درست و نادرست مشروط کردن تحصیل ارشد به مدرک کارشناسی مرتبط
تصمیم شورای سنجش و پذیرش دانشجو، برای جلوگیری از تحصیل افرادی که مدرک کارشناسی نامرتبط دارند، در دورهٔ کارشناسی ارشد، بحثبرانگیز شده است. به نظر من هم تصمیم نادرستی است. اما نوع نقدهایی که به این تصمیم میشود و کار را تا مسئلهٔ بهرهٔ هوشی پایینتر محصلین کارشناسی انسانیات و علوم اجتماعی رسانده اند، سبب شد تا این چند خط را بنویسم. بخش نادرست آن را نقد کنم و به بخش درست آن نور بیفکنم.
این تصمیم نادرست است؛ چون دانشگاهی نیست، بلکه دیوانسالارانه است. یعنی چه؟ در این تصمیم، آن «تبیین جزئیات به فراخور هر مسئله» که لازمهٔ تصمیم دانشگاهی است، کنار گذاشته شده و جایش را «کلیگرایی رویهساز» گرفته است. درست مثل همان لطمهای که تصویب طرح رشتهها در شورای عالی انقلاب فرهنگی میزند و مزیت نسبی دانشگاهها را زائل؛ و خیل عظیم اساتید دانشگاه را از بخش اعظم برنامهریزی درسی عزل کرده است. مسئلهٔ دانشگاه، مقتضی قانونگذاری متمرکز نیست.
اما در این تصمیم ریشههای درستی وجود دارد که به نظرم دقت به آنها ضروری است. من مبتنی بر تجربهٔ زیستهای که از تحصیل حقوق با یک دیپلم ریاضی به دست آورده ام حرف میزنم. اگر در پیشدانشگاهی به رشتهٔ انسانی نمیآمدم و فرآیند تغییر رشته و همهوایی با دروس انسانیات و علوم اجتماعی را تجربه نمیکردم قطعاً در لیسانس مشکلات بیشتری داشتم. تحصیل تمام وقت در دورهٔ کارشناسی، فرصت موسعی برای جبران همهٔ عقبافتادگیهای گذشته است. اما دورهٔ ارشد چه؟ تحصیل در دورههای ارشدی که با یک هدفگذاری ارتقای فهم میانرشتهای طراحی نشده باشند، برای کسانی که لیسانس نامرتبط دارند، قطعاً کار نادرستی است. من هنوز نمیتوانم درک کنم چه طور کسانی که زبان حقوق را در کارشناسی نیاموخته اند، برای کارشناسی ارشد خود به تحصیل حقوق خطر میکنند؟ این افراد اغلب در پایاننامههای ارشد و رسالههای دکتری در معرض ترحم داوران اند که «حقوق نخوانده، سخت نگیرید».
آیا منظور این است که حقوق هیچ احتیاجی به تبادل به دیگر رشتهها ندارد؟ اصلاً و ابداً. اگر امروز به ۲۰ سال پیش برگردم چه میکنم؟ فرصت تحصیل در ریاضی و فیزیک را از دست نمیدهم و دیفرانسیل و انتگرال را به همان خوبی که لازمهٔ تحصیل مهندسی است، میآموزم. از اینجا که نشسته ام چه چشماندازی برای ده سال آینده دارم؟ در آمار (بلکه روش کمی به طور اعم) و برنامهنویسی احاطهای پیدا کنم که این دو درس کلیدی و مغفول را برای دانشجویان کارشناسی حقوق ارائه دهم. تبادل میانرشتهای واجب است، اما محل درست تلاقی، مقدمهٔ این واجب است. اسطقس فهم در دورهٔ کارشناسی است و این تلاقی در آن محل باید رخ بدهد.
نمیدانم این قصه در سایر رشتههای انسانیاتی چگونه است، اما به اتکای تجربهام در رشته حقوق به نظرم در آنجا هم باید از دورهٔ کارشناسی شروع کرد مگر آن که ۱- رشتهٔ ارشد برای مهاجرپذیری آماده شده باشد؛ یا ۲- همسایگی رشتهٔ کارشناسی تا حدی باشد که با چند واحد پیشنیاز مسئله قابل رفع باشد.
و چه کسی باید در این باره تصمیم بگیرد؟ چه طور تصمیم بگیرد؟ این مسئلهٔ هر دانشگاه، دانشکده و گروهی به نحو مجزاست. نمیتوان برای آن یک آییننامه و شماری دستورالعمل در مرکز تدوین؛ و به دانشگاهها و دانشجویان ابلاغ کرد. کلیت و عمومیت تصمیم، فقط برای تصمیمات مجلس و هیئت وزیران مفید است و در سایر حوزهها وصول به نتیجهٔ مطلوب از این طریق بعید است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه «درست» تحلیل کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک تامل اخلاقی
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک جای کار میلنگد