نیمچه روانشناس - علاقهمند به مدیریت محصول
در باب مزیت حبابهای دنیای فناوری

مقدمه
در دنیای فناوری اغلب با دورههایی مواجه میشویم که سرمایهگذاری و هیجان پیرامون یک فناوری خاص به شکلی افسارگسیخته رشد میکند؛ وضعیتی که آن را «حباب» مینامند. این روزها بسیاری معتقدند در میانهی حباب هوش مصنوعی قرار داریم؛ نشانههایی نظیر معاملات هنگفت (برای نمونه، تنها یک شرکت مانند OpenAI توانسته در ارزشگذاریهایی در مقیاس تریلیون دلاری مشارکت کند، در حالی که درآمد سالانهاش کسری از آن است) حاکی از وجود چنین حبابی است[1]. طبیعی است که مدیران با دیدن این تب سرمایهگذاری نگران شوند، چرا که تاریخ نشان داده حبابها سرانجام میترکند و رکود و شکست بسیاری از کسبوکارها را به دنبال دارند[2]. اما نکتهی مهم اینجاست که ترکیدن حباب پایان کار نیست؛ حبابهای فناوری در بهترین حالت خود، زیرساختها و نوآوریهایی برجای میگذارند که تا دههها بعد محرک رشد و تحولاند[3]. در این مطلب با نگاهی جامع و واقعبینانه، به مزایای حبابها در دنیای فناوری میپردازیم و توضیح میدهیم چرا مدیران فناوری باید این دورهها را بیشتر به چشم فرصت ببینند تا تهدید.
حبابهای تکنولوژیک مفید در برابر مضر
در اقتصاد فناوری، «حباب» به دورهای گفته میشود که ارزشگذاریها و سرمایهگذاریها به شکل غیرمنطقی و فراتر از واقعیتهای جاری رشد میکنند. اما همهی حبابها یکسان نیستند. پژوهشگران حوزه اقتصاد تکنولوژی دو نوع حباب را تفکیک میکنند: حبابهای نقطهعطف (Inflection Bubbles) در برابر حبابهای بازگشت به میانگین (Mean-reversion Bubbles)[4]. حبابهای نقطهعطف همان حبابهای "مفید" هستند که اثرات جانبی منفی کمتری داشته و تغییرات بلندمدت مثبتی برجای میگذارند[5]. در این گونه حبابها، سرمایهگذاران به آیندهای باور دارند که اساساً متفاوت از گذشته است و بر همین اساس دست به معامله و سرمایهگذاری میزنند. به بیان دیگر، حباب نقطهعطف زمانی شکل میگیرد که نوآوریهای جهشواری در شرف وقوع است؛ فناوریها یا کسبوکارهایی که نه صرفاً ۵٪ بهتر، بلکه در ابعادی دستنیافتنی بهتر از آلترناتیوهای قبلی خود هستند[6]. نمونههای کلاسیک چنین دیدگاهی در حباب داتکام اواخر دهه ۹۰ میلادی مشاهده شد؛ مثلا سرمایهگذاران آمازون را نه یک کتابفروشی آنلاین بهتر، بلکه تغییر پارادایم فروش کتاب و کالا میدانستند[5]، یا یاهو را صرفاً کتابخانهی بزرگتری نمیدیدند بلکه دریچهای جدید برای دسترسی همگانی به اطلاعات برخط تلقی میکردند[7]. این باور به «اینبار اوضاع فرق میکند» جرقهای است برای جذب سرمایههای کلان و همسو شدن کارآفرینان در جهت فناوریهای تحولآفرین.
در مقابل، حبابهای بازگشت به میانگین یا همان حبابهای "مضر"، آنهایی هستند که غالباً بر پایهی خوشبینی کاذب نسبت به تداوم روندهای موجود شکل میگیرند و پیامدهای مخربی به همراه دارند[4]. در این موارد، سرمایهگذاریها بیشتر معطوف اعداد و ارقام جاری (مثل رشد چند درصدی سالانه) است و نه یک تغییر بنیادین. برای مثال، حباب وامهای مسکن پرریسک در میانه دهه ۲۰۰۰ (که به بحران مالی ۲۰۰۸ انجامید) یک حباب بازگشت به میانگین محسوب میشود[8]؛ سرمایهگذاران فرض را بر ادامهی روند صعودی قیمت مسکن گذاشتند، بیآنکه نوآوری یا زیرساخت پایداری خلق شود. این نوع حبابها پس از ترکیدن عمدتاً چیزی جز زیان مالی و بازگشت شرایط به روال سابق بر جای نمیگذارند.
