مصدرهای جعلی در هجویهٔ فرخی بروجنی

امروز یاد بحر طویل فرخی بروجنی در هجو فتحعلی‌شاه قاجار افتاده بودم، در دوباره خواندنش این مصدرهای جعلی در بند هشت توجهم را جلب کرد: کلفسیدن (کرفسیدن، کرفس چیدن)، تلیکیدن (تلیکه ساختن؟)، شنگیدن (شنگ چیدن)، سیسیدن (سیسه چیدن)، کویجیدن، بلوطیدن، قوتیدن (خوراک کردن).

حسب قرائن خود شعر (هست نزدیک چهل سال که شاهی) و حکایاتی که می‌گویند بعد از وصول این بحر طویل به پایتخت، دستور جلب شاعر و احضارش داده شده و هنوز فرخی به دهاقان نرسیده بود که خبر مرگ شاه آمد و رها شد، این شعر در حوالی ۱۲۱۲-۱۲۱۳ خورشیدی گفته شده. این نحوه مصدرسازی و بازی زبانی کردن در آن زمان برایم جالب بود.

بخشی از بحر طویل فرخی بروجنی در هجو فتحعلی‌شاه قاجار
بخشی از بحر طویل فرخی بروجنی در هجو فتحعلی‌شاه قاجار

تصویر، مربوط به استنساخ مرحوم محمدآقا منصوری (متوفای ۱۳۸۱ خورشیدی) از این شعر است و تصویر را خودم از نسخه فتوکپی که نزد خانواده بوده گرفته ام. از انتشار عمومی کل شعر ابا دارم، اوّلاً به خاطر این که هجویه است و به مقتضای هجو، چیزهایی دارد که مقتضای ادب نیست؛ ثانیاً این که مرحوم فرخی از برخی طوایف بختیاری هم شکوه داشته و تیره به تیره نام برده و از آن‌ها گله کرده. می‌ترسم نشرش در این‌جا موجب سوءتفاهم شود. بحر طویل فرخی نمونهٔ خوبی است برای فهم انتظارات مردم وقت از دولت مرکزی به طور کلی.

در حدی که سوادم یاری می‌کرد و لغتنامهٔ دهخدا مطمئنم کرد، این بازنویسی همین بند به رسم‌الخط امروز است:

بند ۸- به همان ریش درازت قسم ای شاه چه خوبت که شوم‌ لربچه در فصل بهاران بکلفسم بتلیکم به در و دشت بشنگم به سگ و گرگ بجنگم دم پاییز بسیسم بکنم سیسه به کیسم بکویجم ببلوطم بن و انچیچه* بقوتم چه شوم گشنه ز کلکم بخورم تا که بدلکم؛ آن‌گاه روم از پس یک ارجن صدمنّ تره گرزی که سرش تا به دمش نه گره باشد ببرم گر اره باشد که شلال و تره باشد؛ ابا کنده‌ی کلماته‌ی سرتپّز با قُپّز بدبارت نهم بر سر دوشم کِرِ گوشم بجوشم بخروشم به سوی مال بیایم بکنم عزم جفا را.

* همان طور که پیداست نسخه مبهم است. اما حدس زدم این کلمه، «انچیچه» و بیان لهجه از «انچوچک» باشد که به گزارش دهخدا، گیاهش در کوه‌های بختیاری نیز می‌روییده است.

پی‌نوشت: برخی کلمات این بند که به گوش غریب می‌‌آید، نام گیاهان است که در لغتنامه نیز ضبط شده. بعضی نیز کلمات بروجنی اند، مثل بارت که معنی ریخت می‌دهد. البته من کاربرد این کلمه را در گویش اراکی‌ها نیز شنیده ام، اما در لغتنامه مضبوط نیست. ولی معنای بعضی کلمات را هم نمی‌فهمم. مثلاً قپز که البته شاید اضافه اتباعی تپّز باشد، اما همان‌گونه که دهخدا گفته خود تپز هم کلمهٔ فصیحی نیست. یا «کلماته» یا معنی «کِر گوش» در این‌جا.