مسیح، مسیحیت و سه کلیسا
متن اپیزود 32 از رادیو تراولکست: مسیح، مسیحیت و سه کلیسا
دو هزار و بیست سال قبل، یه کم بیشتر، یه کم کمتر، مریم باکره در حال عبادت خدای یهود بود که ناگهان بشارت تولد پسر خدا را میشنود. در همین زمان، لرونداد، گشناساف و هرمیزداز، سه مغ از ایران به دیدار هرودیس پادشاه روم میروند تا بر اساس پیشگویی ها، پادشاه یهود را پیدا کنند. بر اساس پیشگویی، کریستوس یا مسیح یهودیان میبایست به زودی در بیت اللحم یهودیه به دنیا بیاید. پادشاه راه را به سه مغ نشان میدهد و از آنها قول میگیرد که به محض اطلاع یافتن از جای کودک به او خبر دهند. اما سه مغ به خاطر خونریزی هایی که از پادشاه در خواب دیده بودند تصمیم گرفتند از اطلاع هرودیس جلوگیری کنند. سه مغ ستاره تولد مسیح را دنبال کردند تا بتوانند منجی و پادشاه وعده داده شده را پیدا کنند. مریم باکره، عیسی را در بیابان به دنیا آورد و به همراه او به سمت شهر خود بازگشت. سه مغ نیز به شهر رسیده بودند و در جستجوی کودک تازه متولد شده بودند. کاهنان معبد، مریم را بابت خطای بزرگش شماتت کردند، اما مریم گفت کودک خود جواب شما را خواهد داد. کودک در گهواره به سخن در آمد و با کاهنان یهودی معبد صحبت کرد. طبق بعضی از روایات تاریخی، سه مغ به شرق برگشتند و شروع به تبلیغ برای مسیح کردند. مارکوپلو در کتاب سفرنامه خودش، از مقبره این سه مغ در ساوه هم اسم برده و کلی از آن تعریف کرده است. عیسی در سی سالگی به پیامبری مبعوث شد و شروع به تبلیغ دین خود و اصلاح دین یهود کرد. اما بزرگان یهود شروع به توطئه کردند و دست آخر به دست رومیان به صلیب کشیده شد. در این مقاله قصد داریم مجموعه ای از مراکز مذهبی مسیحیان ایران را که در فهرست میراث جهانی ثبت شده اند و جزو میراث تمام انسانهای روی زمین محسوب میشوند را بررسی کنیم، اما پیش از آن لازم است، تاریخچه ای از مسیحیت و پیش زمینه تقابل آن در سیاست و فرهنگ ایران را بدانیم.
تاریخ مسیحیت در ایران
هنگامي كه عيسي مسيح متولد شد، فرهاد پنجم در ايران دوران اشكاني حكومت ميكرد اما رواج مسیحیت به دوران اردوان سوم برمیگردد. از آنجاییکه امپراطوری اشکانیان، دین رسمی ای برای خود نداشت، روش هخامنشیان را در برخورد با دینهای جدید پیش گرفت و اصولا تسامح و سهل گیری را سرلوحه خود قرار دادند. بنا بر روایتی بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح، دو تا از حواریون به نامهای شمعون و یهودا به سمت شرق به راه افتادند تا تبلیغ دین تازه را انجام دهند و بعد از آن بود که مسیحیت از طریق ایران به هند و چین رسید. شهر اورفا در ترکیه امروزی، تبدیل به مرکز فرهنگی مسیحیت شد. با شروع پادشاهی ساسانی اوضاع بر همان منوال گذشته بود. اردشیر بابکان، اولین پادشاه ساسانی، بعد از تشکیل حکومت، دین زرتشتی را به عنوان دین رسمی پادشاهی اعلام کرد اما از آنجاییکه مسیحیت و البته سایر دینها تهدید خاصی حساب نمیشدند، پس واکنشی هم در برابرشان لازم نبود. از یک طرف دیگر، رفتار سرکوب گرایانه امپراطوری روم در برابر مسیحیان باعث مهاجرت خیلی از آنها به سرزمینهای شرقی، یعنی ایران میشد که دشمن دیرینه و فعال روم بود و هر دو گروه مدتهای مدید با یکدیگر درگیر بودند. همین امر باعث افزایش شمار مسیحیان و ترویج آسان آن در مناطق مختلف کشور میشد. اما اوضاع همیشه به یک شکل باقی نمیماند. بعد از اردشیر بابکان، جنگ بین ایران و روم به صورت جدی شروع شد و شاپور، روم و پادشاهش والرین را شکست میدهد و با تعداد زیادی اسیر به ایران می آورد. این اسرا که تعدادی مسیحی هم در بین شان بود، در جنوب غربی ایران، در شهر جندی شاپور ساکن میشوند. اولین اسقفی هم که در کلیسای ایرانی از آن نام برده میشود فردی به نام پاپا بوده است که در شهر تیسفون، پایتخت ساسانیان، مقام اسقفی دااشته است.
از قرن چهارم میلادی به بعد، شرایط ایران و پارس برای مسیحیان به تعقیب و آزار بزرگ شهرت دارد. کنستانتین، امپراطور روم در سال 313 مسیحی میشود و دوران سرکوب مسیحیان در روم تمام میشود. مسیحیت طی فرمان میلان به عنوان دین رسمی امپراطوری معرفی میشود و این آغاز یک چالش جدید است. در همین گیر و دار بود که کنستانتین، نامه ای به شاپور دوم مینویسد با مضمونی این چنینی:
من خوشحال میوم که بشنوم بهترین استانهای پارس با مسیحیان مزین شده اند... چون شما بسیار قدرتمند و متدین هستید، من آنها را به دست شما میسپارم و در پناه حمایت شما قرار میدهم.
به نظر نامه محبت آمیزی میرسد اما نتیجه چیز دیگری میشود. بعد از مرگ کنستانتین دوباره جنگهای بین ایران و روم آغاز میشود. اما این بار مسیحیان در مضان اتهام برای همکاری با هم کیشان و هم دینان خود قرار گرفتند. پس شاپور شرایط را بر مسیحیان تنگتر کرد، مالیاتها را بالا برد و در مواردی قتل و کشتار و تخریب انجام شد. اما آمار و شرایط تعقیب و آزارها متفاوت ذکر شده و در برخی منابع بیشتر شبیه افسانه هستند تا واقعیت.
القصه، بعد از شاپور دوم، بهرام چهارم شاه میشود و قرارداد صلحی با روم بر سر تقسیم ارمنستان بین ایران و روم منعقد میشود که این امر به مذاق موبدان و نجبا خوش نمی آید و نتیجتا بهرام قربانی تصمیم آنها میشود. بعد از آن نوبت به یزدگرد یکم میرسد. نکته جالب در مورد وی، تضاد بین اظهار نظرات است. از یک طرف حیله کار، فریبنده و گناهکار و از طرف دیگر یزدگرد نیکوکار و مقدسترین پادشاه. تفاوت نظرات فقط ناشی از تفاوت دیدگاه ها است. یزدگرد قصد آبادی بیشتر کشور و سر و سامان دادن به اوضاع مملکتی و حکومتی داشت و تسامح راحت ترین راه حل بود، تا جاییکه مسیحیان میتوانستند به هر جایی از کشور که میخواهند برای تبلیغ مسیحیت آزادانه بروند. اما در اواخر دوره حکومت یزدگرد این شرایط تغییر کرد و دلیلش ن موبدان و نجبا زرتشتی، که خود مسیحی ها بودند. در شهر هرمزداردشیر واقع در خوزستان یک اسقف، آتشکدهای را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود، ویران کرد و بعد از دستگیری، شاه شخصاً از او استنطاق کرد. این اسقف در حضور شاه اعتراف کرد که خود او آتشکده را خراب نموده و الفاظی رکیکی هم نسبت به دین زرتشتی بر زبان آورد. شاه به او دستور میدهد که دوباره آتشکده را بنا کند و چون او امتناع میکند، محکوم و اعدام میشود. خشونتهایی که عیسویان میکردند، طبعاً به ضرر آنان تمام میشد و شاید انتصاب مهرنرسی دشمن بزرگ مسیحی ها را به مقام وزیری بتوان دلیل تغییر رفتار شاه نسبت به آنها دانست. مؤرخان عرب و ایرانی مهرنرسی را مردی هوشمند و دانا و صاحب تدبیر میدانستند ولی مسیحی ها به جهت توجهی که این وزیر به دین زرتشتی داشت، او را خائن و دو رو و بیرحم صدا میکردند.
