... in that moment I decided, to do nothing about everything
"مَنِ" بَد، "توِ"خوب
مَنِ بَد، توِ بَد
+نه من حق دارم رد شم نه تو؛
باید تعارف کنیم.
نه من حق دارم انتخاب کنم نه تو؛
هر دوتامون همون جوری زندگی میکنیم که تا حالا کردیم.
نه من حق دارم بگم؛
نه تو حق داری بشنوی.
نه من حق دارم بگم نه؛
نه تو حق داری بخوای.
نه من حق دارم بپرسم؛
نه تو حق داری جواب ندی.
-چرا؟
+چون هم من بَدتر از اونیم که بخوام حقی داشته باشم، هم تو.
مَنِ بَد، توِ خوب
+من حق ندارم رد شم؛
تو میتونی رد شی.
من حق ندارم انتخاب کنم؛
تو میتونی انتخاب کنی.
من حق ندارم بپرسم؛
ولی تو میتونی بپرسی.
من حق ندارم بخوام؛
ولی تو اگه خواستی میتونی داشته باشیش.
من حق ندارم محترمانه بیاعتنا باشم؛
ولی تو میتونی بیادبانه سوال کنی.
-چرا؟
+چون من بدتر از اونیم که حقی داشته باشم؛ ولی تو نه.
مَنِ خوب، توِ بَد
+من میتونم رد شم؛
تو باید صبر کنی.
من میتونم انتخاب کنم؛
تو حق نداری.
من میتونم بپرسم؛
تو حق نداری بپرسی.
من میتونم داشته باشمش؛
تو حتی حق نداری بخوایش.
من میتونم ناشیانه دربارهش بپرسم؛
تو حق نداری جواب ندی.
تو حق نداری بپرسی چرا؛
ولی من میگم "چون تو بدتر از اونیای ک حقی داشته باشی ولی من نه
مَنِ خوب، توِ خوب
+هم من، هم تو؛
میتونیم رد شیم.
هم من، هم تو؛
حق داریم انتخاب کنیم.
هم من حق دارم بپرسم؛
هم تو حق داری جواب ندی.
هم من حق دارم بخوامش؛
هم تو حق داری نَدیش.
هم من حق دارم یه آهنگو شدیدا دوست داشته باشم؛
هم تو حق داری از همون آهنگ بَدِت بیاد.
چون هم من، هم تو؛
خوبیم.
همهمون حق انتخاب اینکه چطور باشیمو داریم و این بسته به چهرهای که خودمون برای خودمون انتخاب میکنیم.
بنظرم متن قشنگی بود:
مطلبی دیگر از این انتشارات
دهه شصتی ها و قصه ، دهه نودی های بی قصه
مطلبی دیگر از این انتشارات
محفل قاتلین (۳)
مطلبی دیگر از این انتشارات
میگفت:«برمیگردم»