شاد زیستن ، حق مسلم تمام انسانهاست // وبسایت رسمی : http://tanzban.ir // اینستاگرام : instagram.com/tanzjooo // حمایت مالی : https://tanzban.ir/tanzjooo
حکایت های ملا نصرالدین:2
ملا مقداري چغندر و هويج و شلغم و ترب و سبزيجات مختلف ديگر خريد و در خورجيني ريخته و آن را به دوش انداخت. بعد سوار خر شد و به طرف خانه روان شد. يكي از دوستانش كه آن حال را ديد پرسيد: ملا جان چرا خورجين را به ترك خر نمي اندازي؟ ملا جواب داد : دوست عزيز آخر من مرد منصفي هستم و خدا را خوش نمي آيد كه هم خودم سوار خر باشم و هم خورجين را روي حيوان بيندازم!
***
شخصي كه ادعاي معلومات بسيار داشت روزي در مجلسي كه ملا هم آن جا بود داد سخن مي داد و اظهار وجود مي كرد و خود را برتر از همه مي پنداشت. ملا كه از دست لاف و گزاف او به تنگ آمده بود پرسيد: اين معلومات را از كجا فرا گرفته اي؟ آن مرد گفت: از كتاب هاي بسياري كه مطالعه كرده ام. ملا گفت: مثلا" چند كتاب خوانده اي ؟ آن شخص گفت:به قدر موهاي سرم.ملا كه مي دانست آن شخص كچل است و حتي يك تار مو هم به سر ندارد ، ذربيني از جيب در آورد و بعد از برداشتن كلاه او ذربين را روي كله بي موي او گرفت و پس از دقت بسيار گفت: معلومات آقا هم معلوم شد چقدر است!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکایت کوتاه و آموزنده:1
مطلبی دیگر از این انتشارات
حکایت های ملا نصرالدین:10
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان انگیزشی/3