چگونه مدیریت کلان بر رفتار مردم عادی تأثیر می گذارد




به نام خدا

چگونه مدیریت کلان بر رفتار مردم عادی تأثیر می گذارد؟

خواهرم در منطقه ای با تراکم جمعیتی بسیار بالا، در خانه ای استیجاری، ساکن است. در چنین محله ای معمولا هیچ خانه ای طبق مقررات شهرسازی ساخته نشده است، بنابراین هر کس هر طور دلش خواسته، ساختمانی را بنا کرده و تمام قوانین شهرداری و شهرسازی را نادیده گرفته یا به عبارتی به سخره گرفته است.

نتیجه ی این بی نظمی باعث شده تا نود درصد خانه ها فاقد پارکینگ باشند و همین مسأله ی شاید به ظاهر ساده موجب تنش در بین مردم آن ناحیه بر سر جای پارک ماشین شده است به طوری که چند بار همسایه ها، خواهرم را تهدید کرده اند که اگر جای پارک آنها را در کوچه اشغال کند، لاستیک ماشینش را با چاقو پاره خواهند کرد، انگار که کوچه و جای پارک ماشین را خریده اند و کسی حق ندارد به ملک شخصی آنها وارد شود!

علت این آشفته بازار چیست؟

یکی از درآمدهای اصلی شهرداری ها از محل تبصره های ماده 100 می باشد، یعنی شما خلاف بساز و جریمه اش را بده و یا حتی اگر فراتر از این خواستی، رشوه بده و کارت را انجام بده و اگر با هیچ کدام از این موارد کارت راه نیوفتاد، شبانه اقدام به ساختن کن! ( مثل پروژه مترو پل)

این می شود که در بیشتر حاشیه ی شهرهای بزرگ، شاهد وضعیت عجیبی هستیم که بی شباهت به خانه های معتادین کارتن خواب نیست. کوچه های باریک و شلوغ، نبودن پارکینگ و دعوای مردم بر سر جای پارک و ده ها مشکل دیگر. امان از روزی که مثلا خانه ای دچار حریق بشود، که بعید می دانم ماشین های آتشنشانی بتوانند از این کوچه های باریک که در دو طرف آن ماشین پارک شده است، خود را به محل حادثه برسانند یا اگر خدای نکرده زلزله ای بیاید، آمار قربانیان از تعداد کشته شدگان بمب های اتمی کشور ژاپن هم فراتر خواهد رفت.

پس خیلی ساده است که وقتی دستگاهی بخواهد از تخلف مردم پول در بیارد، راه را برای تخلف های دیگر هموار می کند و وقتی نظارت کافی وجود نداشته باشد، جسارت بساز و بفروش ها هر روز بالاتر می رود و دیگر ترسی از قانون نخواهند داشت چون راه فرار و دور زدن آن را فهمیده اند. از طرف دیگر وقتی قیمت مسکن و مصالح آنقدر بالا رفته که قشر کارگر توان خرید یا ساخت آن را بر اساس قوانین مهندسی ندارد، مجبور است هر طور شده یک آلونکی برای زن و بچه اش بسازد تا آواره خیابان ها نباشند و برایش مهم نیست که خانه ای که ساخته، ممکن است با یک باد شدید فرو بریزد و خود و خانواده اش را به کام مرگ بکشاند.

خشم و فقر حاصل مدیریت کلان

شما وقتی بستر جامعه را طوری مدیریت کنید که مردم خود به خود به جان هم بیوفتند، دیگر حرف زدن از اخلاق در بین آنها معنایی ندارد و زمانی همه با هم مهربان خواهند شد که شرایط محیطی هم فراهم باشد، در غیر این صورت توقع نباید داشت که بتوان با انجام کارهای جانبی مثل ساخت پارک و برنامه های فرهنگی که توسط شهرداری ها انجام می شود، میزان خشونت را کاهش داد و سطح فرهنگی مردم را بالا برد.

