نه غربی، نه غربی!
میرزا هاشم نوری، به بهانه کم بودن مقرری ماهانه در ارتش ناصر الدین شاه، دست به دامن سفارت انگلیس میشود و سمت منشی اول سفارت را از آن خود میکند. میرزا هاشم باجناق ناصر الدین شاه بود و در کودکی غلام بچه دربار. وقتی سفارت نامه مینویسد که صرفا جهت اطلاع میرزا هاشم نوری در سفارت منصب منشی اول را گرفته است، دربار ایران اعلام میکند که میرزا هاشم نوکر خانه زاد حکومت ایران است و فلان و بهمان که شما حق ندارید. از مراجع هم استفتاء میشود و با حکم آنها پروین خانم، همسر میرزا هاشم و خواهر اولین زن عقدی ناصر الدین شاه را به بهانه میهمانی ناهار در خانه یکی از اقوام، از سفارت بیرون میکشند و میگیرند و حبس میکنند. چارلز موری، سفیر انگلستان، همین را بهانه میکند تا فشار بیشتری بر حکومت ایران بیاورد تا از خیر هرات نیز بگذرد. پرچم سفارت انگلستان پایین کشیده میشود و روابط ایران و انگلیس قطع میشود. دست آخر، ماجرا طوری میشود که هرات میرود و شاه و رجال عذرخواهی میکنند و سفارت انگلیس (و متعاقبا دولت انگلستان) روابطش را دوباره با ایران آغاز میکند. هرات میشود جزو افغانستان، شاه و رجال هم همچنان سر جایشان، سفیر و انگلستان هم همینطور، میرزا هاشم و پروین خانم هم برمیگردند به دربار به همراه دریافت حقوق معوقه و حقوق مکفی، اما یک چیز سر جایش نیست... ایران! سایه خدا (شاه) چنان سایه اش بر سر مردم ایران افتاده که فقط همان یک سایه انگار باقی میماند.
هر چه میخواهم در این روزها پروژه من و تاریخ را از سیاست روز جدا کنم و خودم هم بیشتر در تاریخ خیلی دورتر غرق شوم، نمیگذارند که نمیگذارند. در این چند روزه وقایع دوره قاجار در ذهنم ضربه میزنند که دوره استعمار تمام نشده و فقط از کشوری به کشور دیگر منتقل شده است. بر روی سر در وزارت امور خارجه نوشته شده است، نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی... اما این روزها با کمی تغییر گویا شبانه کسی آنرا تغییر داده و به نه غربی، نه غربی، جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. کتاب قلعه حیوانات را که خوانده ایم... امان از این کارهای شبانه!
منشا ویروس کرونا هر چه که بود از چین پخش شدنش واضح است. بماند که گفتند نبرید و نیاورید، کسی اما گوشش بدهکار نشد و در مبادی ورودی تب سنجی کردند با چادر و فلان و بهمان. بعد گفتند ویروس وارد ایران نشده و همچنان همه چیز عادی بود. به جزئیات انبوه ماجرا هم کاری ندارم که بالاخره کرونا وارد شد و همه گیر شد. کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت گفت که نباید به داده های چین در مورد کرونا اعتماد میکردیم و از آن به عنوان شوخی تلخ چین با دنیا یاد کرد. همه چیز عادی و به نظر در این یک مورد مقبول میرسید اما با تلاش ما برای اننداختن تقصیر به گردن آمریکا همخوانی نداشت. سفیر چین در تهران به جهانپور تذکر میدهد و میگوید که باید به چین احترام بگذارد. توئیتر میشود بساط اعتراض ایرانی ها و متعاقبا سفیر چین هر که را میتواند بلاک و قهر فور اور میکند. جهانپور بلافاصله توئیت میکند که حمایتهای چین از ملت ایران در این روزهای سخت، کذا فراموش ناشدنی است. هر که از راه رسید چیزی گفت و وزارت خارجه هم ابراز پشیمانی و دلجویی کرد. یکی دیگر هم گفت که اظهارات سخنگوی وزیر بهداشت بی جا، غیر کارشناسانه و تاسف برانگیز بودو باید جبران شود!
اگر کشور دیگری، هر کشوری از غرب واکنشی شبیه این داشت، در حال حاضر دیگر سفارتی در ایران نداشت که سفیرش اظهار نظر کند. اما ما بخواهیم یا نخواهیم گویا مستعمره ای از مستعمرات چین و شاید کشورهای دیگر هستیم. پیشتر غرب بود و حالا شرق. البته کشورهایی که ما فکر میکنیم مستعمره ما هستند هم نوعی استعمارگرند. فکر کنید انگلیس، مردم انگلیس را گرسنه نگه میداشت تا برای هندی ها خانه بسازد. عجیب مضحک میشد نه!
پروژه من و تاریخ، نگاه شخصی ما است به وقایع تاریخی از یک ثانیه پیش تا بیگ بنگ.
مطلبی دیگر از این انتشارات
لشکر گمشده کمبوجیه
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندان فراموشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم - قسمت ششم - همراه با سحر محمدی