ایده‌ای درباره انتظار از تفسیر حقوقی

«انتظار از تفسیر» نیز می‌تواند بر نوع تفسیری که انجام می‌شود تأثیر بگذارد. نیک می‌دانیم که هر جا «متن» نقشی محوری داشته باشد، تفسیر نیز حائز اهمیت می‌شود. متن می‌تواند کلام الهی، روایت دینی، شعر، قانون یا چیزی از این قسم باشد. آیا در قبال همه این گونه‌های متفاوت می‌توان یک رویکرد تفسیری واحد اتخاذ کرد و در همه حال نیز این رویکرد رهنمون به مطلوب باشد؟

«برخی صاحب‌نظران مانند رونالد دورکین بر این باورند که تفسیر حقوقی و تفسیر ادبی/هنری ماهیتی یکسان دارد... [و] باید بهترین تفسیر از موضوع را در نوع خود به دست داد... دیگر صاحب‌نظران معتقدند تفسیر حقوقی بسیار متفاوت با تفسیر ادبی/هنری است[1]».مسئله در این‌جاست که در تفسیر حقوقی صادق یا کاذب بودن تفسیر جایگاه محوری دارد؛ یا بهتر و بدتر بودن آن؟

به عنوان مثال در تفسیر یک متن مقدس، رسیدن به اراده مؤلف حائز اهمیت است. هیچ مفسر قرآن در صدد نیست که با تفسیر خود تبعاتی بهتر به وجود آورد، بلکه می‌خواهد اراده مؤلف- یعنی خداوند متعال- را به بهترین نحو بیان کند. این امر در چنین تفسیری گفتگوبردار نیست؛ اما در تفسیر حقوقی مسئله این نیست که قانون‌گذار واقعاً چه چیزی را اراده کرده است. تفسیری دور از نظر قانون‌گذار که انصاف را به نحوی بهتر مراعا می‌دارد مطلوب‌تر است یا تفسیری که نزدیک به نظر قانون‌گذار بوده اما نتیجه حاصل از آن را وجدان انصاف‌طلب نمی‌پسندد؟ البته آن‌چه در اینجا گفته می‌شود به معنای تعطیل صراحت قانونی نیست. سخن از متنی قانونی است که فی‌ حد نفسه تاب تفسیر دارد، والا تفسیری که در برابر صراحت قانون بایستد، علیه غایت قانون، یعنی نظم خواهد بود.

بسته شدن دفتر این پرسش مستلزم گفت‌وگوی بیشتری است.

1- بیکس، برایان؛ فرهنگ نظریه حقوقی؛ ترجمه: محمد راسخ، تهران: نشر نی، چاپ اول، 1389، ص 142.