عبرتی از خاطرات خداداد فرمانفرماییان
خداداد فرمانفرماییان، فرزند عبدالحسینمیرزا فرمانفرما، و از معماران توسعهٔ اقتصادی ایران در دهه ۱۳۴۰ در نوار ۱۴ از مصاحبه با حبیب لاجوردی در تاریخ شفاهی هاروارد به مسئلهٔ نقش مخرب سیاستمداران بالأخص نمایندگان مجلس در فرآیند توسعهٔ ایران میپردازد. اغلب بخشهای مصاحبهٔ فرمانفرماییان گوهری در اقتصاد سیاسی است که در کلاسهای درس میتواند به عنوان مثالی دربیاید. مثلاً وقتی او میگوید «شکی ندارم که اگر مجلس در مجموع قویتر میبود، ماهیت توسعهٔ اقتصادی در ایران... متفاوت از آن چیزی میشد که آشکار شده است. هر مقامی میخواست به چیزهایی فیزیکی دست پیدا کند به نحوی که شاه را بیاورد تا این چیزها را ببیند و روبان را ببرد و نشانی دریافت کند»؛ هر کسی به یاد نظریهٔ اتحاد بروکراتها و سیاستمدارها برای اسراف بودجه به منظور دستیابی به دستاوردهای ملموس میافتد.
او ضمن این که کمصبری سیاستمداران برای مشاهده دستاوردهای پروژههای بنیادینی مثل «بذرهای بهبودیافته، محصولات کشاورزی بهبودیافته، رشد بهرهوری کشاورزی، ارتقای آموزش و پرورش، یا ارتقای سلامت» را یادآور میشود، میگوید در بین مسئولان حکومت نوعی «عقدهٔ عظمت» وجود داشت که گمان میکردند کشور با پروژههای بزرگ و بودجهکش و دهانپرکن توسعه پیدا میکند. فرمانفرماییان اضافه میکند: «شاه همچنین میخواست به بقیهٔ دنیا نشان دهد که چه چیزهای بزرگی ما داریم،... در مقابل به خاطر این که اعضای مجلس متعدد بودند و مسئولیت خاصی در نمایش چیزی به بقیهٔ دنیا نداشتند، احتمالاً این را میگویم که آنها میخواستند در نهایت به جای پروژههایی با اشتهایی فراوان برای منابع مالی برای یک نوع دیگر پروژهها فشار بیاورند.»
او در همین فراز از اصلاحات ارضی دفاع میکند که باعث شد مجلس ضعیفتر و وابستهتر به حکومت شود و در نتیجه اربابها نتوانند برای توسعهٔ روستایی، چیزهایی مثل دایر کردن مراکز بهداشتی و مدارس در روستاها که از وظایف آنها شمرده میشد فشار بیاورند و در نتیجه منابع کشور برای کلانپروژههایی مثل فولاد، توسعهٔ بنادر و فرودگاهها و سدهای بزرگ باقی میماند. او دربارهٔ نوع مطالبات مجلس میگوید: «به دفعات این را تجربه کردم که نمایندگان مجلس میآمدند و درخواست ... برقرسانی به روستاها داشتند. آنها میآمدند و تقاضای [ساخت] مدارس یا آسفالت کردن خیابانها یا سیستم لولهکشی آب یک شهرک و امثال این پروژهها را میکردند و مدام هم فشار میآوردند». یا کمی بعدتر میگوید: «آنها بیمارستانها را میخواستند، مدارس را میخواستند، درمانگاه را میخواستند، جادهها را میخواستند، آسفالته شدن خیابانهای اصلیشان را میخواستند. آنها درخواست بوئینگ ۷۴۷ یا فرودگاههای بزرگ نداشتند. آنها درخواست به عنوان مثال کارخانههای فولاد نداشتند».
