در شک





قسمت اول
قسمت دوم


به نام خدا

در شک

از هر طرف رفتم، جز حیرتم نیفزود (حافظ)

فضای شک، باشکوه، زیبا، غرورآمیز و نیز سراپا نگرانی و دلهره است. انسان در این مرحله، همانند نوجوان ناز پرورده ای است که ناگهان، پناه خانواده و زندگیِ سراسر آرامش و آسایش خود را از دست داده، بار همه‌ی مشکلات و مسئولیت ها بر دوش بی تجربه ی وی قرار گرفته و برای او دوران پخته خواری سپری شده و مرحله ی رنج بردن و گنج یافتن آغاز شده است.

این مرحله خود مسائلی دارد که به مواردی از آنها اشاره می کنیم:

1.پیدایش شک

شک در سیر فکری، به منزله ی یغظنه(بیداری) در سیر و سلوک عرفانی است. ((سنائی)) از شنیدن سخن تلخ و تحقیرآمیزِ آن مرد لای‌خوار، ((ابن ادهم)) از شنیدن یک ندای غیبی و ((عطار)) از دیدن مرگ درویشی در دُکّانَش.

2.نقطه ی آغاز شک :

این نقطه، مشخص و قانون‌مند نیست؛ از این رو که ممکن است هر کسی، نگرش تردیدآمیز و نقّادانه ی خود را به باورهایش، از جایی آغاز کند: معقولیّتِ یکی از آداب و مراسم سنّتی، مسئله ی اخلاقی و ارزشی، عقیده‌ی دینی یا مذهبی، یک حکم شرعی، وضع اجتماعی و اقتصادی، یا نظریه ی علمی و جز اینها. به هر حال شک، از نقطه ای آغاز می شود.

3.غربت و تنهایی:

اَلا اِی آهویِ وَحشی، کجایی

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان، دو بی‌کس

دَد و دامت، کمین از پیش و از پس (حافظ)

انسان در قلمرو شک، به ویژه در مراحل اولیه ی کار، احساس تنهایی می کند؛ چون برخلاف جریان سنّت و عرف و فرهنگ حرکت کرده است، کسی را با خود همراه و همنوا نمی یابد. بنابراین از این که خود را جسور و توان‌مند و متحرّک می بیند، احساس شادمانی و سربلندی می کند و غرق غرور و اعجاب می شود و از این نظر، کارش لذت بخش است؛ اما هنگامی که با فاصله ها و نا هماهنگی ها و احیاناً تحقیر و آزار دیگران روبرو می شود، بسیار احساس دلتنگی و غربت می کند.

در این تنهایی، بیش از هر چیز در جستجوی صدایی آشنا و ردّ پای رهروی دیگر خواهد بود.

ای دل تو به ادراکِ معمّا نرسی،

در نکتهٔ زیرکانِ دانا نرسی؛

اینجا ز می و جام بهشتی می‌ساز،

کانجا که بهشت است رسی یا نرسی (خیام)


از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود (خیام)


گویند کسان بهشت با حور خوش است

من می‌گویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار

کآواز دهل شنیدن از دور خوش است (خیام)


4.گسترش شک

به هر حال، شک از یک نقطه آغاز شده، و به تدریج گسترج می یابد. مجموعه ی باورهای ذهنی؛ مانند مجموعه ی خانه و وسایل زندگی ماست. چنان که اگر خانه ای دچار آتش سوزی شود، از نقطه ای آغاز شده، سرانجام همه چیز را به آتش می کشد، شک نیز از یک موضوع آغاز شده، اگر ادامه یابد، به تدریج همه چیز را در بر می گیرد. اصولاً عقاید و افکار انسان، اگر از یک موضع آسیب بیند، مواضع دیگر نیز به خطر می‌افتد.

5.سرانجام شک

کسانی که به مرحله ی شک می رسند با نگاه کلی به سه گروه تقسیم می شوند:

الف) ماندگاران در شک:

شک چنان که گذشت، مرحله ای از سیر تفکر است نه آخرین مرحله و هدفِ آن. شک وسیله است نه هدف. شک برای آن بود که حرکت داشته باشیم، نه آن که درجا بزنیم. برای هیچ کس، ماندن در این مرحله دلچسب نیست؛ زیرا شک، ناباوری است و ما نیازمند باوریم. ما که از باورهای بی پایه گریختیم و به مرحله‌ی شک و ناباوری رسیدیم، باید بکوشیم که به باورهای درست و واقعی دست یابیم، نه این که در شک و حیرت بمانیم. اگر چه شک و ناباوری هدف و منزلگاه دائمی نیست؛ اما دریغا که گروهی خروج از این مرحله را در عین مطلوب بودنش در حدّ توان انسان نمی دانند. اینان به این نتیجه می رسند که واقعیتی نیست و اگر هم باشد، ما به آن راه نداریم؛ بنابراین همه ی اندیشه ها، فلسفه ها و فضیلت ها افسانه ای بیش نیستند.

