جدی گرفتن اصول نانوشته قانون اساسی

یک محقق زبان فارسی در تویتر نوشته بود: «مشابه این جنونی که فارسی با صدای e داره رو انگلیسی با تکواژ s داره. نشانه جمع، شناسه فعلی مفرد غایب، پسوند مالکیت، کوتاه‌شده‌ی is. مشابه سردرگمی‌ای که فارسی‌زبان‌ها با هکسره دارن رو هم انگلیسی‌زبان‌ها با its و it's دارن.» این نکته (طبق قاعده پینه‌دوز به کفش مردم نگاه می‌کند) مرا یاد مسئله‌ای در حقوق اساسی ایران انداخت. به نظرم رسید این همان کاری است که مجلس بررسی نهایی قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ کرد: صلاحیت‌های «متعدد»، «نامتجانس» و «فی‌حدنفسه خرد»، را به شورای نگهبان سپرد. ظاهر قضیه ایجاد «انباری صلاحیت‌های کوچک» بود،‌ اما واقع قضیه؛ قدرتمندسازی بیش از حد شورای نگهبان.

البته هم‌چنان می‌توان تمام اصول قانون اساسی را به سازگارترین نحو ممکن تفسیر کرد، آن‌گونه که شورای نگهبان در حدود مقرر در روح قانون اساسی باقی بماند. (و مخلص با کمال فروتنی مدعی است صاحب چنین تفسیری است که می‌تواند کلیه اصول قانون اساسی ۱۳۵۸ با اصلاحات ۱۳۶۸ را به نحوی متلائم، و سازگار با آرمان‌ها و اهداف منصوص قانون اساسی، تفسیر کند)، اما باید واقع‌گرا بود. به هر حال چنین تفسیری نفوذ و سیطره پیدا نکرده است و در عمل، تعادل قوای سیاسی ایران به مدد نظریه‌های تفسیری شورای نگهبان از قانون اساسی، مجموعه‌ای نظام‌مند از تفاسیر شاذ و رویه‌های ظاهراً ناسازگار با قانون اساسی را ساختند. نظریه‌های تفسیری شورای نگهبان و برخی سیاست‌های کلی، عملاً نقش متمم قانون اساسی را بازی کردند و در مجموع سنتی پیرامون قانون اساسی ساخته شده است که خصال خود را دارد. حقوق اساسی حاکم، فی‌الجمله نیاز نظام به بازنگری قانون اساسی را از بین برده است. به نظر می‌رسد در دوره‌ای که در آن زیست می‌کنیم قانون اساسی در یک وضعیت «در حال تأسیس» کشور را اداره می‌‌کند.

نگارنده در عین این که از منظر دانشگاهی، هم‌چنان تفسیر خود از قانون اساسی را بسط و صیقل می‌دهد، ترجیح می‌دهد به جای آسیب‌شناسی، به این مسئله فکر کند که به هر حال تفاسیر و رویه‌هایی که آن‌ها را پذیرفتنی نمی‌دانم، توانسته اند دست به دست هم بدهند و خلق یک مجموعه کنند. علاوه بر این هیچ بعید نبود با ترکیبی دیگر از فقها و حقوق‌دانان شورای نگهبان نیز کمابیش همین وضعیت پدیدار شود. پس مشکل در متن قانون اساسی، نظریه تفسیری آن و احتمالاً حتی کیفیت علمی مفسرین نبوده است. چیزهایی وجود دارد که در اختیار حقوق نیست و به هر حال خود را تحمیل می‌کنند و حقوق در تعامل دائمی با آن‌هاست. دشواره ما آن‌چیزهاست: «عرف‌های اساسی و اساس نانوشته»

جناب آقای دکتر سیدناصر سلطانی،‌ اخیراً مجموعه‌ای از گفتارها را تحت عنوان «حقوق اساسی نانوشته؛ گفتارهایی درباره عرف اساسی در فرانسه» گرد آورده و ترجمه کرده است. این کتاب شاید نوری به این مفهوم بتاباند. دست کم مقدمه عالمانه ایشان بر این اثر را بخوانید و به این مسئله بیندیشید.