دانشجو روانشناسی، یک کتابخوان غیرحرفهای
چالش کتابخوانی طاقچه: طاعون
سادهترین راه برای آن که آدم شهری را بشناسد این است که سر دربیاورد آنجا مردم چهطور کار میکنند، چهطور محبت میورزند و چطور میمیرند.
فکر کنم وقتی ۱۶ یا ۱۷ سالم بود، تحت تاثیر بعضی از صفحات اینستاگرام که کتاب معرفی میکنند با کتاب طاعون آشنا شدم و شروع به خوندنش کردم. اما مشکل سن کم من و تجربیات ناچیزم از زندگی بود و باعث شد صفحات کتاب رو سرسری رد کنم و صرفا اگر یک جا حرفی شد بتونم بگم که من هم این کتاب رو خوندم. اما حالا که سالها گذشته هم سنم بیشتر شده و هم جهانم بزرگتر و از همه چیز مهمتر تجربهی زندگی در قرنطینه به لطف کرونا محیا شده. من با دقت بیشتری این کتاب رو خوندم و لذت بیشتری هم بردم.
اتفاقات داستان در شهر اُران در الجزایر که مستعمرهی کشور فرانسه است رخ میدهد، شهری ساحلی که پشت به دریا ساخته شده، شهری بدون کبوتر، بدون درخت و بدون باغ. اما داستان از جایی شروع میشود که ناگهان هزاران موش رو به مرگ از سوراخها بیرون میخزند و باعث وحشت ساکنان شهر میشوند. اما این فقط یک نشانه از وقوع فاجعهای بزرگتر است. فاجعهای که حتی خود دکتران و فرمانده شهر میلی به باور آن ندارند. یعنی شیوع بیماری طاعون.
اون موقع جرئت نکردند اسمش رو به زبون بیارن. افکار عمومی واسه شون مقدسه:مردم رو وحشت زده نکنید، مبادا یک وقت مردم رو به هول و هراس بندازید. وانگهی، به قول یکی از همکارها «غیرممکنه، همه میدونند در اروپا ریشه کن شده.» آره همه میدونستند غیر از مردهها.
اما بیماری به افکار دکتران و بزرگان شهر اهمیتی نمیدهد و شروع به کشتار میکند. و مثل همیشه تا این افراد شروع به چارهاندیشی کنند بسیار دیر شده است و افراد زیادی از دست رفته اند.
زیرا گرچه مصیبتها امری رایجاند، دشوار میتوانیم باورشان کنیم وقتی بر سر خودمان نازل میشوند. جهان همان قدر گرفتار طاعون شده که دستخوش جنگ. با وجود این جنگ ها و طاعون ها مردم رو یکسان غافل گیر میکنند.
حالا به نظرم بهتره یک تعریفی از خود بیماری طاعون داشته باشیم:
طاعون یک بیماری واگیر عفونی مشترک بین انسان و حیوان با عامل باسیل یرسینیا پستیس (Yersinia pestis) است. عامل این بیماری در سال ۱۸۹۴، پس از سالها پژوهش الکساندر یرسین در انستیتو پاستور کشف شد. طاعون خیارکی (طاعونی که در کتاب افراد به آن مبتلا میشدند) متداولترین حالت طاعون است که با نیش کک یا گازگرفتگی موش آلوده به بوجود میآید. طاعون خیارکی یکی از سه نوع طاعون ناشی از باکتری یرسینیا پستیس است. طاعون ابتدا باعث مرگ شمار بسیار زیادی از موشها میشود؛ بنابراین، ککها به دنبال میزبان دیگر، به انسانها یا حیوانات خانگی حمله کرده و باعث آلودگی آنها میشوند. (منبع ویکیپدیا)
وقایع کتاب از زبان یک راوی کل و بیطرف توصیف میشود . راویای که بعدها در انتهای داستان متوجهی هویت او میشویم. در این بین راوی ما را با چندین شخصیت اصلی کتاب که سعی میکنند که بر کنترل این بیماری تاثیر گذارند و تا حدودی با نحوهی زندگی آنها قبل از طاعون آشنا میکند.
وقایع کتاب برای من بسیار ملموس بود مثلا نبودن سرم دارویی، تبدیل مکانهای عمومی به بیمارستان و مراکز درمانی، کمبود کادر درمان، اعلام لیستی از تعداد نفراتی که میمیرند و از همه مهمتر قرنطینه. البته قرنطینه در کتاب بسیار سفت و سخت اجرا میشد. که در اینجا به این شکل نبود.
چندین جملهای که از متن کتاب خوشم اومد:
نتیجهی هجوم بیرحمانهی بیماری این بود که همشهریانمان را ناگزیر کرد به گونهای عمل کنند که گویی عواطفِ فردی را فاقدند.
مطبوعات که سر قضیهی موشها آنقدر بلبلزبانی کرده بودند اصلا صدایشان در نمیآمد، زیرا موشها در خیابان میمیرند و انسان ها در اتاقشان. و روزنامه ها فقط دغدغه ی خیابان را دارند.
[دکتر ریو] میکوشید هر چه درباره ی این بیماری می دانست به خاطر بیاورد و به ذهن بسپارد ارقام در حافظهاش غوطه میخوردند و به خود میگفت حدود سی طاعون عظیمی که تاریخ به خود دیده نزدیک صد میلیون تلفات داشته. صدمیلیون تلفات یعنی چه؟ وقتی جنگ پیش میآید، دیگر به زحمت میفهمیم انسان مرده یعنی چی و از آنجا که انسان مرده وزن ندارد مگر اینکه مرگش را به چشم ببینیم، صد میلیون جسد پخش و پلا شده در تاریخ جز سوسویی در تخیل نیست.
این جمله من رو یاد این قسمت از کتاب سفرهای خطرناک امیل کلیما انداخت:
انسان میتواند در جایی بخواند میلیونها نفر کشته و شکنجه شدهاند اما عدد حتی اگر خیلی بزرگ باشد، تنها میتواند حیرانی بیاورد، شاید همدردی هم برانگیزد ولی نمیتواند دردی را که انسانها تجربه کردهاند را منتقل کند.
و در آخر سر طاعون برای کسانی که کسی را از دست داده اند هیچ وقت تموم نمیشود.
من کتاب طاعون رو از اپلیکیشن طاقچه از نشر چشمه و ترجمه کاوه میرعباسی خوندم. در نظرات بسیاری از افراد از ترجمه ایراد گرفته بودند و گفته بودند خوب نیست و یا نتونستند ارتباط برقرار کنند ولی به نظر من ترجمهی خوبی بود. و مشکل خاصی نداشت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: پیرمرد و دریا
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه؛ زایو
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: هنر شفاف اندیشیدن