پوریا رستم زاده·۲ سال پیشداستانک قندِ زرد مزهملکه به کارگرها گفت: در اینجا گزارش دادند که در باقی مانده این مایع مقدار زیادی قند موجود است. پس بروید و آذوقه جمع کنید که زمستان از هم اک…
پوریا رستم زاده·۳ سال پیشدنیا خنده تو را کم داردمرد ایستاد... کلاهش را برداشت. کتش را مرتب کرد. عصایش را بدون اینکه خم شود روی زمین انداخت. کمی خودش را صاف تر کرد. بوی اتکلن می داد. خودش…
. محمدحسن حاجیوندی . مندیالیست .·۳ سال پیشداستان کوتاه "بغض"همیشه آن چیزی را که هنوز ته مانده، ولی هست را "تمام شده" میدانند: دوست شدن؟!
حسین خضوعی·۴ سال پیشبینظیریکی بود ...................................................................................................................................…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان کلاغ مرا می بیند.در پارک نشسته ام. ظهر است. نجوای سیر سیرک ها به گوش می رسد و با صدای سه کلاغ در هم می پیچد. فریادی از بلند گوهای پارک در استخوانم نفوذ کرده…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان فقط دو ساعتسرما حرکت می کند. از انگشتانت بالا می آید و زیر لباس هایت پیش می رود؛ لباس هایی که «روی هم روی هم» پوشیده ای تا تو را در سرما سرپا نگه دارد…
داستان شاپ·۴ سال پیشداستان هایکو برای مردگاندیگر همه چیز تمام شد و مُردم. به پایان همه ی راه های نرفته وُ رفته رسیدم. در میانه ی ناباوری که چرا ناگاه در وضعیت مرگ ام و چرا این منم که…
Laklakbook·۵ سال پیشداستانک یا داستان مینیمال چیستداستان مینیمال یا داستانک معمولاً کوتاهترین حالت روایت داستان بعد از لطیفه و حکایت، و معمولا در پی یک کشف ضربهزننده است...