نخل های نامیرای خوزستان
بین سال های 657 تا 639 پیش از میلاد، آشوربانیپال، معروفترین پادشاه امپراطوری آشور، بعد از کلی فتح و فتوحات، تمدن عیلام را تبدیل به یکی از استانهای تحت نظر آشور کرد و عملا پادشاهی عیلام بعد از سالهای سال به پایان خودش رسید. اما چرا این اتفاق افتاد؟
پادشاه عیلام که حالا به خاطر رسیدن آریایی ها از راه، مرکز اصلی و ابتدایی خودشان، انشان (استان فارس) را از دست داده بودند، به شوش عقب نشینی کرده بودند، اما هنوز هم خودشان را پادشاه شوش و انشان صدا میکردند. اواخر کار پادشاهی عیلام، اورتکو، یکی از پادشاهان، به بابل بخت برگشته حمله میکند و آشوربانیپال برای کمک به آنها کمی تعلل میکند و عیلامیها هم میزنند و میبرند. تا قبل از آن، عیلام و آشور به نظر روابط حسنه ای با یکدیگر داشتند و حتی آشور در زمان سختی یار غار عیلام بوده است. اورتکو از حمله به بابل که برمیگردد تا آخر سال نشده، میمیرد و به جای پسرش که ولیعهد بود ، شخصی به اسم تئومن ادعای پادشاهی میکند. شاهزاده هم ایل و تبار را جمع میکند و برای دادخواهی به دربار آشور میروند. آشور به عیلام حمله میکند و تئومن که میبیند شکست خورده، خودکشی میکند. شاهزاده حاکم یکی از استانها میشود اما هشت ماه بعد چیزی در ته دلش ول میخورد و نمیگذارد که شبها یک خواب راحت داشته باشد. پس با پادشاه بابل دست به یکی میکنند تا علیه آشور قیام کنند.
آشوربانیپال که رو دست خورده است، تصمیم میگیرد دندانی که درد میکند را بکند و خود را خلاص کند. پس حمله میکند و هر که را و هرچه را میتواند میکشد، به بردگی میگیرد و غارت میکند. در یک کتیبه که مربوط به نابودی شهر شوش است و در موزه بریتیش لندن نگهداری میشود، آشوربانیپال به اختصار حکایت جنگاوری و جنایتهاش در شوش را توضیح میدهد:
من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخهای معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزئین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانهای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در عیلام نخواهد شنید.
داستان مربوط به حمله آشوربانیپال به پادشاهی عیلام، تاریخچه عیلام و معبد چغازنبیل را در اپیزود 34 از تراولکست (معبد خدایان) گوش کنید.
آشوربانیپال، بیشتر از 2600 سال پیش بر روی خاک شوش نمک پاشید تا دیگر این منطقه (که همیشه از ابتدا سکونتگاه بشر بوده است) قابل زندگی و جایی برای شادی نشود. اما خیلی طول نکشید که شکوه شوش با شدت بیشتر برگشت. سالهای سال گذشت و برای مدتها، جلگه خوزستان قطب کشاورزی و حاصلخیزترین منطقه در ایران بود تا اینکه در زمانهایی نه چندان دور، تب سد سازی و تفکری نابخردانه از زیر خاکستر نمیدانم چه آتشی سر بر آورد. نمیدانم فقط احمقها میتوانند سیاستمدار شوند یا انسانها وقتی وارد سیاست میشوند تبدیل به احمق میشوند. در هر صورت کاری که آشوربانیپال نتوانسته بود انجام دهد را خودمان شروع کردیم و تا حدود زیادی به انجام رساندیم. سد گتوند بلای جان خوزستان شد و تا میتوانست نمک به جان خاک داد.
اپیزود بحران آب ایران از پادکست دایجست برای درک بحرانی که سد گتوند ایجاد کرد را گوش دهید.
البته پیش از عید و ماجراهای قرنطینه، مهمانی داشتم که به همین سد مرتبط بود. ادعای مهمانم این بود که بر اثر بارندگی ها و سیلابهای سال گذشته (98)، میزان آبی که برای آبشویی آن کوه نمک لازم بوده، فراهم شد و چیزی از آن باقی نمانده است. اگر دولت و رسانه ها م این را اعلام نکرده اند به خاطر ملاحظات سیاسی وشرایط کشور بوده است. نتوانستم صحت ماجرا را متوجه شوم، اما امیدوارم که اینطور باشد. هر چند که با این وجود هم مشکلات زیست محیطی دیگری (شاید در مقیاسهای کوچکتر) به همراه خواهد داشت. اما شاید با شانس، امیدی برای جبران حماقت سیاستمداران پیدا شود و دوباره خوزستان پر شود از نخلهای نامیرایش.
پروژه من و تاریخ، نگاه شخصی ما است به وقایع تاریخی از یک ثانیه پیش تا بیگ بنگ.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تراولکست - فصل دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم - قسمت سوم و چهارم - همراه با کیمیا خسروی
مطلبی دیگر از این انتشارات
پروژه من و تاریخ