بعد از به پادشاهی رسیدن بهرام گور، همچنان تعقیب و کشتار ادامه دارد. تعدادی از مسیحیان به امپراطوری بیزانس پناهنده میشوند و ایران درخواست استرداد آنها را میکند و از طرف بیزانس رد میشود. دوباره جنگ و دوباره صلح. هر دو امپراطوری قبول میکنند که مسیحیان در ایران و زرتشتیان در بیزانس آزاد و راحت باشند. یزدگرد دوم که شاه میشود، شاه ارمنستان خط جدیدی ابداع میکند و عملا اعلام استقلال میکند. مهرنرسی در طی فرمانی به اسم مهر نرسی، مسیحیت را رد و از آیین زرتشتی دفاع میکند. مسیحی ها، فرمان مهرنرسی را رد میکنند و دست آخر دوباره جنگ. یزدگرد به ارمنستان حمله میکند و چون قبایل ارمنستان نمیتوانند متحد شوند به شدت شکست میخورند. بعد از آن دوباره تعقیب و آزار مسیحیان شروع میشود، اما این بار جنگ دامن یهودی ها را نیز میگیرد و آنها که تا به حال کاری به این ماجراها نداشتند و اصولا مورد لطف پادشاهان بودند هم با سخت گیریهایی مواجه میشوند. البته گویا یهودی ها نیز در این فقره بی تقصیر نبوده اند. ماجرا از این قرار بود که انگار یهودی ها، دو تن از موبدان زرتشتی را زنده زنده پوست کنده و کشته بودند. همین ماجرا باعث شد تعداد زیادی یهودی در اصفهان که مرکز اصلی آنها بود کشته شوند.
در زمان سلطنت پیروز یکم، ارمنستان دوباره شورش میکند. پیروز یکم درگیر جنگ با هفتالیان بود و زرمهر یکی از سرداران او به ارمنستان رفته و موقتا شورش را میخواباند. پیروز در جنگ کشته میشود و ارمنیان دوباره شورش میکنند و از شاه بعدی، بلاش، امتیازاتی میگیرند. مسیحیت مذهب رسمی ارمنستان و ایبریا میشود اما بلاش از سلطنت خلع، زندانی و کور میشود.
