نانوا هم جوش شیرین می زند...
چرا آخوندها با بقیه مردم فرق دارند؟
به نام خدا
حلاج روزی نزد جنید آمد و جنید به او گفت :
تو چرا با مشایخ خود نمی سازی؟
حلاج جواب داد:
سرور من! کسی به ما نگفته است که بر همه چیز چشم ببندیم و عیب و ایراد مشایخ را نادیده بگیریم. من در این مدعیان نشانی از حقیقت نمی بینم. هر شیخی می خواهد تنها از او سخن بگویند و از بزرگواری های او دم بزنند. ستایش را دوست می دارند و از چون و چرا و انتقاد، خشمگین و آشفته شوند.
اینان را به رسول خدا چه نسبت است که او خود را همانند مردم می دانست. زندگی و غذا و پوشاکش همانند مردم بود. اما اینان خود را تافته جدا بافته می دانند. تنها چیزی که از مردم می خواهند، تعظیم و دست بوسی و تقدیم نذر و هدیه است. از مردم جدا زندگی می کنند و لباس ویژه می پوشند؛ محمد رسول خدا را اگر با دو نفر دیگر می دیدند، نمی شناختند و به ناچار می پرسیدند که کدام یک از شما محمد هستید. اما اینان اگر در میان هزاران نفر از مردم قرار بگیرند، از دور مشخص و معلومند؛ رسول خدا اجازه نمی داد که کسی با احترام پشت سر او حرکت کند؛ اما اینان از ازدحام مردم لذت می برند.
سرورم! من به دست عمرو مکی خرقه پوشیدم؛ اما آشکارا دیدم که چگونه این خرقه وسیله ی خودنمایی بود، انگار به خلافت یا فرمانروایی منطقه ای رسیده بودم. به خود می بالیدم و از اینکه به این مقام رسیده ام، لذت می بردم و از مردم انتظار تسلیم و احترام داشتم. مدتی که هوا پرست بودم این خرقه را نگه داشتم؛ اما چون هدایت یافتم، آن را دور انداختم.
جنید که از این سخنان خشنود به نظر نمی رسید، به حلاج گفت:
حلاج! تو گستاخی می کنی. این خرقه از پیامبر به ما رسیده است. مشایخ اولیای خداوند هستند، رنجاندن آنان گناه است و اهل سلوک از آزار رساندن به مشایخ زیان می بینند. این که تو را همه مشایخ از خود می رانند، نشان آن است که تو به بیراهه می روی!
حلاج با آرامش جواب داد :
امیدوارم مرا گستاخ نشماری، سرور من! پیامبر کجا به کسی خرقه بخشید؟! پیامبر خود لباس ویژه ای نداشت تا مردم او را با آن لباس بشناسند. او اگر در میان یارانش بود، غریبه ها نمی دانستند محمد کدام یک از آنان است! او از روحانیون یهود و نصارا به خاطر آن لباس تشریفاتی و ویژه شان بدش می آمد. حتی با روحانیونی که نمایندگان مسیحیان یمن بودند، به خاطر پوشش تشریفاتی آنان دیدار نکرد. در اسلام نه امیر لباس ویژه دارد و نه فقیه و محدث؛ اما مدتی بعد از مرگ پیامبر، به تقلید از فرهنگ کسری و قیصر و روحانیت یهود و نصارا، امرا و علمای اسلام هر دو لباس ویژه پوشیدند.

منبع : کتاب صلیب و صلابت( داستان زندگی حلاج) به قلم دکترسیّد یحیی یثربی
29 دی 1402
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماجرای غم انگیز کتاب در ایران
مطلبی دیگر از این انتشارات
در شک
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمازی اجباری، یقینی زورکی!
جالبه که شهید حاج شیرعلی سلطانی (روحشون شاد و درجاتشون متعالی) ، در انتظار بودند که از مجتهد شهرشون اجازه ی ملبس شدن بگیرن و وقتی بهشون اجازه میدن ، ابتدا لباس رو می پوشن و در آیینه به خودش نگاه می کنند و لحظاتی بعد ، دگرگون میشن ! لباس روحانیت رو کنار می ذارن و میگن : "پناه می برم به خدا از نفس ظاهرپرست"... همسرشون می گن :" خوب تو می خوای با این لباس به اسلام خدمت کنی ، مگه جز اینه؟!" ... شهید پاسخ می دن : "خوشا به حال کسانی که می تونن در هر لباسی خدمت کنند. خدمت به اسلام لباس خاصی نداره!"
حالا اینارو گفتی، ولی نگفتی که تو هر قشری آدم خوب و بد وجود داره ، طلبه ی خوب هم خیلی داریم و این تعمیم کار درستی نیست
ولی خداوکیلی الانه مظلوم ترین قشر همین آخونداان ، درسای به شدت سنگینی تو حوزه میخونن ، پول خیلی خیلی ناچیزی میگیرن و همیشه هم از مردم فحش میخورن... چرا؟ چون که مردم برخی از مسیولین که در پوشش این لباس دست به هر کاری زدن رو میبینن و ذهنشون تعمیم میده.. ولی واقعیت اون چیزی نیست که جو اجتماع داره القا میکنه...