محمدرضا شیخی چمان·۱۲ روز پیشتقابل تولیدات رسانه ملی ایران و سلیقه مخاطبانیک کشور از سازمانهای مختلفی شکل گرفته که هر کدام برای پاسخ به یک نیاز از جامعه هستند. صداوسیما یا رادیو و تلویزیون که میتوان آن را رسانه…
Magazine || مجله تفریحی و سرگرمی·۱۴ روز پیشآرامش و بهرهوری در دنیای دیجیتال: راهکارهایی برای فاصلهگیری از شبکههای اجتماعی و سرمایهگذاری هوشمندچگونه با فاصلهگرفتن از شبکههای اجتماعی، تمرکز بر سرمایهگذاری و فعالیتهای آرامشبخش، به زندگی پربارتر و سالمتر برسیم.
Tara.ella·۳ ماه پیشمکالمه ی دو دیوانه. شاید هم یک دیوانه؟+به نظرت اون ادمی که الان دارم از پنجره میبینم خیابون راه میره، چند قدم دیگه بره پاهاش میشکنه؟-احتمالا اگه بخوای با چشمات زل بزنی بهش به د…
عمار پورصادق·۳ ماه پیشرادیو فیکشن رادیوی داستان و رمان و کتاب و روایت راه افتادنسخه اسپاتیفای داستان با صدای نویسنده کست باکس رادیو فیکشن کانال تلگرام رادیو فیکشن
بهرام نوذری·۳ ماه پیشقصه های من قسمت هجدهمداشت وسط کوچه میدان داری میکرد ، از ماشین که پیاده شدم نگاهم کرد و گفت بیا اینجا کارت دارم . رفتم .گفتم چیه سلطان وایسادی اینجا خبریه ؟؟ گف…
بهرام نوذری·۳ ماه پیشقصه های من قسمت هفدهمکیک تولدش را که برید چشمانش به من دوخت ، گفت این بهترین سورپرایزی بود که میشد .تمام دنیا را درآن لحظه مالک بودم ، چند ماهی از تولدش گذشته ب…
بهرام نوذری·۳ ماه پیشقصه های من قسمت شانزدهمرادیو صدای داریوش پخش میکرد،بوی گندم مال من هرچی که دارم ...اشک امانم را بریده بود بی دلیل فرو می ریخت ، تمام که شد گوینده شنونده ها را دعو…
بهرام نوذری·۳ ماه پیشقصه های من قسمت پانزدهمتلویزیون را روشن کرد ، با نگاهش فهمیدم باید تمام چیدمان روی میز را به میز جلوی تلویزیون انتقال دهم . همه چیز بود ، از تخمه گرفته تا ماست خی…
بهرام نوذری·۳ ماه پیشقصههای من قسمت سیزدهمآخرین باری که شامپو به چشمم رفت همین چند دقیقه پیش بود . مغز درد داشت امانم را میبرید. گوشی موبایلم را برداشتم و سرکی در فضای مجازی کشیدم .…
بهرام نوذری·۳ ماه پیشقصههای من قسمت دوازدهمروبرویش که ایستادم با چشمانی نیمه باز نگاهم کرد ، پرسید باز عکس؟گفتم از سر زیبایی تو باید عکس گرفت . گفت فکرمیکنی خربزه زیر بغل من جا می شو…