دادخواهی برای پاسداشت حرمت اساس مملکت
صبح روز چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت، یادداشت شخصی آقای هادی طحاننظیف عضو حقوقدان شورای نگهبان بر روی درگاه رسمی این شورا منتشر شد که خبر از «ابلاغ»ِ «مصوبهٔ» شورای نگهبان راجع به «شرایط نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری» به وزارت کشور برای «اجرا» میداد. در این دلنوشته، جزئیات مصوبه بیان نشده است و جزئیاتی نظیر شرایط سنی و سوابق تحصیلی و اجرایی توسط وبسایتهای خبری و نه رسانههای رسمی اطلاعرسانی قوانین و مقررات منتشر شد. از آنجا که این اخبار فاقد رسمیت و اتکاپذیری اند، از نقد شرایط پیشنهادی میگذریم و بر مسئلهٔ اصلی که همانا قانونگذاری شورای نگهبان راجع به شرایط نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری است متمرکز میشویم.
مسئلهٔ اصلی در اینجاست که چه کسی به شورای نگهبان صلاحیت قانونگذاری داده است؟ قانون عبارت است از فرمان کلی دولت (به معنای عام کلمه و نه فقط قوهٔ مجریه). «کلیت» متمایزکنندهٔ قانون از تصمیمات اجرایی یا احکام قضایی است. در حالی که قانون قابل تطبیق بر مصادیق متعدد است، تصمیم اجرایی یا حکم قضایی صرفاً ناظر به همان مورد است. تصمیم و حکم، فرامینی راجع به یک قضیهٔ خارجی مشخص و معین اند. اصول پنجاهوهشتم و پنجاهونهم قانون اساسی، قانونگذاری را منحصراً در صلاحیت «مجلس شورای اسلامی» و در موارد مهم، «همهپرسی» دانسته است. در دو مورد استثنایی و محدود، صلاحیت وضع قانون راجع به کیفیت تشکیل مجلس خبرگان و انتخابات آن را به عهدهٔ خود مجلس خبرگان رهبری؛ و وضع مقررات داخلی ادارهٔ مجمع تشخیص مصلحت نظام را به عهدهٔ خود این مجمع گذاشته است.
افزون بر این، قانون اساسی، هیئت وزیران را برای ادارهٔ امور اجرایی یا اجرای قوانین، صاحب صلاحیت وضع قواعد کلی کرده است که به آن صلاحیت آییننامهگذاری گفته میشود. البته تفاوت صلاحیت اخیر با دو مورد پیشین در این است که آییننامههای قوهٔ مجریه نباید مغایر روح و متن قوانین مصوب باشند و این فرودستی نسبت به مصوبات مجلس با صلاحیت رئیس مجلس برای اعلام مغایرت مصوبات مجریه با قانون تضمین شده است.
خارج از این چارچوب، هیچ نهادی، بالبدایه امکان وضع قواعد کلی ندارد. قواعد کلی ادارهٔ نهادهای اساسی -اگر به موجب قانون اساسی بیان نشده باشند- به موجب صلاحیت مجلس راجع به قانونگذاری در «عموم مسائل»، در صلاحیت نمایندگان ملت است. قانون اساسی، به کرّات و در موارد مختلف تفصیل اجمالهای خود را به قانون ارجاع داده است و غیر از این موارد ارجاعی نیز چنانچه اجمالی وجود داشته باشد، تا حدی که تعادل قانون اساسی به هم نخورد، غایت آن پاس داشته شود و تصمیمی بر خلاف نص آن اتخاذ نشود؛ مجلس صاحب صلاحیت تفصیل است.
فصل پنجم قانون اساسی بیانگر اساس و جریان اصلی ادارهٔ امور مملکت است و خارج از این اساس، هر نهاد دیگری که تأسیس شده یا هر صلاحیت دیگری که به همین چهار نهاد اصلی (رهبر، رئیس جمهوری و هیئت وزیران، مجلس شورای اسلامی، دادگاه دادگستری) سپرده شده باشد، نهادها و صلاحیتهایی استثنایی هستند که قدرت و قلمرو آنها باید به نحو مضیق تفسیر شود. بنابراین اگر قانون اساسی مسئولیت انطباق شرایط نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری با قانون اساسی را به شورای نگهبان سپرده است، شورای نگهبان نمیتواند در اعمال این صلاحیت به روشهای تفسیری نظیر «لوازم اعطای مسئولیت» و امثال کذا استناد کرده و قواعدی را وضع کند. صلاحیتهای شورای نگهبان استثنایی و محدود به نص قانون اساسی است.