تمایز کلیدی اینجاست که حبابهای نقطهعطف میتوانند سکوی پرشی برای آینده باشند. در این حالت خوشبینی سرمایهگذاران به تغییرات بنیادین، به تزریق منابع هنگفت در حوزههای نو منجر میشود. حتی اگر بسیاری از آن سرمایهگذاریها مستقیماً به ثمر ننشینند، محصول جانبی آنها میتواند ایجاد زیرساختهای فیزیکی و شناختی جدید باشد که مسیر را برای دورههای بعدی پیشرفت هموار میکند[9][10]. در ادامه به تفصیل نقش این سرمایهگذاریهای هماهنگ در ساخت زیرساختها را بررسی میکنیم.
سرمایهگذاریهای جنونآمیز و نقش آن در ایجاد زیرساختها
یکی از نظریههای شناختهشده درباره حبابهای تکنولوژیک، دیدگاه کارلوتا پرز (Carlota Perez) در کتاب انقلابات فناورانه و سرمایه مالیاست. پرز استدلال میکند که حبابها مرحلهای ضروری در هر انقلاب صنعتی/فناورانه هستند که طی آن سرمایهگذاریهای سفتهبازانه و حتی غیرمنطقی، زیربنای مادی تحول بعدی را بنا میکنند[11]. او این دوره را «فاز نصب (Installation Phase)» مینامد که طی آن زیرساختهای لازم برای بهکارگیری گسترده فناوریهای جدید نصب و انباشته میشود، هرچند بسیاری از این سرمایهگذاریها در کوتاهمدت بازدهی مالی ندارند[12]. پس از ترکیدن حباب و یک دوره رکود موقتی، از این زیرساختهای نصبشده در دوره بهرهبرداری (Deployment Period) استفادهی کامل به عمل میآید و شکوفایی بلندمدت رقم میخورد[12]. به بیان ساده، هزینههای سنگین و پرریسک دوران حباب، زمینهساز رشد پایدار در دوران بعد از حباب هستند.
مثالی گویای این پدیده، حباب داتکام (اواخر دهه ۱۹۹۰) است. در خلال تب داتکام، شرکتهای مخابراتی حجم عظیمی فیبر نوری و ظرفیت شبکهای فراتر از نیاز فوری آن زمان ایجاد کردند. این سرمایهگذاریها از نظر بازده آنی توجیه نداشت و بسیاری از آن شرکتها ورشکسته شدند، اما زیرساخت ایجادشده از بین نرفت؛ در واقع همان شبکه فیبر نوری ارزانقیمت و آماده، به ستون فقرات اینترنت امروزی بدل شد[13]. ما امروز اینترنتی تقریباً نامحدود و کمهزینه در اختیار داریم، تا حدی به خاطر فیبری که آن زمان با سرمایه افراد ورشکسته در زمین کار گذاشته شد.
افزون بر زیرساختهای فیزیکی مانند فیبر نوری، حبابها ظرفیتهای شناختی و انسانی را نیز شکل میدهند. منظور از زیرساخت شناختی، دانش جمعی، مهارتها، نوآوریها و اکوسیستمهایی است که در تب یک فناوری به وجود میآید. بن تامپسون با استناد به پژوهشهای اخیر (نظریات Byrne Hobart و Tobias Huber در کتاب Boom: Bubbles and the End of Stagnation) اشاره میکند که حبابها، بهویژه حبابهای نقطهعطف، نقش نوعی «سازوکار هماهنگکننده» را ایفا میکنند[9]. در اوج یک حباب، استارتاپها، سرمایهگذاران و استعدادها همگی حول یک باور مشترک بسیج میشوند و هر کس قطعهای از پازل چشمانداز آینده را میسازد[9]. بدین ترتیب، حتی اگر رویاپردازیها اغراقآمیز باشد، حاصل این حرکت همجهت میتواند یک پیشرفت جهشی باشد: فناوریها و مدلهای کسبوکار متعددی بهطور موازی ابداع میشوند و یکدیگر را تقویت میکنند[9]. برای نمونه، در حباب داتکام ظهور همزمان ارائهدهندگان اینترنت، موتورهای جستجو و فروشگاههای آنلاین باعث شد هر کدام ارزش دیگری را بیشتر کند؛ وجود اینترنت تجاری، ایده تجارت الکترونیک را توجیهپذیرتر کرد و رشد وبسایتهای محتوامحور و تبلیغات آنلاین، انگیزه استفاده از اینترنت را برای عموم مردم بالا برد. نتیجه این «دایره فضیلتآمیز» رشد هماهنگ کل اکوسیستم بود[14].