قباد یکم به تخت مینشیند. اوضاع مملکت خراب و نا بسامان است و هرج و مرج و آشوب در جای جای امپراطوری موج میزند. موبدی به اسم مزدک به شاه نزدیک میشود و یک سلسله اصلاحات اجتماعی را شروع میکنند. قباد به کمک مزدک توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف کم کند. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیت پیدا کرد. به فرمان او در انبارهای غله شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان تقسیم شد. البته در نوشتههای زرتشتیان این دوره را دوره آشوب نامیده اند. اظهار علاقه پادشاه، به مزدک و یارانش فرصت داد به نهضت خود شکل انقلابی ببخشند و اعیان و نجبا که همه اینها را از چشم قباد میدیدند، ضد وی با موبدان و روحانیان همدست شدند. سرانجام در سال 496 میلادی، قباد یکم را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش جاماسپ را به جای او به شاهی انتخاب کردند. زندان یا قلعه فراموشی زندان سیاسی ای در خوزستان بوده که هیچ کس حق نداشته حتی در مورد آن، زندانیان و زندانبانانش صحبت کند و به همین دلیل نام آن را زندان فراموشی گذاشته اند. در این زندان نه کسی آزاد میشد و نه اعدام، فقط زندانیان که عمدتا از افراد طبقات بالای جامعه بودند، آنقدر آنجا میماندند تا بمیرند. بعدها شیرویه تعدادی از این زندانی ها را آزاد میکند و به کمک آنها، پدر خود خسرو پرویز را از سلطنت خلع کرد. در هر صورت، قباد از زندان فرار کرد و به کمک طرفدارانش بار دیگر بر تخت پادشاهی نشست. قباد سه پسر داشت، کاووس که ارشد بود، فرزند دوم از یک چشم نابینا بود و پسر سوم، خسرو . کاووس تربیت یافته مزدکیان بود. اما قباد خصائلی را که شایسته پادشاهان بود را در خسرو انوشیروان میدید بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علناً پیرو کیش مزدک بود ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاهنشاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بهطور وضوح آشکار میکند (دریایی، 2014).
خسرو انوشیروان، به شدت باعث قدرت گرفتن و اعتلای زرتشتیان شد و یکی از موفقیتهای او در این زمان، جمع آوری اوستا بود. از نظر او، مسیحیت و مسیحیان از نقطه نظر سیاسی و در تقابل با بیزانس اهمیت داشتند و افراد مسیحی ای که از بیزانس به ایران پناهنده میشدند مورد احترام و پذیرش انوشیروان قرار میگرفتند. این گروه از مسیحیان در تقابل با مسیحیان دیگر بوده و نام نسطوری بر آنها نهاده شد. کلیساهای آنها به کلیسای نسطوری یا ایرانی معروف شد و توانستند به راحتی مبشرانی را برای تبلیغ به مناطق مختلف ایران بفرستند. در زمان انوشیروان در هرات و سمرقند کلیساهای آنها دایر بود و در زمانهای بعد مبلغین آنها تا چین و هند هم رفتند. نسطوریان، طرفداران و معتقدان نسطوریوس، اسقف اعظم قسطنطنیه بودند که عنوان کرد مسیح دارای دو شخصیت و دو طبیعت بوده است، طبیعت انسانی که از مادر زاده شده و طبیعت الهی و پسر خدا بودن. نسطوریوس به بدعت گذاری در دین محکوم و به صحرای لیبی تبعید شد. معتقدان به نظریات نسطوریوس هم به اجبار فرار کرده و به دربار ساسانیان پناهنده شدند (دریایی، 2014).