این اقدام شورای نگهبان البته و معالاسف مسبوق است. پیش از این و در سال ۱۳۸6 به موجب نظریهٔ تفسیری اصول چهارم، نودویکم و نودونهم قانون اساسی، شورای نگهبان خود را مرجع «تصویب ضوابط و مقررات مالی، اداری، استخدامی و تشکیلاتی شورای نگهبان که انجام وظایف آن به تشخیص شورا متوقف بر آنهاست» دانسته بود. پیشتر نیز آییننامهٔ داخلی شورای نگهبان توسط خود این شورا به تصویب رسیده بود. همهٔ اینها مصادیق خودقانونگذاری و فراتر رفتن از حدود صلاحیتهای مقرر در قانون اساسی است. حقوقدانان شورای نگهبان به خوبی با اصل عدم صلاحیت آشنا هستند و میدانند که اگر صراحتاً صلاحیتی برای یک نهاد عمومی وضع نشده باشد، آن نهاد چنان صلاحیتی ندارد؛ در اینجا که اصل عدم صلاحیت به اصل هفتادویکم نیز مزین است که صلاحیت قانونگذاری در «عموم مسائل» را به مجلس شورای اسلامی اعطا کرده است.
شورای نگهبان در این فقره حتی نکوشیده به کار خود صورتی قانونی و اساسی بدهد و آن را به عنوان تفسیر شورای نگهبان از اصل یکصدوپانزدهم قانون اساسی بیان کند که منزلت قانون اساسی پاس داشته شود. اگرچه به نظر میرسد تفسیر شورای نگهبان اصولاً باید راجع به موارد «ابهام» در قانون اساسی باشد و «اجمال»ها را همانگونه که گفته شد مجلس شورای اسلامی باید تفصیل بدهد؛ اما شورای نگهبان در اینجا حتی از تفصیل اجمالها از طریق صدور نظریهٔ تفسیری نیز تن زده است! نگاهی بدبیانه میگوید این طفره رفتن شورا از تفسیر قانون اساسی که پیشتر نیز در امتناع از تفسیر رسمی عبارت «رجل سیاسی» نمود یافته بود به این دلیل است که صلاحیتش راجع به کیفیت تأیید صلاحیت داوطلبان انتخابات ریاست جمهوری مقید و محدود نشود، چرا که نظریهٔ تفسیری، چنان که هر قانونی انشاگر خویش را نیز محدود میکند، خود شورای نگهبان را هم مقید میکند. گویا امتناع شورای نگهبان از صدور نظریهٔ تفسیری اصل یکصدوپانزدهم به همان علت است که بارها مصوبات ادور گوناگون مجلس راجع به بسط و تفصیل اصل یکصدوپانزدهم را به عذر مغایرت با قانون اساسی رد کرده است، یعنی جلوگیری از هر رویه و اقدامی که موجب محدودیت مانور شورای نگهبان میشود.
اگر قانونگذاری مجلس در این باره، و تفصیل شرایط اصل یکصدوپانزدهم خلاف قانون اساسی است، به همان طریق مصوبهگذاری شورای نگهبان که اساساً صلاحیت مقررهگذاری و وضع بدوی قواعد کلی را ندارد؛ نیز خلاف قانون اساسی است. امضای شورای نگهبان به عنوان مرجع تفسیر قانون اساسی، صحهٔ اساسی بودن هیچ تصمیمی نیست، اگر آن تصمیم خود بر منوال و طبق تشریفات مندرج در قانون اساسی اتخاذ نشده باشد.
[این نوشته با اندکی جرح (و سپس ویرایش توسط خودم) اولین بار در روزنامه شرق منتشر شد.]
مطلبی دیگر از این انتشارات
هفت اصل رفتاری صاحبان قدرت
مطلبی دیگر از این انتشارات
شلختگی (نسخه بدون فضولی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
حقالوکاله مشروط: یک مسئله مغفول و حیاتی در ایران