هنوز وقت داریم...

این نوشته مربوط به ۴ سال پیش است. زمانی که هنوز به این مرحله از بازی نرسیده بودیم...

چند روز پیش دوستی به من پیامی فرستاد: چرا ما انقدر افسرده هستیم؟ حتی بین جمع دوستان قدیمی و صمیمی هم دیگر خنده معنایی ندارد و عین آدم های افسرده به هم زل میزنیم.

شنیدن چنین عبارتی برایم عجیب نبود. اولین فکری به ذهنم رسید ، شاخص های آمار جهانی بود که میگفت ایران دومین کشور افسرده و اولین کشور عصبانی دنیا است! من هم دلم میخواست حرف آن عده را باور کنم که با جدیت این شاخص ها را زیر سوال میبرند و میگویند که نقشه پلید دشمنان است و فلان... اما وقتی به عنوان یک روانشناس در بین جامعه قدم میزنم ، تا عمق وجود این افسردگی و عصبانیت را احساس میکنم. یک بار برای همیشه باید باور کنیم ، وضع سلامت روانی جامعه ای که در آن زندگی میکنیم دچار بحران است و به جای انکار،به فکر راه حل باشیم.

بررسی افسردگی و عصبانیت اجتماعی ایران کاری ورای یک مقاله و یک کتاب و یک همایش و یک کنگره است. ایران تاریخی پر فراز و نشیب دارد.روزگاری ما مردم امپراتوری بودیم که بر صدر جهان حکمرانی میکرد.تاریخ شاهد است که بارها قتل عام شدیم و دوباره به پا خواستیم. بارها مورد حجوم انواع اقوام و جانوران! قرار گرفتیم و باز هم دوام آوردیم. تاریخ ایران به مردمش یاد داد آرامش شکننده است. در زمان آخرین سیستم های پادشاهی ایران، کار به جایی رسید که این آرامش حتی به ساعتی دوام نمی آورد.

بین عصبانیت و افسردگی رابطه وجود دارد. عصبانیت با خشم متفاوت است. به واکنش طبیعی در مقابل یک محرک تهدید آمیز ، خشم میگوییم. اما در عصبانیت محرک تهدید آمیز به صورت عینی و ملموس قابل مشاهده نیست. آدم عصبی گاهاً بدون هیچ دلیلی در مقابل محرک های عادی از خود واکنش های شدید نشان میدهد. یکی از علل افسردگی از بین رفتن احساس امنیت در هر حوزه ای است. فرد زمانی که احساس امنیت نکند خود را همیشه در معرض خطر دائمی احساس میکند که دو نتیجه آشکار دارد: اولاً فرد انگیزه خود را برای فعالیت و پویایی از دست میدهد و دوماً خود را همیشه در حالت دفاعی در مقابل تمامی محرک ها قرار میدهد.

عصبانیت یک واکنش دفاعی در مقابل تهدید دائمی است. در روانشناسی مفهومی به نام درماندگی آموخته شده مورد بحث قرار میگیرد. در آزمایش این نظریه ، موجود را در مقابل یک آسیب همچون درد قرار میدهیم. جاندار تلاش میکند و از آسیب رها شود و با آن مبارزه کند. خشمگین میشود. هر چه دارد رو میکند اما میبیند فایده ای ندارد.در این مرحله میپذیرد که درمانده است و کاری از او ساخته نیست. پس بی حرکت مینشیند و درد را به جان میخرد. در این فرایند سه مرحله وجود دارد: 1- بروز آسیب 2- تلاش 3-نا امیدی . در مرحله نا امیدی تنها افسردگی در رفتار فرد دیده می شود. عصبانیت مربوط به مرحله دوم است. موجودی که به مرحله سوم رسیده باشد، حتی زمانی که اسیب را متوقف کنیم، باز هم درد میکشد و افسرده است. اما موجود عصبانی هنوز امید دارد. این یعنی میتوانیم عصبانیت را یک نشانه مثبت بدانیم. نشانه اینکه هنوز امیدی برای رهایی وجود دارد....

هگل میگوید بزرگترین نا امنی عصر جدید، نا امنی اقتصادی است. اقتصاد محور اصلی حرکت و ارتباط میان افراد و جامعه است. بوسیله اقتصاد نیاز ها مرتفع گشته و فعالیت ها معنی پیدا میکنند. حال تصور کنید اقتصاد یک جامعه چنان متزلزل شود که نا امنی اقتصادی شکل بگیرد. نا امنی اقتصادی برای یک عضو ساده اجتماع یعنی ناتوانی در تأمین نیاز ها، نداشتن رفاه، تلاش بیشتر برای بازدهی کمتر ، نا امنی اجتماعی و ...

من جامعه شناس نیستم اما همه ما خوب میدانیم که علت اصلی شکل گیری اجتماع و تعامل میان افراد بر طرف کردن نیاز هاست. اقتصاد مفهومی جدید است که وظیفه تسهیل و ساماندهی به این فرایند را بر عهده دارد. اگر جامعه توانایی ارضای نیاز های افراد را نداشته باشد ، قاعده سیستماتیک میگوید که افراد از جامعه کوچ کرده وبه جامعه با توانایی های بیشتر رجوع میکنند. اما در واقعیت همه چیز اینقدر ساده نیست. امروز اگر جامعه از ارضای نیاز افراد سر باز بزند، اعضای آن به راحتی نمیتوانند کوچ کنند.در مرحله اول ارتباط های میان فردی ناگسستنی وجود دارد، همچون خانواده و دوستان؛ در مرحله دوم تلاش فرد برای حفظ هویت خویش است که در جامعه خودش شکل گرفته است؛ و نهایتا مرحله سوم مرز های بین جوامع و قوانین است. مجموع تمام این مراحل برای فرد به معنی این است که نمیتواند جامعه را ترک کند. حال چاره چیست؟ خوشبینانه ترین حالتش این است که تلاش کند تا اوضاع جامعه را بهبود بخشد. بدبینانه اش هم می شود استفاده از راه های نابهنجار برای جبران و کسب منافع بیشتر از جامعه. طبیعی است که در این مرحله افراد عصبانی خواهند بود. هر روز و هر لحظه باید با موانع و مشکلاتی جدیدی دست پنجه نرم کنند. امنیت اقتتصادی، ویرانی رفاه اجتماعی، تورم ، امنیت اجتماعی، امنیت حقوقی ، امنیت ملی، نوسانات ارزی و... نکته مثبت ماجرا اینجاست که فرد عصبانی هنوز دارد تلاش میکند. هنوز امید دارد ( سه مرحله درماندگی را به خاطر بیاورید). وای از آن روزی که این فرد عصبانی ایمان بیاورد که درمانده است. هنوز وقت داریم