نانوا هم جوش شیرین می زند...
آیا ما صلاحیت اظهار نظر در همه ی مسائل را داریم ؟
به نام خدا
آیا ما صلاحیت اظهار نظر در همه ی مسائل را داریم ؟
این پدیده جدید نیست و تا همیشه هم ادامه خواهد داشت. اینکه بدون داشتن اطلاعات درست و همچنین داشتن دانش مورد نظر، در مورد هر موضوعی نظری کارشناسانه یا تمسخر آمیز می دهیم و آن را پیراهن عثمان می کنیم کاری عادی و جزو عادت های زندگی مان شده که بنظرم بسیار خطرناک است و به قول معروف آخرش این می شود که زبان سرخ سر سبزمان را می دهد بر باد.
در مورد مسائل و مشکلات کشور به اندازه ی کافی همه می دانیم. حتی یک کودک هفت ساله از تاثیر نوسان قیمت دلار بر زندگی روزانه مان خبر دارد چه رسد که ما بزرگترها که با پوست و گوشت مان آن را لمس می کنیم. از بنگاه داری بانک ها گرفته تا رانت ها و اختلاس ها و بی عدالتی های اداری.
از طرفی از پیشرفت سطح رفاه و زندگی کشورهای غربی هم زیاد می شنویم. می گویند آنجا مسئولان دولت و حکومت دروغ نمی گویند و همه برای خدمت به خلق خدا بسیج شده و از شوق این کار جان می دهند. در نتیجه هیچ ظلمی در حق کسی نمی شود، حقوق زن و مرد یکسان است و همه مردم با کم ترین مشکل در حال زندگی هستند. خدا کند همین باشد و لعنت به هر کسی که منکر این موضوع باشد.
اما درد من از این است که می بینم بی سوادانی دارند اظهارات کارشناسانه بر ضد ایران انجام می دهند که وقتی به زندگی شخصی خودشان نگاه می کنی، می بینی که سلطان از دست دادن موقعیت ها بوده اند. بالاخره شمایی که ادعا داری این مملکت به درد نمی خورد باید یک کارنامه درخشان هم از خودت داشته باشی و بعد بگویی بله من به این دلایل که حکومت باعث آن شدند، نتوانستم در کارم و زندگی ام پیشرفت کنم. من هیچ منکر شرایط بد اقتصادی نمی شوم، اینکه متاسفانه با ضعف مدیریت نه تنها از حجم مشکلات کاسته نمی شود بیشتر یک کاسبی جدید به ضرر مردم بوجود می آید که دیگر نیاز به مثال نیست.
اما حرفم این است که اول کلاه خود را قاضی کنیم و در خلوت خود بنشینیم و به کارنامه ی خود نگاهی بیندازیم و ببینیم چقدر خودمان مقصر هستیم و چقدر محیط باعث شده تا ما نتوانیم به موفقیت برسیم. وقتی هیچ وقت نخواستیم چند کتاب مفید در زندگی بخوانیم(به غیر از کتاب های دو زاری موفقیت) ، هیچ وقت نتوانستیم مدیریت پول را یاد بگیریم و همیشه ولخرجی کرده ایم، آیا این درست است که گناه بی تدبیری خودمان را گردن دیگری بیندازیم و خودمان را تبرعه کنیم؟ مطمئنا خیلی ها را دیده اید که در همین مملکت که خون همه را در شیشه کرده به نان و نوایی رسیده اند اما بعد به آسانی آن را بر باد داده اند. پس باید از این نادانان پرسید اگر همین بستر وجود نداشت شما چطور می توانستید در آن رشد کنید و اگر به دلایل شخصی زمین خورده اید و زورتان به کسی نمی رسد چرا به دولت و حکومت دری وری می گویید؟ قصدم هیچ دفاع از حکومت نیست.
بله واقعا شرایط سخت است و من هم به عنوان یک مهندس بیکار که سخت در مضیقه هستم و شاکی از سیستم آموزشی کشور که یه مشت آدم بی سواد و بی هنر مثل خودم را تحویل جامعه داده که بدرد کارگری هم نمی خورند وقتی می بینم کسی بدون حتی اندکی دانش سیاسی و اقتصادی نظری چرت و پرت می دهد که آن را از شبکه های اجتماعی برداشت کرده و وقتی این را به او گوش زد می کنی شدیدا آن را انکار می کند و در صورتی که خودم و خودش می داند که اگر در بهترین کشور دنیا هم باشد باز هم زندگی اش همین آش و کاسه است، اعصابم بهم می ریزد و دلم می خواهد هر چه لایقش است را نثارش کنم.
بهترین حرف را شوپنهاور در مورد این گونه افراد می زند :
هیچ کس نمی تواند از حیطه فردیت خویش بیرون رود. حیوان را تحت هر وضعیت قرار دهند، در همان دایره ی تنگی که طبیعت برای او قاطعانه معین کرده است، محدود می ماند و از این رو مثلا کوشش برای شاد کردن حیوانی که دوستش داریم، درست به علت همان مرزهای طبیعت و شعور حیوانی، ناگزیر همواره در محدوده ای تنگ باقی می ماند. این گفته در مورد انسان ها نیز صادق است. مقدار سعادتی که هر کس می تواند به دست آورد، در اثر فردیت اش پیشاپیش معین شده است، به ویژه، محدودیت های ذهنی، توانایی آدمیان را در کسب لذت از آغاز تا پایان عمر مقرر کرده است.
حال علت نوشتن این مطلب به خاطر بحثی بود پیرامون مبادله زندانیان و دارایی های آزاد شده ی ایران که یکی از نزدیکانم به مسخره می گفت که دو نفر از زندانیان ایران ترجیح داده اند همان آمریکا بمانند و تابعیت بگیرند تا به این کشور فلک زده برنگردند که من به او گفتم از کل مسئله ای به این بزرگی تو فقط همین را دیده ای؟ آیا چون آن دو نفر نخواسته اند به ایران برگردند، تمام تلاش دستگاه دیپلماسی کشور در این مدت طولانی کاری بیهوده بوده و آن دارایی آزاد شده هیچ به حساب نمی آید؟ گیرم که اصلا تمام آن دلارها را خودشان خورده اند، به قول معروف می گویند کَل اگر طبیب بود سر خود دوا می کرد. تو که همه چیز را به مسخره می گیری و همه حکومت را زیر سوال می بری، آیا شده یک بار به زندگی خودت نگاهی بیندازی، هر کس نداند که من خودم بهتر می دانم که چه گندی زده ای، اصلا تو علم اقتصاد داری یا سیاست که می آیی کل این جریان را به خاطر دو نفر که نخواستند به ایران برگردند زیر سوال می بری؟ هرچند که از قبل می شود جواب این بی سوادان را حدس زد و نیاز به گفتن آن هم نیست.
بیاییم حداقل گناه خود را گردن کس دیگری نیندازیم.
پ ن : به خاطر این بحث نتونستم مطلب بعدیم رو آماده کنم، ای خدا کتابی که از کتابخانه گرفتم مهلتش تموم شده و جریمه میشم:(
28 شهریور 1402
مطلبی دیگر از این انتشارات
انتخابات، جوانی جمعیت، مهاجرت و نسلی که عقیم شدند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
از یقین به شک
مطلبی دیگر از این انتشارات
از مهران مدیری تا محمدرضا گلزار