اما خسروی بعدی، کسی نبود جز خسرو پرویز که در برخی از منابع حتی گفته شده است که مسیحی بوده است. دلیل این امر میتواند همسر مسیحی خسرو پرویز بوده باشد، شیرین. افسانه های عاشقانه فراوانی پیرامون این دو وجود داشته است تا به ما رسیده است. در این زمان فرقه دیگری از مسیحیان به نام یعقوبیان، تحت حمایت شاه و همسرش قرار گرفتند و قدرت نسطوریان کمتر شد. خسرو نوه انوشیروان بود و بعد از هرمزد ادعای پادشاهی کرد. بهرام چوبین از سرداران سپاه، به خاطر مشکلاتی که به وجود آمده بود، این ادعا را قبول نکرد و برای مدت یک سال شاه ایران بود. خسرو پرویز به همراه خانواده اش به بیزانس فرار کرد و بعد با کمک امپراطور بیزانس، مریکیوس، تخت پادشاهی را باز پس گرفت. بهرام هم به شرق فرار کرد و دست آخر با توطئه خسرو به قتل رسید. در زمان خسرو پرویز، حداقل در ابتدای حکومتش، قدرت امپراطوری ساسانیان روز به روز بیشتر میشد و روابط حسنه ای نیز با بیزانس برقرار بود. اما مریکیوس کشته شد و خسرو به بهانه خونخواهی به بیزانس حمله کرد تا جایی که حتی کنستانتینوپل، پایتخت بیزانس را هم مورد محاصره قرار داد. از طرف دیگر، سردار بیزانسی دیگری به نام هراکلیوس یا همان هرکول، فرمانده شورشیان بیزانس را بعد از چند سال حکومت ناموفق کشت و به تخت نشست. در ادامه مشغول بازپس گرفتن ممالکی شد که ایرانیان در این مدت از بیزانس جدا کرده بودند. او تا جایی پیش رفت که به دروازه های تیسفون رسید، اما ادامه نداد و با فرستادن نامه ای برای خسرو پرویز برای صلح آنجا را ترک کرد. با این حال، خسرو پرویز این شکستهای مفتضحانه بعد از پیروزی های ابتدای را از چشم سرداران خود میدید. در نهایت پسرش شیرویه، با کمک بزرگان و سرداران (و کسانی که از زندان فراموشی آزاد کرده بود) پدر را از سلطنت خلع و با اسم قباد دوم تاجگذاری کرد. خسرو پرویز آخرین شاه پر ابهت و قدرتمند ساسانیان بود. داستان این بخش از تاریخ ساسانیان پر از نشیب و فرازهای فراوان است که مورد بحث این نوشتار نیست. دست آخر با حمله اعراب به ایران، امپراطوری ساسانی به انتهای خود رسید.
رفتار مسلمانها با مسیحیان ساکن ایران متناقض بود، گاهی خوب، گاهی معمولی و گاهی همراه با بغض، محدودیت و کشتار. پرداخت خراج و مالیات به اعراب مسلمان تا اندازه ای از بروز مشکل جلوگیری میکرد اما در طی حکومت برخی محدودیتهایی برای مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان وجود داشت. به عنوان مثال برای مشخص شدن از مسلمانان میبایست قطعه ای به لباسشان دوخته شود و حتی در مواردی میبایست قطعه ای فلزی به دور گردنشان آویزان میکردند. بعد از اعراب، شرایط چندان تغییر نکرد. در زمان ترکها و مغولها گاهی با ریاضت و گاهی با آسایش برای مسیحیان (و البته دیگر ساکنان ایران) سپری شد. البته در دوران مغولها در طی یک دوره از هلاکو خان، مسیحیان قدرت بیشتری پیدا کردند و شروع به آزار مسلمانان کردند. در برهه های بعدی که شرایط قدرت جا به جا شد از تلافی مسلمانان در امان نماندند (رشدی، 1385).
با حضور صفویان در ایران، چالشهای بین دولت های صفوی و عثمانی کسترده تر شد. طی یک معاهده صلح قسمتهایی از ارمنستان، گرجستان، آذربایجان و تبریز زیر سیطره عثمانی قرار گرفت اما بعدتر شاه عباس بخش اعظمی از آذربایجان، ارمنستان و قرهباغ را از عثمانیان بازپس گرفت ولی بمحض اطلاع از حرکت سردار عثمانی از شروان به ساحل جنوبی رودخانه ارس عقبنشینی کرد و دستور داد ارمنیانی که در مسیر حرکت سپاهیان عثمانی اسکان داشتند، خانه و کاشانه خود را رها و به این ایران کوچانده شوند. قسمتی از این مهاجرین اجباری به اصفهان آورده شدند و منطقه جلفا را ساختند. مالیات سنگین، شغلهای محدود و خاص و آزار و اذیتهای گاه و بیگاه برای مسلمان کردن مسیحیان از جمله سختیهای زندگی مسیحیان در دوره های صفوی، افشاری و قاجار بوده است (پاشایان، 1348). اما در پی انقلاب مشروطه و تاثیر مسیحیان در تشکیل حزب دموکراتیک ایران شرایط بهتر و راحت تر شد. تا جایی که در حال حاضر به عنوان اقلیت در حکومت، نقشی هر چند اندک دارند.