به بیان دیگر، حبابها از طریق ایجاد یک رؤیای مشترک، نقش هماهنگکنندهای بازی میکنند که ریسک نوآوری را برای افراد کاهش میدهد[9]. وقتی میبینیم گروهی از شرکتها با اتکا به یک چشمانداز آیندهنگر سرمایهگذاری میکنند، دیگران نیز ترغیب میشوند قطعات مکمل آن چشمانداز را توسعه دهند[9]. در سایه تبآوری حباب، پروژههایی که در زمان عادی شاید غیرعملی یا بسیار پرخطر به نظر برسند، ناگهان قابل تأمین مالی میشوند و خیل عظیمی از افراد نخبه به آن حوزه هجوم میآورند[15][16]. این همان چیزی است که ظرفیت شناختی یک صنعت را متحول میکند: انباشت تجربه، دانش و حتی شکستهای مفید که زمینهساز موفقیتهای آتی هستند[15][16].
خلاصه اینکه سرمایهگذاریهای جنونآمیز اما هماهنگ دورههای حبابی، به دو شکل به نفع فناوری تمام میشوند: اول با ایجاد زیرساختهای فیزیکی پایدار (از خطوط راهآهن در قرن نوزدهم گرفته تا کابلهای اینترنت در دهه ۱۹۹۰ و شاید مراکز داده در حباب هوش مصنوعی کنونی)، و دوم با تولید زیرساخت شناختی یعنی پرورش نیروی متخصص، استانداردهای نو، و شبکهای از نوآوریهای مکمل که رشد آینده را شتاب میبخشند[17].
حباب داتکام و دستاوردهای پایدار آن
برای درک بهتر فواید یک حباب مفید، مرور حباب داتکام و میراث آن بسیار آموزنده است. حباب داتکام در سالهای ۱۹۹۵-۲۰۰۰ میلادی اوج گرفت؛ سرمایهگذاران شیفتهی شرکتهای اینترنتی شدند و ارزش سهام این شرکتها به شکلی افسارگسیخته بالا رفت تا جایی که در مارس ۲۰۰۰ حباب ترکید و شاخص نزدک سقوط شدیدی کرد. اما با وجود نابودی ثروت بسیاری از سرمایهگذاران در کوتاهمدت، این حباب نقطهعطف آثار مثبتی بر جای گذاشت که صنعت فناوری را متحول کرد.
برخی دستاوردهای مثبت دوران حباب داتکام عبارتند از:
همگانیشدن اینترنت و ظهور نیروی کار دیجیتال: در اواخر دهه ۹۰، به لطف هیجان ایجادشده، تقریباً اکثر مردم و کسبوکارها در آمریکا (و سپس جهان) به اینترنت متصل شدند[18]. این اتصال گسترده نه تنها بازار مصرفی عظیمی برای غولهای اینترنتی دهه ۲۰۰۰ ایجاد کرد، بلکه نسل جدیدی از نیروهای کار را تربیت نمود که با وب و فناوری آنلاین کاملاً آشنا بودند[18]. همین نسل بود که بعدها توسعه کسبوکارهای نرمافزار بهعنوان سرویس (SaaS) و سایر خدمات مبتنی بر وب را میسر ساخت[18].
جهش در نوآوریهای وب و پلتفرمها: رقابت شدید بین شرکتها در دوران حباب داتکام منجر به اختراعات تکنولوژیک مهمی شد که زیربنای وب مدرن را شکل دادند. برای مثال، نبرد مایکروسافت و نتاسکیپ (Netscape) بر سر مرورگر وب - که در آن زمان نتاسکیپ به اندازهٔ OpenAI امروز مورد توجه بود[19] - باعث شد مایکروسافت برای شکست رقیب، دست به ابتکاراتی در مرورگر اینترنت اکسپلورر بزند. یکی از این نوآوریها معرفی شیء XMLHttpRequest در سال ۱۹۹۹ بود[20] که امکان ارسال درخواستهای HTTP به صورت غیرهمزمان (AJAX) را در صفحات وب فراهم کرد. این قابلیت به کاربران اجازه میداد بدون ریفرش کل صفحه، بخشهایی از آن را بهروز کنند و همین تحول، وبسایتها را از صفحات ایستا به وباپلیکیشنهای پویا ارتقا داد[21]. جالب اینکه همین نوآوری پایهای بعداً یکی از عوامل تضعیف انحصار ویندوز در حوزه نرمافزار شد، چون با ظهور وباپلیکیشنها دیگر انجام بسیاری از کارها محدود به سیستمعامل ویندوز نبود[22]. اختراع XMLHttpRequest تنها یکی از دهها پروتکل و فناوری تازهای بود که در تب داتکام شکل گرفت و معماری تکنولوژی امروز را ممکن ساخت[23].
