نانوا هم جوش شیرین می زند...
از مهران مدیری تا محمدرضا گلزار
به نام خدا
از مدیری تا گلزار
دقیقا نمی دانم چند سال می شود که دیگر تلویزیون ایران را نگاه نمی کنم ( ماهواره هم نداریم) ولی تقریبا می توانم حدس بزنم از وقتی که اینترنت و گوشی های هوشمند فراگیر شد و همچنین صدا و سیما تصمیم گرفت کیفیت را فدای کمیت کند من هم تلویزیون را کنار گذاشتم مگر برای دیدن فوتبال یا بنا بر توصیه برنامه ی خاصی را تماشا کرده باشم.
یعنی به جای اینکه رسانه ی ملی برای همان چند شبکه محدود خود محتوای خوب تولید کند، به یکباره تعداد شبکه ها را بالا برد و از آن طرف هم همان برنامه های خوبی هم که قبلا پخش می شد کم کم آب رفتند و دیگر نتوانستند مثل گذشته نیاز مخاطب را ارضا کنند.
بعد هم عده ای از تولید کنندگان سریال و فیلم که دیدند که پول در سینما و نمایش خانگی است و از صدا و سیما هم دلسرد شده بودند و به علت های دیگری که من در جریانش نیستم، از آنجا کوچ کردند. این شد که دیگر مثل قدیم که منتظر ماه مبارک رمضان بودیم به ما خوش نگذشت تا بعد از افطار با تمام اعضای خانواده بنشینیم و یک سریال طنز از شبکه سه ببینم و بعد از پایان آن یک چای دسته جمعی نوش جان کنیم و بعد بزنیم شبکه دو و سریال ساعت نه که معمولا مفهومی و پرمایه بود را در بخش بعدی تماشا کنیم. انگار همه ی این ها فقط یک خاطره یا یک رویا بود که در سال های خیلی دور اتفاق افتاده که دیگر هیچ حس خوب دیگری را در ما بر نمی انگیزاند و اینک از آن دوران نازنین خیلی دور افتاده ایم.
البته رسانه ی ملی خیلی تلاش کرده است تا بتواند برای برنامه های آبکی اش مخاطب جذب کند تا از آن طرف با پخش تبلیغ هایی باز هم آبکی تر، پولی به جیب بزند. اما دور از انصاف است که نگوییم در لابه لای همه ی این محتویات خالی از معنا، چند برنامه ای هم به همت برخی از اهالی دلسوز رسانه تولید شد ولی چه فاید که بعد از چند فصل یا به یکباره تولید آن متوقف یا به بیراهه کشیده شد.
در روزهایی که مردم در فشار و تنگناهای شدید اقتصادی به سر می بردند، وظیفه و رسالت رسانه ی ملی ایجاب می کرد که به هر قیمتی شده امید را دوباره به مردم برگرداند و از این جهت دست به دامن بازیگران و کارگردانان میهن پرست کمدین شد و خب تا حدودی هم توانست با تزریق امید و شادی کاذب کمی حواس مردم را از بدبختی ها و گرفتاری های شان پرت کند و شعار دهد مردم عزیز ایران ما شما رو خیلی دوست داریم و از آن طرف هم مسئولین کشور می فهمیدند که می شود با نمایش چند عدد دلقک در رسانه ی ملی کاری کرد که کسی به امور خالصانه ی آن ها که باعث گرانی و تورم می شود کمتر توجه کند.
اما باز هم همین برنامه های به ظاهر طنز و کمدی که البته از قبل آن میلیاردها تومان پول برای عوامل برنامه و صدا و سیما به ارمغان می آورد به حاشیه رفتند. مجریان تلاش کرده به هر قیمتی که شده مردم را بخنداند و هر کسی که دلقک تر بود را به برنامه ی خود دعوت می کردند، کسانی که حتی نام یک نویسنده ی ایرانی را هم نمی دانستند و حتی برای نویسندگی هیچ ارزش و اعتباری قائل نبودند. اما این گندکاری ها و این مهمان ها که برای جذب بیشتر مخاطب از آن ها دعوت می شد و هیچ نظارتی هم در مورد این دعوت شدن ها صورت نمی گرفت، با یک عذر خواهی از مردم شریف ایران در صفحه شخصی مجری خیلی زود فراموش و به خاطره ها می پیوست و این غائله ختم به خیر می شد.
کسانی که در این برنامه ها ادعا می کردند که مردم و سرزمین ایران را دوست دارند، با پول همین مردم به آن ها دهن کجی کردند. یکی رفت خارج پچه اش را به دنیا آورد چون می دید سرزمینی که تظاهر به دوست داشتنش می کند، محل مناسبی برای تولد فرزندش نیست( هر چند هر کس اختیار خودش را دارد اما حق ندارد دم از میهن دوستی بزند) و آینده اش در آن تباه می شود در صورتی که خود آن مجری و بازیگر، شهرت و نان خودش و زنش را در همین خاک و از همین مردم جهان سومی که به آن ها دهن کجی کرده بدست آورده است اما هر کاری کند باز خون موجود در رگ های آن بچه، از برکت همین سرزمین رنج کشیده است. و چه کسانی مثل شهید والا مقام دکتر چمران تمام امکانات جهان اول را رها می کند( که حتی اگر رها هم نمی کرد هیچ ایرادی نداشت چون واقعا لایقش بود) و می شتابد برای کمک به همین مردم جهان سوم و در این راه جانش را هم می دهد.
