آحاد ملت یک یک شرمنده تو*
فکر نمیکردم روزی نسبت به موسیقی این قدر کمتفاوت شوم. البته هنوز مانده تا بیتفاوتی کامل. دیگر شوری در رگهایم نمیریزد.
و دانشگاه، که در دوره ارشد برای هر تحقیق کلاسی، ولو با بیاهمیتترین موضوع به اندازه یک مقاله زمان میگذاشتم، حالا؟ اصلا رغبت ندارم. از میل شدید به دکتری خواندن فقط مزایایش مانده.
و سفر؟ که چه بشود؟ پسانداز نداشته ام را یک هو دود کنم که چه شود؟
و پول؟ آخرش که چی؟
یعنی اساساً آدمی مثل من میشود در دنیا وجود داشته باشد؟ این قدر بیانگیزه و پر از هر چیزی؟ احساس میکنم دوره ام تمام شده. دوره خلاقیت داشتن، انرژی داشتن و پویا بودن. خب، بعدش؟ یعنی باید 30-40 سال مانده را تحمل کرد؟
* عنوان از ترانهای است: پانصد لشکر رزمنده تو، آحاد ملت یک یک شرمنده تو، ای عشق، رودست زدی رفتی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چند نکته درباره بیمه شخص ثالث خودرو
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا «خودآگاهی حقوقی» کمکی به رومینا میکرد؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
که تو خود دانی اگر...