این تاریخ فشرده و خلاصه مسیحیت در ایران بود که بسیاری از موارد خواسته یا ناخواسته از قلم افتاد و سعی بر این بوده تا یک دید کلی و به دور از حب و بغضهای معلوم در روایتهای تاریخی از شرایط آنها داده شود.
مجموعه آثار رهبانی ارامنه ایران
مجموعه رهبانی ارامنه ایران مجموعه سه کلیسای ارمنی قره کلیسا، کلیسای استفانوس مقدس و کلیسای زور زور است که در استانهای آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی قرار دارند. پرونده مجموعه کليساهای متعلق به ارامنه در سی و دومين اجلاس کميته ميراث جهانی سازمان يونسکو در هشتم ژوئیه 2008 در ايالت کبک کانادا، مطرح و به تصويب اين کميته رسيد. این مجموعه شامل این سه کلیسا، چند بنای اطراف، دهکده ها و قبرستانها بوده است.
قره کلیسا یا کلیسای تادئوس مقدس، در استان آذربایجان غربی و شهرستان چالدران در روستای قره کلیسا در ۲۰ کیلومتری شمال شرقی سیهچشمه و هفت کیلومتری شمال جاده چالدران به قرهضیاءالدین قرار دارد. تادئوس مقدس، همان یهودا است، یکی از دو حواریونی که به سمت شرق برای تبلیغ مسیح حرکت کردند و به شهر آرداز که مرکز فرماندهی ارمنستان بود وارد میشوند. آنها شروع به تبلیغ مسیحیت میکنند و در طی یک دوره 3500 نفر از جمله ساندوخت دختر پادشاه ارمنستان، ساناتروک را به گرد خودشان می آورند. ساناتروک برای جلوگیری از گسترش مسیحیت دستور قتل همه مسیحی ها را صادر میکند و دختر خود را به همراه تادئوس به زندان می اندازد. تادئوس در زندان 33 نفر از زندانیان را غسل تعمید میدهد. ساناتروک هم یکی از سرداران خود را برای تغییر نظر دخترش به زندان میفرستد اما نتیجه مطلوب پادشاه نبوده است. سردار پیام رسان خود مسیحی میشود و پادشاه دستور قتل همه را صادر میکند. بدین ترتیب ساندوخت لقب اولین زن شهید مسیحی را میگیرد. در حال حاضر ارامنه ایران هر سال هفته آخر تیر و هفته اول مرداد برای بزرگداشت آنها به آن منطقه میروند. البته روایت دیگری نیز وجود دارد. تادئوس در سال 65 میلادی در شهر بیروت از توابع سوریه در امپراطوری روم با تبر کشته میشود و بعدها جنازه و استخوانها به روم و کشور واتیکان کنونی انتقال داده میشود و در کلیسای سنت پیترو به خاک سپرده میشود (هویان، 1346).
در طول سالیان دراز این کلیسا بارها از سوی صاحبان قدرت غارت شده و نیز به سبب بلایای طبیعی چون زلزله، آسیب فراوانی دیدهاست. کلیسای تادئوس از دو بخش قدیمی سیاه رنگ و بخش جدید سفیدرنگ تشکیل شدهاست که هر یک تاریخچهای دارند. نخستین بار هنگام حمله چنگیزخان مغول بخش وسیعی از کلیسای تادئوس مقدس تخریب شده اما در زمان حکومت هولاکوخان این کلیسا به همت خواجه نصیرالدین طوسی مرمت گردید. همچنین بر مبنای کتیبهای که در کنار محراب بخش قدیمی کلیسا موجود است، در سده 14 میلادی (سال 1391 میلادی) زلزله مهیبی بنای این کلیسا را تخریب میکند و بنای موجود توسط اسقف زاکاریا و دو تن از برادران او به نامهای پطروس و سرکیس در دوره زمانی 10 ساله تعمیر و بازسازی شده و در سال 1401 میلادی بار دیگر درهای کلیسا به روی زائرین گشوده میشود. همچنین کلیسا در سال 1691میلادی با سنگهای سیاه و در سال 1810میلادی به دستور سیمون بزنونی، اسقف ماکو با سنگهای سفید بازسازی گردید. ساختمان جدیدتر کلیسا در دوران قاجار به فرمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه، به بخش قدیمی تر الحاق میگردد. هر چند مراحل ساختن این کلیسا به علت مرگ عباس میرزا ناتمام ماند (هویان، 1382).
