سید خانوم·۱ سال پیشگر دخترکی پیش پدر ناز کندداشتم روضه میخواندم که چشمم به دفتر نقاشی دخترم افتاد...من از تنهایی حضرت رقیه میگفتم و او روضه را به تصویر میکشید...پ ن مینویسم تا وی…
hoorieh95·۴ سال پیششاهد افلاکیچون زلف تو ام جانا در عین پریشانیچون باد سحرگاهم در بی سر و سامانیمن خاکم و من گردم من اشکم و من دردمتو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانیخوا…