در دفاع از رأی دادن: چرا راهبرد باخت-باخت، یک پیروزی ملی است؟
صحنهٔ انتخابات در این حد هویدا شده است که بدانیم برای یک طرف یعنی جبههٔ کمقدرتها که در این سالها مدام جور دربرگیرندگی نظام را میکشیده است، در هر صورت باخت رقم میخورد. در پیروزی مهرعلیزاده/همتی/(و حتی محسن رضایی) بردی برای کسانی که به ایشان رأی میدهد، وجود ندارد. شورای نگهبان به دقت نامزدهایی را تأیید صلاحیت کرد که حتی از برساختن تصویری از خود در معادلات کنونی قدرت ناتوانند و به همین خاطر حتی اگر مردم تصمیم به رأی دادن به ایشان بگیرند، ایدهٔ مشخصی برای افزایش مشارکت شهروندانی که در غیاب آنها، در انتخابات مشارکت نمیکردند، برنساخته اند. این همان چیزی بود که خاتمی در سال ۱۳۷۶ و روحانی در سال ۱۳۹۲ برساخته بودند. روحانی با گفتمان اعتدال میکوشید دربرگیرندگی را افزایش دهد و خاتمی با گفتمان توسعهٔ سیاسی. آن وجه کلیدی که احتمالاً در پزشکیان، آخوندی، لاریجانی و حتی جهانگیری غایب نمیبود، همین روایت سازگارساز بین اقشار گوناگون شهروندان و سیاستهای کلی نظام است. با این اوصاف برای بیستونهم خرداد ۱۴۰۰ تنها سه حالت متصور است: باخت حزب قدرتمندتر؛ برد حزب قدرتمندتر؛ و باخت جبههٔ کمقدرتها.
مسئلهٔ اول: در شکست نامزد حزب قدرتمندتر و پیروزی هر کاندیدای دیگری، باخت حزب قدرتمندتر رقم میخورد؛ اگرچه برد کمقدرتها رقم نمیخورد. این گونه تنها راهبرد ممکن کمقدرتها برای انتخابات پیش رو آن است که در روز بیستونهم خرداد ۱۴۰۰ هر دو جناح در وضعیت باخت-باخت قرار گرفته باشند. یعنی تلاش کمقدرتها در هر صورت منتج به باخت خودشان است! برخی مدعی اند چنین وضعیتی مجموعاً به سود کشور نیست، چرا که وضعیت برد-باخت دست کم مطلوبیت برد را برای گروهی از افراد جامعه به ارمغان میآورد و چه بسا، جمع مطلوبیت آن (عدم مطلوبیت باخت بقیهٔ جامعه و مطلوبیت برد یک حزب) بالاتر باشد. پس بهتر آن است که وارد این بازی باخت-باخت نشویم و با به نظاره نشستن، پیروزی حزب قدرتمندتر را تسهیل کنیم. پاسخ این مسئله را در ادامه خواهم داد.
مسئلهٔ دوم: پیچیدگی چنین راهبردی اذهان عامه را خسته میکند. به همین خاطر اذهان عامه خیلی سریع به این میرسد که «همهٔ کارها را به دست خودشان بدهیم که خودشان از جبر مسئولیت همه چیز را درست کنند». آنها با عدم مشارکت، قدرتمندترها را «به پیروزی میرسانند» تا دست از لجبازی بردارند. عامهٔ مردم، بدون هیچ گونه پیچیدگی و با سرراستی تمام با حزب قدرتمندتر همان کاری را میکنند، که والدین بالغ و رشید با کودک صغیر خود میکنند: «او را به پیروزی برسان!» نکته اینجاست که هیچ والدی فرزندش را برای خودکشی و مصیبت انداختن به جان خانواده به پیروزی نمیرساند. این را همینجا داشته باشید، تفصیلش بماند برای چند بند بعدتر.
مسئلهٔ سوم: این راهبرد برای پیگیران حرفهایتر سیاست هم معنا ندارد. آنها نمیدانند برای چه باید مسئولیت این رأی را بپذیرند. یعنی وقتی فرجام کار سر کار آمدن هر کسی غیر از نامزد مطلوب حزب قدرتمندتر؛ مسئول دانستن ایشان است، و سرکوفت تحریم ناشی از اشتباهات محاسباتی حزب قدرتمندتر، خلق نقدینگی توسط بانکهای حزب قدرتمندتر، مدیریت اجتماعات توسط حزب قدرتمندتر را آنها میخورند؛ چرا باید مسئولیت بر سر کار آوردن یک نفر از جبههٔ کمقدرتها را بپذیرند، کسی که هیچ ایدهای برای شرایط کنونی ندارد و مآلاً هم باید به بسیاری از برنامههای حزب قدرتمندتر تن بدهد و تنها تعدیلی در آن ایجاد میکند. آیا رأی دادن برای رأیدهنده ایجاد مسئولیت اخلاقی نمیکند؟ آیا رأی دادن مشروعسازی یکایک اقداماتی نیست که به نام رأی انجام میشود؟
پاسخ اول: در میدان سیاست مطلوبیتها، شیوهٔ محاسبهٔ پیچیدهتری از بازی فوتبال دارند. بالاترین مطلوبیت، در پایداری نظام سیاسی است و نظمهای پایدار در صورتی ایجاد میشوند که دربرگیرندگی بالاتری داشته باشند. توفیق نظامهای مبتنی بر نمایندگی، در همین است که شهروندان، از هر طیف و سلیقهای، میتوانند نمایندهای برای خود در میان تصمیمگیران داشته باشند. همهٔ نظامهای سیاسی به نام و حساب شهروندان عمل میکنند؛ اما این تنها نظامهای مبتنی بر نمایندگی اند که میتوانند مدعی شوند این عمل آنها تا حد ممکن اخلاقی است و شهروندان به تصمیمات اتخاذشده، احساس تعلق میکنند. با این اوصاف، راهبرد باخت-باخت در انتخابات این حسن را دارد که اگر موجب افزایش نمایندگی نمیشود، اما اختلاف طبقاتی قدرت را افزایش نمیدهد و پتانسیل دربرگیرندگی نظام سیاسی را کاهش نمیدهد. البته، رئیس جمهوری که رأی خود را از جبههٔ کمقدرتها گرفته میشود، مجبور میشود اقداماتی به نفع آنها انجام دهد و به این معنا دربرگیرندگی نظام سیاسی افزایش مییابد. درست بر خلاف حزب قدرتمندتر که از ۱۰۰ میش گله، ۹۹ تای آن را در اختیار دارد و هر گلی که با آن ۹۹ میش نخست به سر جبههٔ کمقدرتها زده است، با آن یک میش آخری ریاست جمهوری نیز خواهد زد: از به رسمیت شناختن سبکهای مختلف زندگی تا فیلترینگ و حقهای شهروندی.
