کوششی برای شناخت گوهر قانون اساسی

چنان‌چه چون من شب گذشته فرصت تماشای زندهٔ سخنرانی آموزندهٔ آقای سلطانی را نداشته اید، اینک شما را به شنیدن آن ترغیب می‌کنم. از این پیوند می‌توانید سخنرانی را در اینستاگرام تماشا کنید.

گمانم شنیدن و تأمل در این سخنرانی، برای یکایک شهروندان، فارغ از این که تعلقی به مباحث پیرامون دولت دارند یا نه، ضروری و لازم است. سخنرانی، مثل کوشش‌های سنوات اخیر گوینده، بر محور قانون اساسی نانوشته و جدی گرفتن آن می‌گذشت. این فقره، در واقع شرحی بر خطابهٔ درخشان فردیناند لاسال درباره‌ٔ گوهر و ذات واقعی قانون اساسی بود. برای مخاطبانی که پیگیر همیشگی و متخصص این مباحث نیستند، نکاتی از بحث و نقدی بر آن را ذکر کرده ام که امیدوارم به عنوان پیش‌مطالعه، کمکی برای تأمل بیشتر در مفاد این گفته‌ها باشند.

۱- یکی از مهم‌ترین محورهای سخنرانی، همان جملهٔ کلیدی خطابهٔ فردیناند لاسال است که «قانون اساسی نوشتن کار کسری از یک روز است»،مهم آن است که قانون اساسی جدید نمی‌تواند بدون وجود یک تغییر واقعی در مناسبات اجتماعی معنادار باشد. این تصور باطل که قانون به طور کلی و قانون اساسی به طور اخص، چوب جادوگری است و می‌تواند خدایی کرده و چونان که خدواند، بگوید کن! فیکون، سبب شده است تا بسیاری از گفت‌وگوهای عمومی که قانون اساسی را نقطهٔ عزیمت خود قرار می‌دهند، به بادیه‌پیمایی باطل تبدیل شوند. شاید مصداق اخیر و مشهور این خام‌اندیشی استاد فارسی‌زبان و آمریکانشین علوم سیاسی است که گمان کرده با انتشار متنی که متصل به محبوبیت یک هنرمند شده، قادر است تغییری واقعی در مناسبات قدرت پدید آورد. این چیزی جز فهم باژگونهٔ تاریخ نیست. آن استاد علوم سیاسی که از قضا به واسطهٔ نوشتن کتاب‌های تاریخی شهرتی به هم زده است گمان می کند چون متعاقب هر تحول اجتماعی، قانونی جدید آمده است؛ با آوردن یک قانون جدید می‌تواند ماشهٔ یک تحول اجتماعی و سیاسی را بچکاند.

۲- اساس‌مندی مملکت، ملازم قانون اساسی نوشته داشتن نیست. چنان که سخنران به ما تذکر می‌دهد، آرزوی ناکام ناصرالدین‌شاه قاجار برای ولایتعهدی ظل‌السلطان مثالی برجسته از دوران پیش از تصویب قانون اساسی نوشته برای این گزاره است: آن‌جا که شاه مقتدر، تنها به دلیل قاجار نبودن مادر ظل‌السلطان ناکام می‌ماند. وقتی سخن از قانون اساسی می‌گوییم، صحبت از آن‌ پایه و اساسی می‌کنیم که حضوری حقیقی در مملکت دارد و نه شاه را یارای ایستادن در مقابل آن است نه توده‌هایی از مردم. توفیق قانون اساسی نوشته تا حد زیادی در گرو انطباق آن با معادلات واقعی قدرت است.

۳- فهم قانون اساسی کنونی بدون دقت به نظریه‌های تفسیری شورای نگهبان، یا حتی سیاست‌های کلی، ممکن نیست. کنش‌گران سیاسی یا حقوق‌دانان در تحلیل قوانین باید به بازنگری‌های غیر رسمی قانون اساسی نیز معطوف باشند. این گزاره منصرف از درستی یا نادرستی چنین بازنگری‌هایی است، بلکه معطوف به آن است که جریان واقعی قدرت چه صورتی دارد.

۴- شاید تنها در این فقره، اختلاف نظری با سخنران گرامی داشته باشم که نقش افراد و متصدیان سمت‌های اساسی در حیات قانون اساسی قابل انکار نیست. مناقشه در تمثیل قانون اساسی به پیکر انسانی بهتر می‌تواند این ایراد را نشان دهد. قانون اساسی نوشته، پیکری نیست که پس از مرگ امیدی به احیای آن نرود، بلکه همان بیرقی است که هر اندازه در میدان نبرد از هم گسیخته شود، هم‌چنان نشانی از بیرق‌بودگی دارد و حتی به لطف بیرق‌داران شایسته، امید ترمیم و بهبودی آن می‌رود. این همان نقشی است که برای سیاست‌مداران و رهبران خردمند در احیای قانون اساسی و تمسک به آن می‌توان قائل شد. من نمی‌‌توانم به جبر غیر قابل مقاومت ساختارهای نانوشته بر افراد قائل باشم و اتفاقاً معتقدم این وجود متصدیان خردمند سمت‌های اساسی در بزنگاه‌هاست که می‌تواند در برابر تغییرات اساس‌برانداز و نوشته‌کًش برخی دیگر از متصدیان مقاومت کند و مسیر حیات جامعه را هر چه بیشتر به آرمان‌ها و غایات اساس نوشته نزدیک کند.