همچنین وقتی قیمت ها صعودی بالا می روند و در مقابل آن میزان افزایش درآمد به صورت لاکپشتی است، نمی توان توقع داشت مردم به دنبال ساختن خانه ای با کیفیت بالا باشند و از طرفی هم میزان ساخت و ساز کاهش یافته و مهندسین مربوط به صنعت ساختمان که تعدادشان چند برابر ظرفیت کشور می باشد، در یک رقابت نا برابر برای بدست آوردن یک لقمه نان، چشم را بر همه چیز می بندند و می گذارند سازنده هر طور که دلش خواست بسازد و این می شود یک مهندس با پذیرفتن ریسک بالای نظارتی که انجام نمیدهد، به چندرغاز پول می رسد و از طرفی آن مردم بدبختی که تمام سرمایه ی خود را برای خرید خانه هایی بی کیفیت از دست می دهند.

راه کاری که جواب نمی دهد

حلاج استادی داشت به نام سهیل که تأکید زیادی بر توبه و استغفار و ترس مردم از خدا داشت.

حلاج به او گفت : ای شیخ! این همه تأکید شما بر توبه و ترس مردم از خدا برایم قابل قبول نیست. پرستش اگر از روی تهدید و تطمیع باشد، درست نخواهد بود. پرستش حضرت حق باید بر پایه ی معرفت و عشق انجام پذیرد، نه بیم و هراس یا آز و نیاز!

شیخ به حلاج می گوید : تکلیف را باید جدی گرفت، تکلیف همان بار امانتی است که آسمان و زمین تحمل کشیدن آن را نداشتند.

حلاج بی درنگ گفت : سرورم! تکلیف هم نماز و روزه نیست، مبارزه با شرک و ستم هم تکلیف است. من چگونه می توانم در زمانی که همه جا خون می بارد، خانه ها ویران، مردم گرسنه، دل ها لرزان و چشم ها گریان اند، در گوشه ای بنشینم و مدام از گناهی که نکرده ام، توبه کنم؟!

سرورم! مگر توبه فقط برای من و تهیدستان دیگر است! مگر توبه برای خلیفه، وزیر و امیران واجب نیست؟! آنانی که خون مردم را می مکند و مانند درندگان نه تنها به نان مردم، بلکه به جانشان نیز رحم نمی کنند!

سرورم! توبه بر من لازم است یا بر کسانی که این همه بردگان را به کار می گیرند، اما شکم شان را سیر نمی کنند؟! توبه بر گرسنگان و تهیدستان واجب است یا بر آنان که صدها غلام و کنیز را وسیله ی شادی و سرگرمی خود قرار داده اند؟

حلاج به شیخ گفت : سرور من! نظر شما آن است که چون زور ما به طبقه ی حاکم و علمای برجسته ی دین نمی رسد، پس باید خودمان و تهیدستان همانند خود را اصلاح کنیم؟!

سهیل گفت: آری! جز این نمی توان کرد.

حلاج بی درنگ پاسخ داد: ای شیخ! اگر آن را نمی توان کرد، این را نیز نمی توان کرد!

سهیل شگفت زده پرسید : چرا؟!

حلاج گفت: فساد طبقه ی حاکم و علمای دین چنان اخلاق مردم جامعه را آشفته می سازد که دیگر نمی توان طبقه ی زحمت کش و محروم جامعه را هم اصلاح کرد!

سرور من! طبقه ای که آه در بساط ندارد، برهنه می گردد و گرسنه می خوابد، مدام غارت می شوند و به اسارت می روند و هر چه بدست می آورند، بی امان از دست می دهند. اگر زن یا دختر زیبایی داشته باشند مال خودشان نیست و اگر مالی به کف آرند، اگر چه مزد دو روز کار جانکاه آنان باشد، مأموران دولت یا دزدان وابسته به این مأموران از دستشان می گیرند. دیگر برای این طبقه ی محروم فرصتی نمی ماند که به آتش دوزخ فکر کنند یا نعمت بهشت! و برای این طبقه امکان یا فرصتی به دست نمی آید تا گناهی بکنند و در فکر توبه باشند.

