سه مشروطه·۲ سال پیشقسمت ششم | دنیای نودنیا قشنگ عوض شده بود. اندوه بود که از زمین و آسمان میبارید و پسر عشق زندگیم رو از دست دادم. چیزی بدتر از این میتونه باشه؟ بعد دو هفته پا…
سه مشروطه·۳ سال پیشقسمت پنجم | تا آخر ترم از سه سال بعدمن کلاً یادم رفته بود که چی به چیه. یهو دیدم من یه اکانت دیگه هم توی ویرگول دارم! چرا دیگه چیزی ننوشتم؟ اومدم نوشتههای قبلی رو بعد سه سال…
سه مشروطه·۵ سال پیشقسمت دوم | اونقدرا هم بد نیست.صبح یه مقدار دیرتر بیدار شدم و در نهایت ١٠ دقیقه دیر کردم. عین بچههایی که دوست ندارن برن مدرسه و مامانشونو میخوان، منم نمیخواستم برم. بل…