کلیسای استفانوس مقدس دومین کلیسای مهم ارمنیهای ایران است که از نظر اهمیت بعد از قرهکلیسا قرار میگیرد. این بنا در استان آذربایجان شرقی در 17 کیلومتری غرب شهر جلفا و در فاصله سه کیلومتری جنوب رودخانه ارس در محلی به نام قزل وانک (صومعه سرخ) واقع شدهاست. این کلیسا در سده نهم میلادی ساخته شدهاست ولی به علت زلزله دچار آسیبهای جدی شده بود که در دوران صفویه مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت. این اثر در تاریخ 15 اسفند 1341با شماره ثبت 429 بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست (شجاع دل، 1384).
سنت استفان یا استفانوس مقدس به عنوان اولین شهید مسیحیت شناخته میشود. آخرین جملههای استفان خشم مردمی را که در دادگاه سنهدرین بودند به همراه داشت و آنها دیگر نمیتوانستند خشم خود را کنترل کنند؛ ولی استفان که به آنها بیتوجه بود گفت:
نگاه کنید، من میبینم که بهشت باز شدهاست و پسر آدم، حضرت عیسی، در کنار دست راست خداوند ایستادهاست.
برای افراد دادگاه این جمله که عیسی در کنار دست راست خداوند ایستادهاست آنقدر سنگین بود که گوشهای خود را گرفتند تا این سخن را نشنوند. کنیسه های یهودی به او اتهام کفر نسبت به موسی و خدا زدند، بعد او را بیرون بردند و سنگسار کردند.
در سال 1384 کارشناسان سازمان میراث فرهنگی طی مرمت بنا، بقایای استخوان حواریون و قدیسین مسیح را کشف کردند که طبق روایات تاریخی در این کلیسا نگهداری میشدهاست. آنها بقایای استخوانها را در میان دو طاق کلیسا شناسایی کردند. علاوه بر بقایای استخوانی چند تکه تخته مربوط به جعبههای نگهداری این استخوانها، چند تکه پارچه زرد و آجری، تکههای موم، گِل اخرا و دانههای کُندر نیز در این محوطه شناسایی شدهاست. اسقف اعظم و خلیفه ارامنه تهران و شمال ایران با ارزشمند خواندن بقایای استخوانی یافت شده در این کلیسا از احتمال تعلق این بقایا به جسد یحیی پیامبر خبر داد.
کلیسای زور زور یا کلیسای مریم مقدس در استان آذربایجان غربی، شهرستان ماکو و در 12 کیلومتری شمال غرب قره کلیسا و در نزدیکی روستای بارون و در دهنه درهای که رودخانه زنگی مار از آن جاری است بنا گردیدهاست. تاریخ بنای زور زور بین سالهای 1315-1342 میلادی تخمین زده میشود و توسط اسقف اعظم کلیسای تادئوس مقدس، به نام زکریا ساخته شده است.
