وبلاگ تینت
چطور تفکر کارآفرینی را جایگزین تفکر کارمندی کنیم؟
این پست ترجمهای است از این مقاله نوشته ژولیت کلادوس که در مدیوم منتشر شده است. ژولیت که خود بهصورت فریلنسری کار میکند، معتقد است دریافت فیش حقوقی اعتیادآور است و برای رهایی از وابستگی به زندگی کارمندی نیاز داریم تا ذهنیت و شیوه تفکر کارمندی را کنار بگذاریم.
مسیری که در حالت معمول طی میکنید از این قرار است: به مدرسه میروید، شغلی پیدا میکنید، از نردبان ترقی در شرکتها بالا میروید، 40-50 سال کار میکنید، مالیات خود را پرداخت میکنید و برای پرداخت حقوق بازنشستگی خود به دولت اعتماد میکنید.
تمام.
شخصاً درمورد این وضعیت احساس ناراحتی میکنم. اما برای دیگران، راحتی و آسایش زیادی در این فرایند وجود دارد. هیچکدام از اینها درست و غلط نیستند، بلکه زیبایی زندگی در این است که همهی ما منحصربهفرد هستیم و آرزوها و بلندپروازیهای مختص به خودمان را داریم.
بااینحال، اگر بین ایدهی راهاندازی یک کسبوکار و گزینهی مرسومترِ "باقی عمر خود را در مسیر خاصی گذراندن" دلبهشک هستید، باید آن ذهنیتی که مثل دیروز فکر میکرد را تغییر دهید.
من نگرانیِ بسیاری از افراد از شنیدن سخنان کارآفرینانی مانند خودم راجع به ترک دنیای کارمندی را درک میکنم. در واقع به ما میخندند. آنها به عادات روزمره و ثبات موجود اعتیاد پیدا کردهاند و نگرانِ از کنترل خارج شدن و متلاشی شدن دنیای خودشان هستند.
ببینید، دلیل اینکه اکثر مردم دنیا به طی کردن یک مسیر مشخص در زندگی خود متقاعد شدهاند و هیچگاه آن را زیر سؤال نمیبرند این است که افراد مناسبی را در اطراف خود ندارند تا آن اطلاعات یا الهامبخشیهای لازم را به آنها بدهد.
ممکن است درعینحالیکه مجبور هستید یک کارآفرین باشید اما هیچ راهنما یا الگویی برای تشویق به شروع کار نداشته باشید، مخصوصاً اگر در یک خانوادهی کارآفرین متولد نشده باشید. مشکل چنین وضعیتی این است که شما یک شبکهی پشتیبانی در اختیار ندارید که به آن مراجعه کرده و بپرسید که:
1. آیا وضعیت دیگری نیز وجود دارد؟
2. آیا شغل من باعث عقب ماندن من میشود؟
3. آیا زندگی باید بههمینصورت باشد؟
خُب، من اینجا هستم تا به شما بگویم که وضعیت دیگری نیز وجود دارد، و بههمیندلیل باید تغییر ذهنیت خود به سمت آن را شروع کنید.
صرف زمان برای کسب پول در مقابل صرف ارزش برای کسب پول
روش یک کارمند این است که به محل کار خود برود و ساعات مشخصی از زندگی خود را صرف کرده و سپس بابت آن پول دریافت کند.
در ذهنیت کارمندی خود، شما به فکر فیش حقوق تضمینی هستید که قرار است در پایان ماه دریافت کنید. به سرِ کار خود میروید، نقش خود را ایفا میکنید و حتی اگر 100 درصد هم کار خود را انجام نداده باشید، بازهم همان رقم تضمین شده به شما پرداخت میشود.
بهعنوان یک کارآفرین، شما در ازای ارزش خود حقوق دریافت میکنید. هرچقدر بتوانید ارزش بیشتری در زندگی شخص دیگری ایجاد کنید، پاداش بیشتری دریافت خواهید کرد (و سقفی برای این پاداشها وجود ندارد).
شما دائماً درحال اثبات ارزش خود هستید تا مشتری، پروژه و شهرت خوبی کسب کنید. هرگاه 100 درصد وقت خود را به کار اختصاص ندهید، در حال سرقت زمان از کسبوکار و موفقیت خودتان هستید. خلاصه بگویم، اگر تلاش خود را انجام ندهید، هیچ درآمدی نیز نخواهید داشت.
با ایجاد چندین منبع درآمدی به رفاه برسید
این با کار کردن در یک شغل از ساعت 9 تا 5 که در آخر ماه یک حقوق ثابت را برای شما فراهم میکند بسیار متفاوت است.
در عوض، شما در حال ایجاد تنوع در کار خودتان هستید. داشتن بیش از یک منبع درآمدی یکی از سریعترین راهها برای داشتن استقلال مالی از آن شغل متعارف 8 ساعت کار در روز است.
ممکن است که انجام این کار طاقتفرسا بهنظر برسد، اما ما همیشه شاهد آن هستیم:
- عکاسانی که در رویدادهایی مشغول به کار هستند اما دورههای آموزشی آنلاین خود را نیز میفروشند
- افرادی که از طریق یوتیوب درآمد کسب میکنند اما به خرید و فروش کالا نیز مشغولاند
- مشاوران خصوصی که در وبلاگ خود مطلب مینویسند
میتوانم مثالهای بیپایانی برای شما بیاورم، اما نکتهی مهم این است که شما باید طرز فکر داشتنِ یک منبع درآمدی منفرد را به داشتنِ چند منبع درآمدی تغییر دهید.
