تازهترین حرفهای دنیای علومانسانی از منابع معتبر جهانی مطالبی در حوزههای روانشناسی، اقتصاد، فلسفه، جامعهشناسی، کسبوکار، هنر و . . .
دولت بدون عشق شکست میخورد
بررسیِ کتاب «احساسات سیاسی؛ چرایی اهمیت عشق برای عدالت» نوشتۀ مارتا سی. نوسبام
نویسنده:شیوانی راداکریشنان ترجمۀ: مهدی رعنایی مرجع: Boston Review
فیلسوف آمریکایی، مارتا نوسبام، معتقد است دولت بدون عشق شکست میخورد. به این دلیل که بدون عشق، رنج دیگران تأثیری بر ما ندارد. طبق خوانش نوسبام، فلسفۀ سیاسی از زمان رالز بیشازحد بر پشتیبانیِ خشکِ عقلانی از اصول لیبرال تمرکز کرده است. از نظر او فیلسوفان سیاسی لیبرال «تربیت سیاسیِ احساسات» را نادیده گرفتهاند و از توانایی دولت برای پرورش احساسات عمومی غفلت کردهاند. او معتقد است که امروزه پذیرشِ صوریِ اصول لیبرالدمکراسی دیگر کافی نیست.
شیوانی راداکریشنان، بوستون ریویو — اولریش، قهرمان اصلیِ مردِ بدون خاصیت۱ رابرت موزیل، «عادت ندارد تا دولت را چیزی جز هتلی به حساب بیاورد که در آن به او خدمات مؤدبانه عرضه میشود». ما نیز مقصریم. گله فقط از این نیست که ما دولت را صرفاً فراهمآورندۀ کالا و خدمات به حساب میآوریم؛ آنهم بدون اینکه در کارِ آن مشارکتی بکنیم. مسئله عمیقتر از این حرفها است: ما با دولت و ارزشهایی که نمایندۀ آنها است، رابطهای عاطفی نداریم. از نظر موزیل، مانند معاصرش فروید، جوامع و دولتها با شور و هیجان اجتماعی به هم پیوند خوردهاند. اگر دولت نتواند رویکردهای مناسب اجتماعی را فراهم بیاورد، فاقد انسجام لازم است.
این قلمرو، احساسات سیاسی، به نظر خطرناک میرسد. فاشیستهای ایتالیایی احساسات را از طریق مناسکی تحریک میکردند که تودۀ کاتولیک را با آیینهای فاشیستی آمیخته بود: وقتی کشیش، عشای ربانی را برگزار میکرد، صدای ترومبونی۲ برمیخواست و افراد حاضر دستان خود را به نشانۀ احترام بالا میبردند. اُروِل، ناسیونالیسم را بهعنوان انگیزۀ احساسی غیرمجاز، اما گاه «ناگزیر» تخطئه میکرد. معمولاً فیلسوفان سیاسی از پرداختن به این موضوع اجتناب کرده و آن را به روانشناسانی چون جاناتان هاید واگذار کردهاند. او توجیهاتی یکوجهی از این مسئله مطرح کرده است که منشأ دیدگاههای سیاسیِ ما را نه در عقل، بلکه تنها در «احساساتِ بیمبنا» میداند. بنابراین کمی عجیب به نظر میرسد که برخی متفکران سیاسیِ معاصر ادعا کردهاند که بخشی از وظیفۀ دولت لیبرال این است که احساسات و رویکردهای اجتماعیِ ما را شکل دهد.
اما این دقیقاً چیزی است که نوسبام در کتاب خود، احساسات سیاسی؛ چرایی اهمیت عشق برای وطن۳ (۲۰۱۵) از آن دفاع میکند. او معتقد است که فیلسوفان سیاسی لیبرال «تربیت سیاسیِ احساسات» را نادیده گرفته و از این غفلت کردهاند که چگونه دولتها میتوانند بر احساسات ضداجتماعی نظیر حسد، ترس و رسوایی لگام زنند، درحالیکه احساساتِ اجتماعی مانند عشق، وطنپرستی و رواداری را تشویق میکنند.
طبق خوانش نوسبام، فلسفۀ سیاسی از زمان رالز بیشازحد بر پشتیبانیِ خشکِ عقلانی از اصول لیبرال مانند احترام، تمرکز کرده است: تا زمانی که ارزشهایی ازجمله برابریِ فرصتها و احترام به دیگر افراد را میپذیریم، لیبرالدمکراسی میتواند شکوفا شود. اما نوسبام معتقد است که پذیرشِ صوریِ اصول لیبرالدمکراسی کافی نیست. برای اینکه واقعاً به حقیقتِ اصول لیبرال عمل کنیم، نیاز داریم احساسات عمومی را پرورش دهیم. این احساسات میتوانند به ما کمک کنند که بر منافع شخصی غلبه کنیم و دولت لیبرال را زنده نگاه داریم؛ آنهم زمانی که تحققبخشیدن به ارزشهایش چالشبرانگیز میشود، مثلاً زمانی که پاسخ مناسب به بحران پناهجویان، نیازمندِ ازخودگذشتگیِ مالی و شخصیِ شهروندانی است که بهصورت صوری متعهد به برابری هستند. نوسبام بیم آن دارد که در چنین مواقعی احترامِ نظری به اصول لیبرال، زیر بار شیطانهای درونیِ ما، نظیر حرص، خودخواهی، شرم و بیزاری له شود.
نوسبام بر این است که تربیت احساساتِ عمومی در عشقِ جزئیگرایانه ریشه دارد یا صورتی از آن است. برای پروراندنِ چنین احساساتی به همۀ نکتهسنجیهای هنرها و علوم انسانی نیاز داریم. ما به همۀ اینها نیاز داریم: شعرِ عمومیِ والت ویتمن، سخنرانیهای آبراهام لینکلن و مارتین لوتر کینگ، فیلمسازیِ متنوع هایائو میازاکی که پیچیدگیهای بزرگسالی را به جهان کودکان معرفی کرد، خاطراتِ سربازان ویتنامِ مایا لین و ادبیاتی مانند کشتن مرغ مقلد۴ و برو به کوه بگو۵.
هرچند ممکن است امروز به تأکید نوسبام بر پرورش احساسات عمومی بیمهری شود، همیشه اینطور نبوده است. بسیاری از فیلسوفانِ پیشین، ازجمله روسو و کنت، موافق بودند که احساسات در برپاکردنِ جوامع سیاسی نقش بازی میکنند. اما نظرات آنان جنبههایی تلخ و گزنده داشت. نوسبام در احساسات سیاسی معتقد است که «دین مدنیِ»