فرمانفرماییان سپس برای این که متهم به پدرسالاری سیاسی نشود، مثل هر تکنوکرات دیگری مشروعیت دموکراتیک این نمایندگان را زیر سؤال میبرد: «فراموش نکنید که ما تکنوکرات بودیم و در دل خود باور داشتیم که آنها هیچ چیزی دربارهٔ توسعهٔ اقتصادی نمیدانند و هر چه کمتر مزاحم ما شوند بهتر است. قضیه در اصل این بود. نه فقط قضیهٔ من، بلکه همهٔ همکارانی که من به یاد میآورم. آنها دوست نداشتند که بروند و به این نمایندگانی جواب پس بدهند که در مظان داشتن منافعی خاص بودند یا توسط کسی خریده شده بودند یا حلقه به گوش کسی بودند و از این قبیل. ما احترام زیادی برای نمایندگان مجلس قائل نبودیم که دستوری یا انتصابی بودند نه انتخابی».
فرمانفرماییان مثل همهٔ الیت سیاسی هیچ جایی برای مطالبات تودهای قائل نیست. او خیلی ساده به این میاندیشد که نمایندگان مجلس با خردپروژهها میتوانستند روند توسعهٔ ایران را به تعویق بیندازند؛ اما مشخصاً فرآیند توسعهای که در این تصویر از آن دفاع میشود، توسعهٔ ناتوانساز مردم و پایین نگاهدارندهٔ قدرت سیاسی تکرأیها بوده است.
وقتی این روایت فرمانفرماییان را میخوانیم یکی از حکمتهای پنهان انقلاب ۵۷ مردم و سپس نوع برنامهٔ توسعهٔ روستایی که پس از انقلاب اجرا شد برایمان معنادار میشود. بسیار این را میشنوم که برنامهٔ جمهوری اسلامی برای برقرسانی و گازرسانی به کمجمعیتترین روستاهای کشور را نقد میکنند، اما چیزی که از آن غفلت میشود این است که برنامهای که اجرا شده اولاً شاخص توسعهٔ انسانی را افزایش داده، ثانیاً شهروندان را توانمندتر از حکومت کرده و در مجموع منجر به «تربیت شهروندی» شده است. این رشد فضایل انسانی و تربیت شهروندی چیزی نبود که با یک حکومت توسعهخواه فردگرا محقق شود. دستاورد آن توسعهٔ آمرانهٔ فردگرا چیزی جز این نیست که یک دهک بلکه یک صدک بیشبرخوردار ببینیم (و اینک بر لبهٔ آن ترکیب اجتماعی ایستادهایم و نشانههایش در حال آشکار شدن است) که سبک زندگی و درکی کاملاً متفاوت از ۹ دهک بلکه ۹۹ درصد دیگر مردم دارند.
حالا آن مأموریت توسعهٔ روستایی و آسفالته شدن همهٔ خیابانها و برقرسانی به همهٔ روستاها محقق شده و دوباره تمایل الیت سیاسی و تودهٔ شهروندان همان توسعهٔ آمرانه کلانپروژهای به سبک امارات و قطر و پهلوی دوم شده است؛ طرحهایی به شدت فردگرایانه و با انکار هر گونه تعاون اجتماعی و همزیستی کلی؛ و همه چیز این سبک انسانگرایانه مورد انکار است. این از خصال شورهای انقلابی است که باید همه چیز گذشته سیاه جلوه داه شود تا دقت و ریزبینی در حال را کنار بگذاریم و تن به افیون آرزواندیشی بسپاریم.
به نظرم بد نیست قبل از این که چهل سال بعد گرفتار نوستالژی گذشتهای شویم که این قدر همه چیز پای فرد و التذاذ فردی قربانی نمیشد، از در انکار همهٔ سیاستمداران و نظریهپردازان پوزیسیون و اپوزیسیون درآمد که به رغم مخالفت ظاهریشان با همدیگر، در عمل مثل دو تیغهٔ قیچی مایلند تمام روالهای نصفه و نیمهٔ دموکراتیک ایران را تعطیل کنند و از این سو با شعار «قطار پیشرفت» (در واقع ژاپن اسلامی) و از آن سو با شعار «زن زندگی» (در واقع رضاشاه روحت شاد) کشور را در سیکل تکراری حکومت توسعهخواه فردگرا بیندازند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
درست و نادرست مشروط کردن تحصیل ارشد به مدرک کارشناسی مرتبط
مطلبی دیگر از این انتشارات
قاعده دسترسیپذیری مقامات عمومی؛ یک نمونه وطنی
مطلبی دیگر از این انتشارات
آدمها چه طوری اشتباهی میشوند؟