوشتمش.

کتاب امید - نویسنده: استان ون هوفت - نشر بیدگل
کتاب امید - نویسنده: استان ون هوفت - نشر بیدگل

کتاب امید، نوشته‌ی استان ون هوفت، مجموعه‌ای از افکار نویسنده بر پایه‌ی نگرش ارسطو در رابطه با امیده. این که فرق امید با امیدواری، با آرزو، با دعا و حسرت و چیزهای دیگه چیه؟ لزومش کجاست؟ چه وقت‌هایی هست؟ چه وقت‌هایی نیست؟ چه‌طور تعریف می‌شه؟

امید معرف مجموعه‌ای از ایستارها، عواطف و انگیزه‌هاست که در جایگاهی میانه بین شکل‌های افراطی و شکل‌های تفریطی قرار دارد. امید فضیلت‌مندانه در میانه‌ی طیفی واقع شده که در یک سر آن افراط‌های حاضر در خوش‌باوری قرار دارد و در سر دیگرش تفریط‌های حاضر در یاس و تسلیم.

در مقدمه (ترسیم نقشه‌ای از موضوع) و دو فصل اول (تعریف کردن امید و امیدوار بودن) نویسنده به تعریف مستند کلمه‌ی امید و معانی مختلفش می‌پردازه. مکاتب و نظریات نویسنده‌ها و فیلسوف‌های مختلف رو زیر و رو می‌کنه و به دنبال معنای انتقالی کلمه‌ی امید می‌گرده و امید را با مفاهیم شبیه به خودش مثل آرزو و حسرت، مقایسه می‌کنه.

راستش اگر می‌تونستم این بخش از کتاب رو از عطف جدا می‌کردم و مستقیم راهی سطل آشغال کوچه می‌کردم. حتی وقتم رو برای آتیش زدنش تلف هم نمی‌کردم. برای شروع کتاب، قطعا شروع جذابی نبود و من هم قاعدتا کامل نخوندمش و فقط ورق زدم و ازش گذر کردم. نه چون حوصله نداشتم، واقعا قابل خوانش نبود. مجموعه‌ای از اورثینک‌ها و تحلیل‌های مترویی از کلمه‌ی امید. انگار که نویسنده هر مواجهه‌ای که در عمرش با این کلمه داشته رو برای وارد کردن به کتاب قابل دونسته. بدون هیچ نوع انسجامی، بدون هیچ استدلال منطقی، واقعا ناراحتم که چندین روز از فروردینم رو تلاش واهی کردم برای این که بخش‌های اول این کتاب رو بخونم.

در فصل‌های سه تا پنج (امید در درمانگاه، امید و سیاست و امید و دین) نویسنده سعی داره که سه عرصه‌ی حضور مستحکم و قوی امید در زندگی رو به تصویر بکشه و حضور امید رو در این موقعیت‌ها، اثبات کنه. کتاب در اسم‌گذاری‌ها، هیچ تلاشی برای پیچوندن موضوع در لفافه‌های ادبی نکرده؛ همون‌طور که از عنوان اصلی کتاب هم پیداست؛ خیلی ساده، امید، اولین کلمه‌ای که راجع به یک کتاب که سراسر به فلسفه‌ی امید و امیدواری پرداخته، به ذهن خطور می‌کنه. درباره‌ی اسم فصل‌ها هم همین‌طوره.


امید در درمانگاه

امید جنبه‌ای گریزناپذیر و پرمسئله از تجربه‌ی ناخوشی برای بیماران است، و نیز منبع بسیاری از دوراهه‌های اخلاقی که کارکنان بخش بهداشت و درمان در درمانگاه با آن مواجهند.

فصل سوم، با امید شایع در بیمارها برای بهبود شروع می‌شه و در ادامه به ترس از نیستی و مرگ می‌پردازه. این که جدا از مسائل اعتقادی برای دنیای پس از مرگ و خواستار مرگ بودن انسان‌های مذهبی و افسرده در دو سر طیف، به طور کلی مرگ خود ما می‌تونه علی رغم تمام اتفاقات دیگه‌ی زندگی‌مون، برامون توقف امیدها باشه. همین که نتونیم به یک واقعه و لحظه امیدوار باشیم، به اندازه‌ی کافی برای ما در زندگی ترسناک هست. در ادامه به امید موجود در کادر درمان برای بیماران‌شون اشاره می‌کنه و دوراهی‌های اخلاقی رو در بیماری‌های صعب‌العلاج، علاج‌ناپذیر و ملایم براشون بررسی می‌کنه. این فصل هم مواردش اکثرا بدیهی بود و من فقط یک نگاه کلی به سرفصل‌ها و جملات متمایزش انداختم.


