Aghil·۱ سال پیشلبخند...کلاس که تمام شد با بقیه خداحافظی کردم و از پله ها پایین آمدم. صدای باران آن قدر زیاد بود که مطمئن بودم به سر خیابان نرسیده کاملا خیس می شوم…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadehدرچالش هفته·۲ سال پیشغمت در نهان خانهی دل نشیند :)تقدیم به کسانی که افسردگی عزیزانشان را درک میکنند و با آن کنار میآیند.
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۲ سال پیشدو رد پای موازی، روی برف!و پس از مدتها، در اولین برف زمستان، اولین توصیف صحنه زمستانی را روی کاغذ آوردیم!
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۲ سال پیشآبنبات چوبی!هیچ پسری، آبنبات چوبی قرمز رنگ نمیخوره!??
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadeh·۲ سال پیشتوصیف صحنهپشت پنجرهای که قطرات باران رویش را لک کردهاند ایستادهام.کمی لایش را باز و هوای تازه را به اتاق دلگیرم دعوت میکنم. آن طرف خیابان، درست ا…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadehدرایماض·۳ سال پیشغزالِ منی پیرزن وقتی بعد از پنجاه و پنج سال زندگی مشترک قهر میکنه، کجا میره :)؟؟!
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadehدرایماض·۳ سال پیشبه شیرینی لبخند :).- بیدار شدی عشقِ من؟! با لبخندی که هرلحظه عمیق تر میشد به سمت تخت کوچکِ فریماه رفت.بالای نرده های محافظ تخت سفید رنگ دخترش ایستاد.دلش غنج…
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadehدرمبتلا به نوشتن...·۳ سال پیشسپیدی برف اینجا به سرخی میزند!نامه ای که از میان مشتش بیرون کشیدم... این بار به سبک زمستان
کتایون آتاکیشیزاده | Katayoon Atakishizadehدرمبتلا به نوشتن...·۳ سال پیشزمستانی زودتر از دی ماهکسی از ایستادن بدون چتر زیر باران نمیمیرد! مرگ لحظه ای میرسد که پرستاری نباشد هنگام بیماری با قربان صدقه رفتن ، تیمار داری ات را بکند...…