خود این مجریان و تولید کنندگان بهتر از هر کس دیگری می دانند که چه گندی پشت این چهره های خندانشان است و حیف چه راحت به ریش ما می خندند و می دانند که هیچ کس نمی تواند آن ها را از آن برج شهوت و شهرت پایین بکشد. ما شما را به هر قیمت می خندانیم تا آرام به خواب بروید تا متوجه دزدی ها و اختلاس ها و آنچه آقازاده ها انجام می دهند نشوید و بعد که گندش درآمد می توانیم بدون هیچ تشویشی به خانه ی اولمان که کانادا یا یک کشور خارجی است پناه ببریم. وقتی پولم شان را بابت تهیه برنامه ای که هنوز پخش نشده می گیرند و بعد وقتی اتفاقی حادث می شود و کسی جان می دهد تازه یادشان می افتد که مردان و زنان در این کشوری که در رسانه ی آن کار می کردند، حقوق شان پایمال شده است و برای این که از قافله عقب نمانند، با انتشار فیلمی تسلیت می گویند و انزجار خود را از این بی عدالتی نشان می دهند و می گویند که دیگر در صدا و سیما نخواهند بود. خب چه بهتر، بروید اما نگران نباشید چون همیشه صدا و سیما در آستین خود دلقک هایی دارد که جاگزین شما به اصطلاح هنرمندان کند.
بعد از آن ماه رمضان ها که به همراه کل اعضای خانواده منتظر پخش سریال های بعد از افطار می شدیم و درکنار هم از دیدن برنامه ها می خندیدیم و شادی مان واقعی بود، دیگر هیچ برنامه ی طنزی که از رسانه ی ملی پخش می شد را تماشا نکردم. نمی شود که مثلا شما دچار خونریزی شده باشید و دکتر به جای اینکه زخم را بخیه بزند برایتان جوک تعریف کند یا یک دلقک را بیاورد تا شما را بخنداند و شاید هم بخندید اما چند دقیقه بعد به علت خونریزی، در حالی که قهقهه می زنید، آرام آرام خواهید مرد، چیزی که متاسفانه در کشور با آن مواجه هستیم و میبینیم که دلقک ها هر روز پولدارتر و مشهور تر می شوند و از طرف مردم به خاطر فقر از بیماری و گرسنگی در گمنامی جان می دهند.
اما صدا و سیما طبق معمول همراه مردم می شود، برنامه هایی با مجریانی حزب اللهی رو می کند تا انتقام ملت را از آن دسته اوباش برانداز بگیرد. اسم ها را عوض می کند و به جای دورهمی، خودمونی را پخش می کند تا خود را از هر چه پلیدی هست تطهیر کند.
ولی متاسفانه سال هاست که حنای صدا و سیمای ایران دیگر برای ما رنگی ندارد و هر چه قدر هم زور بزند نمی تواند حداقل عده ای چه بسا اندک و یا شاید همه ی مرد را فریب دهد و سرشان شیره بمالد. این سیاست یک بام دو هوا برای ما تازگی ندارد و و دیگر به دیدن این نمایش های عوام فریبانه عادت کرده ایم.
حال نه از کناره گیری افراد حزب اللهی از صدا و سیما ناراحت می شوم و نه از آمدن یک مشت سلبریتی که صدای عقد آریایی شان گوش فلک را پر کرده است، تعجب می کند. مگر ما انقلاب نکرده ایم که به داد مستضعفین برسیم پس چه می شود رسانه ی همین انقلاب از کسانی دعوت می کند برای ساخت و اجرای برنامه که جزو قشر مرفحین بی درد است. راستش آدم می ماند قسم حضرت ابوالفضل را باور کند یا دم خروس را !
کاش به جای تعدد شبکه ها، به کفیت بپردازند و مثل گذشته با همان پنج کانال نوستالژی بهترین محتوا را نمایش می دادند و بجای راه اندازی سیرک و آوردن دلقک ها، می رفتند سراغ هنرمندان واقعی. مردم فرق بین محتوای خوب و بد را می فهمند و بی دلیل نیست که شبکه فیلم خانگی و شبکه های مجازی رقیب سرسختی برای صدا و سیما شده اند، هرچند که محتوای آن ها هم چنگی به دل نمی زند و بی خود داریم از سریال های ترکی ایراد می گیریم کما اینکه خود از آن ها پیشی گرفته ایم.
می خواستم بگویم من نه حزب اللهی هستم و نه کافر. بیشتر یک انسانم که از افراط و تفریط بیزار است. از این که به نام دین هر کاری انجام بشود و آخرش هم بگویند ما مسلمان هستیم نفرت دارم. کاش لااقل اسم دین و اسلام را خراب نمی کردند.
پ ن : امیدوارم بتوانم جای دیگری مثل ویرگول البته با مدیریت بهتری برای منتشر کردن مطالبم پیدا کنم. متاسفانه فکر می کردم ویرگول حداقل برای کاربران قدیمی ترش احترام قائل می شود و قبل از گذاشتن تبلیغ در صفحه ی آن ها، با کاربر هماهنگ می کند. هرچند هر جای دیگر هم بروم تبلیغ هست اما از اول تکلیفشان مشخص است نه اینکه بعد از چند سال رفتاری مثل ویرگول از خود نشان دهند. راستی اگر جای خوبی سراغ داشتین به من اطلاع بدهید. متشکرم.
24 مرداد 1402
مطلبی دیگر از این انتشارات
از یقین به شک
مطلبی دیگر از این انتشارات
قومی، به گمان فتاده در راه یقین!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماجرای غم انگیز کتاب در ایران