امید و سیاست

باراک اوباما در سال 2004 سخنرانی پرشوری در حمایت از جان کری و جان ادواردز، نامزدهای حزب دموکرات داره:

... این، امید بردگانی است که گرد آتشی نشسته‌اند و نغمه‌های آزادی می‌خوانند؛ امید مهاجرانی که به قصد رسیدن به ساحل‌های دوردست دل به دریا می‌زنند؛ امید ناوبانی که در ویتنام با رشادت از دلتای مکونگ پاسبانی می‌کند؛ امید پسر آسیابانی که جسورانه می‌کوشد به رغم انبوه مشکلاتی که سر راهش است توفیق یابد؛ امید پسربچه‌ای لاغرمردنی با اسمی عجیب و غریب که باور دارد آمریکا برای او هم جایی دارد. امید در مواجهه با دشواری. امید در مواجهه با تردید. جسارت امید! در نهایت، همان بزرگ‌ترین عطیه‌ی خداوند به ماست، و همان پایه و اساس این کشور است. باوری به چیزهای نادیده. باوری مبنی بر این که روزهای بهتری در راه است.

به طور کلی می‌تونیم از سیاست به عنوان تلاشی اجتماعی و نهادی از طرف یک اجتماع یاد کنیم که برای صورت‌بندی خط‌مشی‌ها، به اتفاق نظر رسیدن در موردشون و نهایتا اعمال اون‌ها در جهت خیر عمومی پیش می‌رن. می‌دونیم که سیاست‌ها هرقدر هم که احتمالا دچار فسادهای مختلف باشن، تمرکز اصلی‌شون بر حکمرانی خوب و صیانت از شرایط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی‌ هست که در نهایت بهشون زندگی سرشار و شادکام، مطابق با ارزش‌های مورد تکریم‌ خودشون و اجتماعاتشون خواهد داد. با این هدف اظهارشده برای سیاست که بهبود زندگی کسانی هست که با اون نظام سیاسی احاطه شدن و تمرکز بر آینده‌ی بهتر، بعید نیست که امید محور اساسی سیاست به حساب بیاد.

من این فصل رو دوست داشتم، خوش‌خوان بود و ایده‌ی نویی رو تحریر کرده بود. شاید بهتر بود نویسنده همین یک فصل رو به طور جداگانه تحت عنوان کتابی به نام «امید و سیاست» منتشر می‌کرد. توی این فصل راجع به نگرانی‌های سیاسی یک کشور و نظامش و چشم امید شهروندان به حکومت برای بهبود مشکلات صحبت کرده بود.


امید و دین

اگر ما به جهان و وجودمان در آن با روحیه‌ای علمی نزدیک شویم، خدا را پیدا نخواهیم کرد اما این رویکرد نقش امید را کم‌رنگ می‌کند. استدلال من در ادامه این است که باور به خددا مبتنی بر استدلال عقلانی یا سند و مدرک نیست. این چیزی نیست که قوای شناختی‌مان آن را خلق کرده باشد؛ امید است که آن را خلق می‌کند.

توی این فصل، می‌بینیم که نگرانی‌های اگزیستانسیالیسم انسان‌ها بررسی و با امید به وجود پدیده‌های متافیزیکی و دین، توجیه و پاسخگویی می‌شه.برای مثال از نگرانی بشر برای فانی، آسیب‌پذیر و شکننده بودن صحبت می‌کنه و اشاره‌اش به این هست که دین با پیشنهاد زندگی پس از مرگ (در قالب یک زندگی متافیزیکی یا تناسخ یا ...) این نگرانی رو قابل کنترل می‌کنه. در ادامه لیستی از نگرانی‌های اشاره‌شده در کتاب رو میارم که به عقیده‌ی نویسنده با امید به حقانیت دین، می‌شه جوابگوشون بود:

  • جستجو برای معنا در زندگی
  • باور داشتن به ذات نیک پدیده‌های اخلاقی در مقابل غیراخلاقی‌ها
  • جستجو برای خاستگاه بودن
  • احتیاج به شفا توسط قدرت آسیب‌ناپذیر (در بعد جسمانی و همین‌طور بعد معنوی)
  • دلواپسی راجع به کشف هویت ذاتی
  • نگرانی از تنهایی در جهان
  • خواستاری عدالت و جزای عادلانه در پی خوب زیستن


من این متن رو تقریبا کامل نوشتم و تمام ایده‌هایی که در کتاب نوشته شده بود رو به طور خلاصه، واردش کردم. به «امید» این که دیگه کسی کتاب «امید» رو نخونه و وقتش رو با اورثینک‌های بی‌نظم نویسنده تلف نکنه. :)