پیشرفت در زیرساختهای مقیاسپذیر و محاسبات ابری: نیاز وبسایتهای آن دوران به پشتیبانی از میلیونها کاربر، چالشهای مقیاسپذیری بیسابقهای ایجاد کرد. ابتدا بسیاری از استارتاپها برای سرویسدهی به کاربران خود به سرورهای گرانقیمت اسپارک/سولاریس (SUN) متکی بودند[24]. اما این راهحل بسیار هزینهبر بود و برای سرویسهای عظیمی مثل یاهو یا هاتمیل پاسخگو نبود[25]. در نتیجه، چند شرکت راهگشا به جای تکیه بر سختافزارهای گرانقیمت اختصاصی، به استفاده از سختافزارهای ارزانتر مبتنی بر پردازندههای معمولی x86 و سیستمعامل متنباز لینوکس روی آوردند[26]. یاهو در میانه راه رشد خود معماریاش را به این سمت تغییر داد[27] و گوگل که در سال ۱۹۹۸ تأسیس شد، از ابتدا کل زیرساخت خود را بر روی صدها دستگاه ارزانقیمت لینوکسی بنا کرد[28]. این تغییر رویکرد، امکان مقیاسپذیری افقی با هزینه پایین را فراهم کرد که سنگبنای رشد انفجاری اینترنت در دهههای بعد شد. در واقع بسیاری از مفاهیم رایانش ابری و مراکز داده بزرگ مقیاس، وامدار ابتکارات همان دوران هستند.
آنچه مهم است اینکه تمامی این نوآوریها و زیرساختها همزمان و به موازات هم در دوره کوتاه حباب داتکام پدید آمدند. هیچ طرح جامع دولتی یا نقشه راه از پیشتعیینشدهای وجود نداشت؛ بلکه شور و هیجان بازار به شکل خودجوش (و شاید ناهمآهنگ در ظاهر) این پیشرفتهای موازی را هماهنگ ساخت[29]. موج عظیم شرکتهای اینترنتی، متخصصانی را از حوزههای مختلف گرد هم آورد و هر کس گوشهای از مشکلات فناوری وب را حل میکرد. این پدیده را میتوان «هماهنگی ناهمآهنگ» نامید؛ یعنی مشارکت جمعی گسترده بدون یک نهاد فرمانده، که حاصلش پیشبرد یک هدف مشترک (تکامل اکوسیستم اینترنت) بود[29]. در پایان نیز، همانطور که پیشتر اشاره شد، زیرساخت فیزیکی بر جا ماند؛ شبکه فیبر نوری پهنباندی که همه این نوآوریها بر بستر آن اجرا شدند، خود محصول سرمایهگذاریهای حبابی شرکتهایی بود که دیگر وجود خارجی نداشتند[30]. به بیان طنزآمیز، حتی صندلیهای اضافی ادارات سیلیکونولی هم یادگار آن دوران شد! اما جدای از شوخی، انقلاب اینترنت که از اوایل دهه ۲۰۰۰ شتاب گرفت، مستقیماً بر شانههای حباب داتکام سوار بود؛ حبابی که علیرغم ترکیدن، اینترنت را به پدیدهای ارزان و در دسترس همگان تبدیل کرد و مجموعهای از فناوریها و کسبوکارهای مکمل را یک دهه جلو انداخت[17].
حباب هوش مصنوعی؛ تکرار تاریخ یا مسیری متفاوت؟
حال که به حباب کنونی – حباب هوش مصنوعی – مینگریم، پرسش مهم این است که آیا این حباب نیز از نوع حبابهای مفید (نقطهعطف) خواهد بود و دستاوردهای پایدار به همراه خواهد داشت، یا اینکه صرفاً تب زودگذری است که پس از افول، چیز زیادی عاید صنعت نخواهد کرد. شباهتهای آشکاری میان شور فعلی پیرامون هوش مصنوعی و حبابهای فناوری گذشته (مثل داتکام) وجود دارد؛ اما تفاوتهایی نیز به چشم میخورد.