طبقه ای که از حلال شکمش سیر نمی شود، چگونه می توانند به حرام دست دراز کنند؟ کسانی که ناموس خودشان در امان نیست، چگونه می توانند به حرمسرای حاکمان و عالمان خیانت ورزند؟

نسخه پیچی مذهبیون و نگرانی کارشناسان مذهبی

کارشناسان مدام هشدار می دهند که جمعیت ایران رو به پیری است و اگر رشد جمعیت به همین روند ادامه پیدا کند، در آینده ای نزدیک دیگر کشوری به نام ایران وجود نخواهد داشت و باید فکری به حال این وضعیت بحرانی کرد. از طرفی مدام دنبال مقصر هستند و تقصیر را به گردن فلان مسئول یا فلان رئیس جمهور می اندازند و با اینکه پیگیر قوانین حمایت از جوانی جمعیت هستند اما در عمل می بینم هیچ اتفاق خاصی نمی افتاد.

قسمت مضحک و خنده دار ماجرا اینجاست که مذهبیون ما حل این مسأله را چنان ساده می انگارند که آدمی را دچار حیرت می کنند. آنان به مانند سهیل استاد حلاج، فقط یک نسخه می پیچند و توقع دارند که برای همه جواب بدهد و آن هم توکل به خدا و قناعت در زندگی است و مثال هایی می آورند که حرص آدم در می آید و می ماند چه جوابی به این نوابغ دین بدهد.

وقتی چیزی در بساط نیست، چگونه قناعت کنیم؟

وقتی شغلی نیست و اگر هم باشد حقوقش کفاف خود ما را هم نمی کند، چگونه ازدواج کنیم یا چگونه فرزند آوری کنیم؟

در مثالی که در اول این مطلب به آن اشاره کردم، وقتی خانه ها طبق قوانین شهرسازی ساخته شده باشند، هیچ وقت شاهد درگیری و نزاع مردم بر سر جای پارک نخواهیم بود، همانطور که در مناطق بالای شهر آنقدر فضا زیاد است که دیگر کسی اصلا به این مسائل پیش پا افتاده فکر نمی کند.

برادران و خواهران دینی، باید بگویم که شما نمی توانید برای فرزندآوری همه را دعوت به ساده زیستی کنید، بدون نیاز به گفتن شما و همچنین به خاطر اوضاع نابسامان اقتصادی کشور، ما نیز به اجبار مراتب بالای ساده زیستی را طی کرده ایم تا اندازه ای که تمام فرشتگان درگاه خداوند انگشت به دهان مانده اند و جملگی به سجده افتاده و از حیرت خود به خدا پناه برده اند!

پس نیاز نیست مردم را به فرزندآوری تشویق کنید. در وضعیت اقتصادی مناسب، همه دوست دارند به موقع ازدواج کنند و فرزندان زیادی هم داشته باشند زیرا این میل به زندگی در ذات انسان وجود دارد و اگر شرایط آن مهیا باشد، نیاز به راهکار و نسخه پیچی شما نیست.

از طرفی دیگر می بایست به فکر فراهم آوردن زیرساخت های مناسب شغلی و رفاهی برای نسلی پیش رو باشیم و نه مثل نسل دهه شصت و هفتاد که فقط جهت جبران نیروی از دست رفته ی جنگ به دنیا آمدند و هیچ برنامه ای برای آینده ی آنها پیش بینی نشده بود. من شخصا نمی خواهم بلایی که سر خودم آمده بر سر فرزندم بیاورم و او صرفا جهت جوان سازی جمعیت ایران به دنیا بیاید، بدون آنکه آینده ی مشخصی داشته باشد و این ظلمی بود که پدران ما در حق ما کردند و بدون هیچ گونه آینده نگری، دست به تولید بچه زدند!





6 دی 1402