امنیت در مقابل طرز تفکر آزاد
مهمترین چیز برای من، داشتن طرز تفکری کاملاً آزاد در زندگی است. زمانی که کارمندی با روزانه 8 ساعت کار برای سود بردن یک نفر دیگر بودم، احساس خفگی میکردم.
اینطور هم نیست که ما بهعنوان یک کارآفرین امنیت نخواهیم؛ من هم نمیخواهم غذایم را دو دقیقهای بخورم یا وقتی 100 ساله شدم هنوز هم مجبور به دستوپا زدن باشم. من مشغولیاتی برای خودم دارم که دوست دارم آنها را دنبال کنم و درعینحال این فکر درخشان نیز وجود دارد که مسئولیت کامل بازنشستگی خودم را بر عهده دارم.
البته کارآفرینان هنوز هم نیاز به امنیت دارند!
بااینحال، آزادی بیش از هر چیز دیگری با صدای بلندتری فریاد میکند.
بهعنوان یک هشدار، حتی اگر به این نتیجه رسیدید که با ماندن در شغل 8 ساعت کار روزانهی خود احساس امنیت بیشتری میکنید، هنوز هم از شما میخواهم که دوباره به این موضوع که دولت بارها تضمین بودن شما را به اوراق بهادار «فروخته» است، فکر کنید.
یک نمونهی بارز آن این است که مردم پس از یک عمر کار کردن حقوق بازنشستگی خود را از دست میدهند. هرچقدر هم که وحشتناک بهنظر برسد اما غیرمعمول نیست و میتواند به دلایل مختلفی اتفاق افتاده باشد؛ از داشتن چندین اقامتگاه تا شرکتی که در آن کار میکردهاید ورشکسته شده باشد یا در یکی از بسیار خلاءهای قانونی دولت سقوط کرده باشد.
نتیجه این میشود که حتی اگر مسیر مطمئنتر را انتخاب کنید، هیچ تضمینی برای دریافت هرآنچه که به شما وعده داده شده وجود ندارد. تا حدی، این خود شما هستید که همیشه باید هوای خودتان را داشته باشید.
هیچکس قرار نیست به شما بگوید چه کاری باید انجام دهید؛ این موهبت است یا نفرین؟
در ابتدا، اینکه کسی نباشد تا به او گزارش بدهید بهنظر عالی میرسد، اما این مسئله هم میتواند چیز خوبی باشد و هم در واقع بد باشد. مهم این است که قبل از خیز برداشتن تشخیص دهید که چه نوع فردی هستید.
برخی افراد حقیقتاً به ساختار و دستورالعمل شخص دیگری اعتماد میکنند. اگر دستورالعملهایی برای روش کار کردن در این جهان به شما داده میشود و شما با این موضوع که طبق دستورالعملها کار کنید مشکلی ندارید، نگران نباشید. هیچ چیز شرمآوری درمورد این مدل شخصیتی شما وجود ندارد.
محرک بیرونی در مقابل محرک درونی
من فکر میکنم بیشتر مردم شغلشان را دوست ندارند. یکی از کارهایی که هنگام ملاقات با شخص جدیدی انجام میدهم این است که میپرسم آنها چه کاری انجام میدهند و آیا شغل خود را دوست دارند یا نه - متأسفانه، اغلب اوقات یک پاسخ سرسری دریافت میکنم.
مردم معمولاً محرک بیرونی دارند و این محرک بیرونی عموماً از منبع خوبی سرچشمه نمیگیرد.
بسیاری از مردم از موضع ترس با مشاغل خود برخورد میکنند - یعنی آنها از اینکه دیگر شغلی نداشته باشند میترسند. به همین دلیل است که در ساعت مقرر به سر کار میروند و به همین دلیل کاری را انجام میدهند که از آنها انتظار میرود. چنین کار کردنی از عشق و علاقه سرچشمه نمیگیرد.
درمورد خودم، محرک من از توانایی تغییر زندگی دیگران سرچشمه میگیرد و خواهید فهمید که این مسئله در اکثر کارآفرینان موفق صدق میکند. این امر به حرف آخر من ختم میشود...
شما باید اشتیاق بیشتری برای کمک به جامعه داشته باشید
مطمئناً، شما بهعنوان یک کارمند، در حال حاضر کارهای زیادی انجام میدهید. بااینحال، باید فکرتان را وسعت دهید.
من این را میدانم که مجموعه مهارتهایی دارم که میتواند به زندگی مردم کمک کند و همچنین شکافی وجود دارد که با اطلاعاتی که من دارم پر نمیشود.
اگر شما هم از این کار لذت میبرید، پس مانند یک کارآفرین فکر میکنید.
سخن آخر
بهنظر میرسد که کارآفرینان مشهوری مانند ایلان ماسک، رابرت کیوساکی و بسیاری دیگر، طرز تفکر مشترکی دارند که آنها را به هم پیوند میدهد.
هرچند ممکن است آنها آن نوع امنیت شغلی و فیش حقوقی منظمی که یک کارمند از آن لذت میبرد را نداشته باشند (هرچند ما شوخی میکنیم، ولی ماسک کارش بدک نیست).
بااینحال، اینطور به نظر میرسد که برای افرادی مثل اینها (و من) چیزی بزرگتر و بنیادیتر وجود دارد که ما را به پیش میراند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
از ایده تا شروع یک استارتاپ؛ اولین قدمها با یک کارآفرین از آفریقا
مطلبی دیگر از این انتشارات
افزایش بهرهوری و بهبود عملکرد، با ترک هفت عادت مخرب
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتگو با همبنیانگذار نتفلیکس و چهار درسی که آموختم