از منظر ظرفیتسازی فیزیکی، برخی نگرانیها وجود دارد. بخش قابلتوجهی از سرمایهگذاریهای فعلی در AI صرف خرید سختافزارهای پردازشی (بهویژه واحدهای پردازش گرافیکی یا GPU) شده است[31]. انویدیا، شرکت طراح تراشههای گرافیکی، در اثر این تقاضای سرسامآور به باارزشترین شرکت جهان تبدیل شده و ارزش بازار آن به مرز ۵ تریلیون دلار رسیده است[31]. چالش اینجاست که بر خلاف زیرساختهای فیزیکی دوران حبابهای پیشین (مثلاً ریلهای راهآهن، کارخانجات، یا کابلهای فیبر نوری) که عمری دهها ساله داشتند، تجهیزات نیمههادی مانند GPU عموماً عمر مفید کوتاهی دارند و طی چند سال منسوخ میشوند یا مستهلک میگردند[32]. به زبان ساده، اگر حباب فعلی صرفاً انبوهی تراشهی گرانقیمت تولید کند که ۵ سال دیگر کارایی لازم را نداشته باشند، ممکن است زیرساخت ماندگاری معادل فیبر نوری یا مراکز داده از خود به جا نگذارد.
خوشبختانه، جهانی شدن تب هوش مصنوعی سرمایهها را به سوی حوزههایی سوق داده که بهرهبرداری بلندمدتتری دارند. یکی از این حوزهها کارخانجات تولید تراشه (Fab) است. نگرانی از وابستگی بیش از حد به تولیدکنندگان محدودی مانند تایوان، با داغ شدن بازار AI به اولویت راهبردی کشورها تبدیل شده است[33]. امروز شرکتهای بزرگی نظیر TSMC و سامسونگ با حمایت دولتها در حال ساخت کارخانجات نیمههادی در ایالات متحده و سایر کشورها هستند[33]. حتی دولت آمریکا برای احیای تولید داخلی تراشه، مستقیماً وارد سرمایهگذاری شده و سهامدار شرکت اینتل شده است[33]. میتوان گفت تب هوش مصنوعی توجه و سرمایهها را معطوف حل مشکلی کرده که شاید در شرایط عادی دههها بیپاسخ میماند؛ یعنی کمبود ظرفیت ساخت تراشه پیشرفته در خارج از آسیا. اگر این حباب به ایجاد یک شبکه تولید تراشه مستقل و پایدار بینجامد، دستاوردی خواهد بود که سالها بعد از فروکش کردن هیجانات AI نیز ارزشمند باقی میماند.
دومین حوزه فیزیکی مهم، توان و انرژی است. مدلهای هوش مصنوعی تشنه قدرت پردازشیاند و این تشنگی در نهایت خود را در مصرف انرژی و نیاز به برق بیشتر نشان میدهد. طی سالهای اخیر غولهای رایانش ابری اشاره کردهاند که محدودیت اصلی برای گسترش خدمات AI نه کمبود تراشه، بلکه کمبود برق و ظرفیت مراکز داده بوده است[34][35]. به عنوان مثال، مایکروسافت اعلام کرد طی چند سال گذشته تمرکز اصلیاش نه صرفاً خرید CPU/GPU، بلکه توسعه فضای مرکز داده و تأمین برق پایدار برای آن بوده است و سرمایهگذاریهای انجامشده در این حوزه را دارای عمر مفید ۱۵ تا ۲۰ ساله برشمرد[36]. مدیرعامل آمازون نیز خبر داد که تنها در یک سال گذشته ۳٫۸ گیگاوات ظرفیت برق جدید برای مراکز داده خود وارد مدار کردهاند و قصد دارند تا سال ۲۰۲۷ ظرفیت را دوبرابر کنند[37]. این اظهارات نشان میدهد صنعت فناوری متوجه شده که رشد هوش مصنوعی مستلزم توسعه جدی زیرساخت انرژی است. از سوی دیگر، دولتها نیز با مشاهده این نیاز، انگیزه یافتهاند تا با اعطای مشوقها و کاستن از موانع اداری، روند ایجاد نیروگاهها و ارتقای شبکه برق را تسریع کنند[38]. ترکیب انگیزه اقتصادی ناشی از حباب (تقاضای شدید بخش خصوصی) با حمایتهای دولتی (رفع موانع و کمکهای مالی) میتواند دقیقاً همان موتور محرکهای باشد که توسعه زیرساخت برق را پس از سالها رکود شتاب دهد[38]. نمودارها نشان میدهد رشد تولید برق در دو دهه اخیر در بسیاری از کشورها راکد بوده است[39]؛ حال اگر فشار تقاضای هوش مصنوعی و سرمایهگذاری سفتهبازانه باعث شود پروژههای بزرگ نیروگاهی (مثلاً در انرژیهای خورشیدی یا حتی نسل جدید هستهای) کلید بخورند، حتی در سناریویی که برخی سرمایهگذاران خصوصی به دلیل اشباع بازار متضرر شوند، جامعه در بلندمدت از وفور انرژی ارزان بهرهمند خواهد شد[40]. چنین دستاوردی بسترساز اختراعات و صنایعی است که امروز حتی تصورش را هم نمیکنیم[41]. پس از این منظر هم میتوان امیدوار بود که حباب AI مانند حبابهای مفید گذشته، ظرفیت فیزیکی لازم برای جهشهای آتی را فراهم کند.