پاسخ دوم: هر ازدواجی دو سو دارد، فقط یک طرف ماجرا خواست و ارادهٔ مرد است. حالا گمان این است که اگر اختیار این خواستگاری به دست فلان عضو ناسازگار خانواده بیفتد و الباقی صم بکم در مجلس خواستگاری تماشاچی باشند، نامزد ازدواج، برای پاسخ مثبت مجاب میشود؟ آیا فکر نمیکنید همان قدر که خودرو و ماشین و موشک خانوادهٔ مرد، مؤلفهٔ قدرت و تهییج زن به ازدواج است؛ همدلی و همراهی و رأی اعضای خانوادهٔ مرد نیز مؤلفهٔ قدرت است؟ اصلاً با مفروض گرفتن این همدلی است که ازدواج سرمیگیرد و در غیاب آن هر تلاشی نافرجام خواهد بود. اگرچه بوی کباب برجام و آزادسازی دلارهای بلوکهشده از وین به مشام میرسد و طرحهای هوایی و فضایی ساخت سالانه یک میلیون مسکن و ۴ میلیون شغل از آن خارج میشود؛ اما طرف عروس چشمش به این سوی میز است و اگر آلترناتیوهای بهتری از این داماد داشته باشد، آن را ترک خواهد کرد. با رئیس جمهوری ۱۵ میلیونی (از ۶۰ میلیون واجد رأی) قدرت سیاسی چندانی برای چانهزنی وجود ندارد. من آن چنان نوشتم که غیر نخواند، شما هم این را بخوانید که آن طرف هم انگیزهٔ کافی ندارد و همان طرحهای نابودسازی زیرساختهای ایران (سختافزار تولید آب، حملونقل، برق، نفت) از طریق تحریمهای بلندمدت را پی میگیرد که به یک ضعف پایدار و ازبینبرندهٔ عاملیت ایران در غرب آسیا دست یابد. به پیروزی رساندن بچهٔ لوس قصه با ۱۵ میلیون رأی، در حقیقت یک انتحار دستهجمعی به امید سعادت پس از مرگ است.
پاسخ دوم، مکرر: تیغی که به دست نامزد حزب قدرتمندتر سپرده میشود، فقط به کار اصلاح ریش نمیآید، برای رگ زدن و خودکشی نیز مفید است. فقط گشایش در سیاست خارجی و پذیرش فتف نیست؛ بلکه لاجرم برنامههای سیاسی-اقتصادی ویرانکنندهٔ کشور و نظام و ملت و در یک کلام، مملکت نیز در آن وجود خواهد داشت.
پاسخ سوم: در صحنهای که نامزدهای اصلی آن حذف شده اند، در صحنهای که مشارکت سیاسی به صندوقهای رأی فروکاسته شده است و در صحنهای که قدرت انتخاب من و شما محدود است؛ مسئولیت ما چه قدر است؟ آیا ما مسئول همهٔ تصمیماتی هستیم که منتخب از درد ناچاری اتخاذ میکند؟ مسئولیت اصلی با کسی است که میدان را طراحی کرده است. شهروندان مجبوران میدان اند. گوی مسئولیت انتخاب را وقتی به زمین شهروندان میاندازند که طراحی صحنه نیز تا حد قابل قبولی به عهدهٔ ایشان باشد. در چنین انتخاباتی که صحنهٔ آن مبتنی بر یک باخت حتمی شکل گرفته است، مسئولیت پیروزی نامزد ناگزیر جبههٔ کمقدرتها، باز هم به عهدهٔ شورای نگهبان است که چنین معادلاتی را رقم زده است. مسئولیت چنین رأیی تنها تا ۲۹ خرداد همراه شماست و نه بیشتر.
مطلبی دیگر از این انتشارات
حالا که آرای سفید متغیر مهمی شده است...
مطلبی دیگر از این انتشارات
ایران؛ گرفتار برزخ دو دریای پروپاگاندا
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا باید از آموزش خیابانی حقوق هراسناک بود؟