سعید·۳ سال پیشافعی دوپا...از خواب بلند شدم... البته مثل همه روزای یگه ... به زور داد و بیداد مامان... هوا بهاری بود و تعطیلات عید...دیدم بجای مامانم ...یه دختر لاغر…
ماهنامهی دانشجویی «داد»·۶ سال پیشداستان/ خون جهنده (4)محمد زارع/ دانشجوی مقطع کارشناسی مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف پنجم: افعیعبدالله چرا راه میرود بر زمین؟ نمیبینی آن لکه را بر صورتت؟ نمیبینی که بزرگ میشود؟ اینها را کسی در گوشش میگفت. کسی که وقتی میآمد، تمام اتاق را پ...