در جبهه ظرفیتسازی شناختی و نوآوری نیز نشانههای مثبتی دیده میشود. شاید تا یکی دو سال پیش نگرانیهایی وجود داشت که مبادا پیشتازی یک یا دو شرکت (مثلاً OpenAI یا گوگل) و انحصار مدلهای بزرگ، فضای نوآوری را محدود کند[42]. اما اکنون عملاً تقریباً همهبازیگران مهم فناوری (و حتی استارتاپهای کوچک) در سیلیکونولی و سراسر جهان مشغول کار روی پروژههای مرتبط با AI شدهاند[42]. موج سرمایهگذاری چنان فراگیر است که فاصله زمانی میان یک ایده پیشرو و کپیبرداری یا بهبود آن توسط دیگران به چند هفته کاهش یافته است[42]. مهمتر آنکه توجه صرفاً معطوف به یک جنبه (مثلاً مدلهای زبانی بزرگ) نمانده و لایههای زیرین و موازی نیز به میدان آمدهاند[43]. برای نمونه، شرکتهای نوپایی پدید آمدهاند که سراغ طراحی نسل کاملاً جدیدی از تراشهها برای هوش مصنوعی رفتهاند؛ از معماریهای مبتنی بر محاسبات احتمالاتی که منطق صفر و یک رایج را کنار میگذارند[44] گرفته تا ابتکاراتی در حوزه تجهیزات ساخت تراشه (مثل تلاش برای ساخت ماشین لیتوگرافی نوین در آمریکا)[43]. حتی اگر برخی از این پروژههای بلندپروازانه هرگز به نتیجه نرسند، نفس انجام این همه آزمایش و خطا در مقیاس بزرگ و بهصورت همزمان، احتمال ظهور پیشرفتهای تحولآفرین را افزایش میدهد[15][16]. سرمایهگذاری سفتهبازانه حباب، تأمین مالی پروژههایی را ممکن میکند که در حالت عادی شاید هیچ سرمایهگذاری حاضر به پذیرش ریسک آنها نبود[45]. به بیان Hobart و Huber، خوشبینی میتواند به خودی خود پیشگوییکنندهٔ یک آینده درخشان باشد: هیجان و ترس از عقبماندن (FOMO) در خلال حباب افراد بیشتری را به مشارکت در نوآوری ترغیب میکند و این مشارکت گسترده، خود موتور ایجاد فناوریهای جدید میشود[16].
بنابراین در مقایسه حباب AI با حباب داتکام یا دیگر حبابهای بزرگ تاریخ تکنولوژی، میتوان گفت اصول کلی تاریخ در حال تکرار است: همانطور که حباب داتکام شبکه اینترنت و پایههای نرمافزاری وب را ساخت، حباب هوش مصنوعی هم در حال بنا نهادن ظرفیتهای جدیدی در حوزه پردازش و انرژی و دانش فنی است. البته چالشهایی هم وجود دارد (مثل ماهیت کوتاهعمر تراشهها)، اما شواهد حاکی از آن است که سرمایهها به سمت داراییهای زیرساختی بادوامتر نیز روانه شدهاند. از این رو، میتوان امید داشت حتی اگر حباب فعلی نیز نهایتاً بترکد و دوران رکودی در پی داشته باشد، ارثیهای ارزشمند به جا میگذارد: کارخانجات پیشرفتهتر، شبکه برق نیرومندتر، نسل تازهای از متخصصان و انبوهی از ایدهها و تکنولوژیهای آزمودهشده که جرقهی کسبوکارهای آتی را خواهند زد.