چنانچه که خیام می گوید:

آنان که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند


ب) بازگشت کنندگان به مرحله ی پیش از شک:

اینان با صداقت به مرحله ی شک می رسند؛ اما توان توقّف در آن مرحله یا عبور از آن را ندارند. سرانجام به سنّت و فرهنگ و عقاید اوّلیه ی خود برمی گردند؛ اما این بار با ظاهری آراسته. گویی که مجبورند خود و دیگران را فریب دهند.

ج) عبور کنندگان از شک به یقین:


6.رفتار شکّاکان

الف) امور و مسائل روزمرّه ی زندگی:

بسیار روشن است که راهنمای همه ی انسان ها در سیر عادی زندگی، غرایز و حواس و اندیشه ی اوست. شکّاک نیز از این نظر چیزی کم ندارد. او نیز هنگامی که گرسنه شد، غذا می خورد و هنگام خستگی، استراحت می کند و می خوابد. به دنبال سود و سودمندی ها رفته، از آسیب و زیان دوری می کند.

مسائل مربوط به زندگی مادّی، تنفّس، احساس، حرکت، تغذیه، تولید مثل و جز اینها، در حیوانات نیز جریان دارد، چه رسد به شکّاک! بنابراین از این بابت، چیزی از دیگران کم تر ندارد. و آنان که همین کار و زندگی شکاکان را بر خلاف شکّ آنان می دانند، مسئله را به دقت ننگریسته، با آن برخورد سطحی و عامیانه دارند. آری شکّاک نیز مانند دیگران زندگی می کند.

ب) مسائل فرهنگی و اعتقادی:

در این گونه مسائل نیز، آن قسمت را که مبانی فکری ندارد، تنها بر پایه ی سنّت، مورد عمل قرار می گیرد، مراسم پایان و آغاز سال شمسی در ایران، قسمتی از مراسم عروسی و عزا جز اینها، فرد شکّاک نیز این امور را همانند دیگران اجرا می کند تا زندگی اجتماعی اش هم رنگ و هماهنگ با دیگران باشد. و اگر اجرا نیز نکند مشکلی نخواهد داشت؛ چون این گونه مسائل، چنان که گفتیم برمبنای عقلانی و فکری استوار نیستند تا به شکّاکیّت ارتباط داشته باشند. شکّاک نیز مانند دیگران در عروسی و عزا شرکت می کند و در سال نو کارت تبریک می فرستد و... .

و اما در آن قسمت از مسائل و اعمال که مبنای فکری و اعتقادی دارند، شکّاکان، یکی از دو راه را در پیش می گیرند:

1.حفظ وضع پیشین:

بقا بر روش و آیین گذشته را از آن نظر برتری می دهند که :

اوّلاً، این روش آنان را با محیط هم رنگ کرده مانع تضاد تزاحمِ بیحاصل میان شکّاک و افراد خانواده و محیطش گردد. نیز او را در برخی جوامع ، از تعقیب و آزار، در امان نگه می دارد.

ثانیاً، ترک دین گذشته فعلا عاقلانه نیست.

2.تنظیم یک نظام عملی:

الف) عمل به احتیاط:

تلاش برای رعایت دستورات همه ی ادیان، این حسن را دارد که در واقع، هر یک از ادیان جهان درست بوده باشد، مورد عمل و پیروی قرار گرفته است. البته چنین کاری، برای کسی که نتواند به هیچ یک از ادیان ایمان داشته باشد، می تواند در حوزه ی عمل، راه حلّ خوبی باشد؛ اما در این باره از دو نکته نباید غفلت کرد:

یکی آن که هر دینی، مجموعه ای به هم پیوسته است که اخلال به برخی از این مجموعه، مخالفت با همه‌ی آن دین است.

و دیگر این است که هر یک از ادیان، شرط ریشه ای پیروی از خود را، انکار ادیان دیگر می داند.

ب) تأسیس یک دین عقلانی در برابر ادیان غیر معقول:

در این باره نیز نمونه های زیادی از تلاش انسان ها را سراغ داریم. تلاش برای تأسیس یک دین معقول، خود به دو گونه انجام می پذیرد:

یکی آن است که به معقول ساختن دین موجود و مقبول جامع بپردازند و دیگر این است که به وضع و ابتکار دین جدیدی اقدام کنند.





18 اسفند 1402