وزارت نیرو به منظور تأمین آب به دشت ماکو، پروژه سد مخزنی بارون را به تصویب رسانید و از سال 1366، عملیات ساختمانی آن شروع شد. کلیسا در همان نقطهای قرار گرفته بود که دیوار حائل سد نیز میبایستی در آنجا بر پا میگردید و طبق نقشههای مصوب، پس از اتمام آن و آبگیری دریاچه، کلیسای مزبور در دریاچه سد غرق میشد. از طرفی عملیات خاکبرداری تونلهای انحرافی و یک رشته انفجارهای ساختمانی به بقیه بنای کلیسا آسیب فراوانی وارد نموده بود. به همین علت مدیریت اجرائی سازمان میراث فرهنگی کشور، با موافقت وزارت نیرو و همکاری شرکتهای (مهاب قدس و پیماب) و سازمان آب و برق منطقهای و همچنین توسط کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و به همکاری متخصصین و معماران جمهوری ارمنستان در مدت 25 روز، با رعایت نکات علمی، سنگ به سنگ، لایههای دیوار چینی شماره گذاری، پیاده و به محل دیگری با ارتفاع حدود 110 متر و به فاصله 600 متری آن نقطه، منتقل و بر روی یک برآمدگی صخرهای، از نو بنا گردید. بعد از انتقال کلیسا، میراث فرهنگی لوح سنگی را به دیوار کلیسا با این مضمون نصب میکند: پس از مطالعات لازم، سنگ به سنگ پیاده کرده و در حدود ششصد متری محل اولیه در پاییز هزار و سیصد و شصت و هفت هجری شمسی با هیئت اصلی خود بازسازی کرد تا نشانی باشد زنده از توجه جمهوری اسلامی ایران به حفظ آثار تاریخی و احترام به شعائر و مقدسات هموطنان ارمنی (ملکمیان، 1380).
در مورد تاریخ مسیحیت در ایران از شروع تا حال حاضر، داستانها و بحثهای برای ارائه بسیار زیاد وجود دارد و در برخی از موارد شامل در هم تنیدگی و جزئیات و ابهامات فراوانی میشود که این امر خود در تغییر و تحریف در موارد زیادی میشود. رنگ و بوی مذهبی پیدا کردن تاریخ، تقدیس یا تکفیر یک فرد یا یک پادشاه، ذینفع بودن در ارائه داستانهای تاریخی، قدرت طلبی و استفاده ابزاری از دین شاید شاخصه انسانها در دوره های مختلف تاریخی باشد. در این مقاله سعی شد از جهت گیری نسبت به هر دین، قومیت و ملیتی خودداری بشود و به همین خاطر موارد فراوانی وجود داشت که هر گروه به صلاحدید و از نقطه نظر خود نقل کرده بود که در عین جذاب بودن، در این جستار جایی نداشتند. به امید روزی که انسانها، فارغ از دین، ملیت، زبان، رنگ پوست، نژاد و ویژگیهای ظاهری ، با عشق، صلح و احترام و در حال قدردانی و احترام به طبیعت در کنار یکدیگر زندگی کنند.
منابع
پاشایان ک.، 1348. ارامنه در ایران. مجله ارمنان. شماره های 5 و 6.
دریایی ت.، 2014. تاریخ ایران، پژوهش آکسفورد. ترجمه شهربانو صارمی. انتشارات ققنوس (چاپ اول، 1399).
رشدی آ.، 1385. سرگذشت مسیحیت در ایران زمین. انتشارات ایلام.
شجاع دل ن.، 1384. مروری بر کلیساهای ارامنه استان آذربایجان شرقی. فصلنامه فرهنگی پیمان. سال نهم (34).
ملکمیان ل.، 1380. کلیساهای ارامنه ایران. دفتر پژوهش های فرهنگی.
هویان آ.، 1346. قره کلیسا. مجله بررسی های تاریخی. سال دوم. شماره 5.
هویان آ.، 1382. مجموعه کلیساهای ایران. پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی کشور.
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم - قسمت پنجم - همراه با میسا فینی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نه غربی، نه غربی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
لشکر گمشده کمبوجیه