نقش دولتها و شرکتهای بزرگ در زیرساختسازی دوران حباب
نقشآفرینی حبابها در توسعه زیرساختها البته به خودی خود و در خلأ اتفاق نمیافتد. دولتها و شرکتهای بزرگ میتوانند با تصمیمات خود جهت این سرمایهگذاریهای هنگفت را به مسیر صحیح هدایت کنند و اطمینان یابند که تب زودگذر بازار به بنیانی برای شکوفایی آینده تبدیل میشود.
از منظر دولتها، سیاستگذاری و حمایت هوشمندانه بسیار حیاتی است. به عنوان نمونه، دولت ایالات متحده با درک اهمیت راهبردی تولید تراشه، طی قانون CHIPS و اقدامات مکمل، مشوقهای مالی عظیمی برای ساخت کارخانههای نیمههادی در خاک آمریکا فراهم کرده است[33]. همینطور مشارکت مستقیم دولت در تأمین مالی (مانند سهامدار شدن در اینتل) نشان میدهد حاکمیتها میتوانند در اوج یک حباب، دوراندیشی به خرج داده و بخشی از سرمایه سفتهبازانه را به سمت پروژههای زیرساختی سوق دهند که منافع ملی بلندمدت دارند[33]. در بخش انرژی نیز تسهیل صدور مجوزها و حذف بروکراسی زائد برای احداث نیروگاههای جدید یا ارتقای شبکه انتقال برق، اقداماتی است که تنها با دخالت دولت میسر است[38]. به بیانی، دولتها میتوانند با «صاف کردن جاده» جلوی سرمایهگذاران پرشور، فرآیند ایجاد زیرساختهای حیاتی را سرعت دهند و کاری کنند که حتی اگر سرمایهگذار خصوصی در تب و تاب بازار دچار زیان شد، دارایی عمومی (مثل شبکه برق یا شبکه فیبر) برای کشور باقی بماند[41].
از سوی دیگر، شرکتهای بزرگ فناوری نیز بهعنوان بازیگران اصلی بازار، نقش تعیینکنندهای دارند. این شرکتها معمولاً منابع مالی و چشمانداز بلندمدتتری نسبت به استارتاپها دارند و میتوانند در اوج حباب بر روی داراییهای زیرساختی سرمایهگذاری کنند که بازگشت سرمایه آنی ندارند ولی برای بقای اکوسیستم ضروریاند. برای مثال، شرکتهایی نظیر آمازون، مایکروسافت و گوگل در همین دوره حباب AI میلیاردها دلار صرف گسترش مراکز داده، شبکه فیبر اختصاصی و تولید برق کردهاند[34][35]. مایکروسافت بهصراحت اعلام کرده که سرمایهگذاری در ساخت فضای مرکز داده و تأمین انرژی ۱۵-۲۰ ساله را جزو داراییهای ضروری خود میداند[36]. آمازون نیز برنامه توسعه ظرفیت برق مراکز دادهاش را با دید چند ساله اجرا میکند[35]. این رویکرد شرکتهای بزرگ سبب میشود زیرساخت فراهمشده توسط حبابحتی پس از افول آن هم نگهداری و بهرهبرداری شود، چرا که در اختیار بازیگران باثبات بازار است. به بیان دیگر، شرکتهای بزرگ میتوانند مانند «ضامنهای حباب» عمل کنند تا دستاوردهای پایدار آن هدر نرود.
نگاهی به تاریخ نیز موید این است که همکاری ضمنی دولت و صنعت در دل حبابها، نتایج درخشانی به بار آورده است. از پروژههای عظیم راهآهن در قرن نوزدهم (که با سرمایهگذاری خصوصی و مشوقهای دولتی توأمان ساخته شد) گرفته تا توسعه شبکه اینترنت (که علاوه بر تلاش شرکتها، با حمایتهای تحقیقاتی دولتها شکل گرفت)، هرجا حبابی مولد بوده پای یک ائتلاف سازنده میان بخش دولتی و خصوصی در میان است. مدیران فناوری باید در هنگام داغشدن یک حوزه، با نگاهی فراتر از هیجانات کوتاهمدت، از فرصت سیاستگذاری مطلوب و مشارکت با دولتها استفاده کنند تا مطمئن شوند سرمایهگذاریهای امروز، نیازهای زیربنایی فردا را برطرف میکند.
