خانم گردشگر...

چندسال پیش، با چسبوندن کلمات انگلیسی به هم و با به خاطر آوردن اندکی از آنچه که فهمیده بودم از درس های گرامر استادی که هیچ وقت هم به درسش توجه نکرده بودم و آخرش هم مجبور شده بودم اون ترم، زبان انگلیسی تخصصی را، با داشتن کتاب راهنما و کمکی، از واحدهای درسیم حذف کنم و شهریه ام هم بپره و نیز به حرف اون خانم مدیر مؤسسه مشهور هم گوش نداده بودم و نمی دم وقتی که بارها می گفت و می گه: بیا خودم خصوصی واست زبان تدریس کنم تا مثل زبان مادریت انگلیسی حرف بزنی، با یاری گرفتن از دیکشنری آنلاین، یه احواپرسی کوتاهی باهاش کردم؛ می خواستم دوتا مطلبو بدونم: یکی اینکه، چه چیزی واسش عجیب بوده توی ایران؟ و اینکه چه چیزی واسش سورپرایز(شما بخونید شگفتانه) بوده؟ اون جوابشو اینطوری شروع کرد که اون متوجه شده که مطالبی را که در رسانه های مختلف در خصوص ایران گفته می شده، درست نبوده و اینو در ارتباط با مردم ایران متوجه شده. بعدش گفت: در ایران، وسیله ای در دست مردم بود که از آن، دود خارج می شد و بابت گرداندن آن در بین مردم، پول هم می گرفتند؛ می گفت: واقعاً عجیب بود؛ من قبلاً چنین چیزی ندیده بودم و نمی دانم که این وسیله و دود خارج شده از آن، چه کاری انجام می دهد و چه کارایی دارد که مردم، حاضر می شوند بابت آن، پول هم پرداخت کنند. می گفت چیز جالب و سورپرایز هم این بوده واسش که  پس از معاوضه یورو با پول ایران، به یکباره، کلی پول دستش اومده و میلیونر شده و همین باعث خوشحالیش شده. من موضوع دود و اسپند دود کردن و چشم زخم را بهش توضیح دادم اما اصلاً متوجه نشـــد؛ اون فکـــــر می کرد چشم زخم، یه نوع مشکل بینایی هست و من هم نتونستم توضیح بدم...