پستهای مرتبط با رمان جنایی تعداد کل پستها: ۱۰ سایر پستها با این تگ در ویرگول زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ روز پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت پانزدهم» سپهرداد در حالی که به شانه کامیار میزد به سمت سرویس بهداشتی رفت:- من... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۱ هفته پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت دوازدهم» آروین با صدای کمی نگران گفت:- فلسفه جالبی داری.همکارش شاید هم دوستش آر... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ هفته پیش - خواندن ۳ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت یازدهم» و در اتاق بهم کوبیده شد. به سمت کامیار رو کردم:- هی شاخ شمشاد اینها ب... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ هفته پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت دهم» و در اتاق بهم کوبیده شد. به سمت کامیار رو کردم:- هی شاخ شمشاد اینها ب... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت هشتم» ***پس از گذشت بیست دقیقه:حس سنگینی در سرم جریان داشت و با هر نفس انگار... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت سوم» جمله آخر را با چنان تأکید و دستوری ادا کرد که فقط کسی که نیمی از عمر گ... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت دوم» کت سرمهای با پیراهنی کمی روشنتر از آن به تن داشت و موهای گندمی کوتاه... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۳ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت اول» فصل اول: چهره دروغین چهره دروغین باید چیزی که قلب دروغین میداند را پن... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۳ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه مقدمه رمان کابوس با چشمان باز حسادت، انگلی که ریشه زده در وجودمان، شکنجهگری قهار. اما آیا حسادت همه... زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۳ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه خلاصه رمان کابوس با چشمان باز در گذشته زمانیکه چهارده سال بیشتر نداشتم. کابوسی بیدادگرانه، بر من تا...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ روز پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت پانزدهم» سپهرداد در حالی که به شانه کامیار میزد به سمت سرویس بهداشتی رفت:- من...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۱ هفته پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت دوازدهم» آروین با صدای کمی نگران گفت:- فلسفه جالبی داری.همکارش شاید هم دوستش آر...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ هفته پیش - خواندن ۳ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت یازدهم» و در اتاق بهم کوبیده شد. به سمت کامیار رو کردم:- هی شاخ شمشاد اینها ب...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ هفته پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت دهم» و در اتاق بهم کوبیده شد. به سمت کامیار رو کردم:- هی شاخ شمشاد اینها ب...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت هشتم» ***پس از گذشت بیست دقیقه:حس سنگینی در سرم جریان داشت و با هر نفس انگار...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ ماه پیش - خواندن ۲ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت سوم» جمله آخر را با چنان تأکید و دستوری ادا کرد که فقط کسی که نیمی از عمر گ...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۲ ماه پیش - خواندن ۳ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت دوم» کت سرمهای با پیراهنی کمی روشنتر از آن به تن داشت و موهای گندمی کوتاه...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۳ ماه پیش - خواندن ۴ دقیقه رمان کابوس با چشمان باز «پارت اول» فصل اول: چهره دروغین چهره دروغین باید چیزی که قلب دروغین میداند را پن...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۳ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه مقدمه رمان کابوس با چشمان باز حسادت، انگلی که ریشه زده در وجودمان، شکنجهگری قهار. اما آیا حسادت همه...
زینب اسلامی ( توکا) در رمان کابوس با چشمان باز ۳ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه خلاصه رمان کابوس با چشمان باز در گذشته زمانیکه چهارده سال بیشتر نداشتم. کابوسی بیدادگرانه، بر من تا...