نتیجهگیری: حبابها فرصتاند، نه تهدید
حبابهای فناوری بیشک روی دیگر سکهٔ خود را نیز نشان میدهند: حرص و سوداگری بیش از حد، تخصیص نادرست سرمایه و در نهایت فروپاشی ارزشهای حبابی که میتواند به رکود کوتاهمدت بینجامد. اما تاریخ صنعت نشان میدهد که پایان یک حباب، پایان تاریخ نیست[3]. بر عکس، بسیاری از پیشرفتهای ماندگار درست از دل خاکستر حبابهای ترکیده سربرآوردهاند. حبابها علیرغم تبعات منفی مقطعی، در مجموع موتور محرکهای برای تغییرات ساختاری و جهشهای تکنولوژیک بودهاند[3]. اگر بپذیریم که رشد و نوآوری پایدار نیازمند گاهی ریسکهای بزرگ و حتی توهم集体 (delusion) موقتی است[16]، آنگاه نگرش ما به دورههای حبابی دگرگون خواهد شد.
برای مدیران فناوری، برخورد هوشمندانه با دوران حباب بسیار حیاتی است. به جای آنکه صرفاً نگران ترکیدن قریبالوقوع حباب و زیانهای آن باشند، باید به فرصتهای منحصربهفردی توجه کنند که این دورهها فراهم میآورند. در زمان وفور سرمایه و توجه عمومی، ایدههایی که سالها در حد طرح باقی مانده بودند امکان اجرا پیدا میکنند، استعدادهای برتر جذب صنایع نوظهور میشوند و زیرساختهایی بنا میشوند که ممکن است کسبوکار شما را در آینده متحول سازند. مدیران آگاه میدانند که حبابها نقطهی عطفی در صنعت هستند که میتوانند مزیت رقابتی بلندمدت ایجاد کنند؛ البته به شرط آنکه با چشمانی باز و رویکردی واقعبینانه در این بازی شرکت کنند. این به معنای نادیدهگرفتن ریسکها نیست، بلکه یعنی استفاده از تب بازار برای پیشبرد اهداف استراتژیک – مثلا securing ظرفیت یک فناوری کلیدی، سرمایهگذاری در زیرساختهای بنیادی شرکت، یا ورود به عرصههای جدیدی که در آینده تقاضای واقعی خواهند داشت.
در نهایت، همانگونه که بن تامپسون نیز اشاره میکند، حبابها تنها خطری نیستند که باید از آنها حذر کرد، بلکه در دل خود بذری از پیشرفت را حمل میکنند[3]. هر حباب تکنولوژیک اگر درست نگریسته شود، بانگ حرکتی است به سمت آیندهای متفاوت. دوره پساحباب متعلق به کسانی خواهد بود که در گرمای آن تب، آیندهنگرانه کاشتههای درستی انجام دادهاند. مدیران فناوری باید تب حباب را نه تهدید نابودی، که نشانهای از یک تحول بزرگ ببینند و با مدیریت ریسک آگاهانه، سازمانهای خود را برای بهرهبرداری از زیرساختها و نوآوریهای برآمده از حباب آماده کنند. به بیان دیگر، حباب امروز میتواند سکوی پرتاب فردای شما باشد — اگر آن را فرصت بشمارید و نه صرفاً خطری برای اجتناب.
با چنین نگرشی، میتوان امیدوار بود که حباب هوش مصنوعی کنونی نیز علیرغم فرازونشیبهای اجتنابناپذیر، در نهایت «ارزشش را داشته باشد» و عصر جدیدی از رشد و نوآوری پایدار را رقم بزند[46][3].
[1] [2] [3] [4] [5] [6] [7] [8] [9] [10] [11] [12] [13] [14] [15] [16] [17] [18] [19] [20] [21] [22] [23] [24] [25] [26] [27][28] [29] [30] [31] [32] [33] [34] [35] [36] [37] [38] [39] [40] [41] [42] [43] [44] [45] The Benefits of Bubbles – Stratechery by Ben Thompson
https://stratechery.com/2025/the-benefits-of-bubbles/
[46] The Benefits of Bubbles | RealClearMarkets
https://www.realclearmarkets.com/2025/11/06/the_benefits_of_bubbles_1145830.html
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهروزرسانی تئوری اگریگیشن: تفاوت اگریگیتور و مارکتپلیس با موردکاوی آمازون
مطلبی دیگر از این انتشارات
وب عاملمحور (Agentic Web)، آینده وب و تبلیغات چه خواهد بود؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تأثیر متقابل امید فردی و اجتماعی