منجم، معلم، کیهانشناس. عاشق آسمان هستم و یک مسافر.
طلوع آتش در عمان - قسمت پنجم: طلوع ۵ دی
ساعت ۵ صبح زنگ گوشی به صدا در آمد. در آن سرما، چند ساعتی در کیسه خواب، خوابم برده بود. اما باید از چادر بیرون میرفتم و ابزار را آماده کردم. هر طور بود از کیسه خواب دل کندم و کیف دوربین و عینکم را برداشتم و از چادر بیرون رفتم. هنوز ستارهها در آسمان میدرخشیدند. در سمت جنوب غربی آسمان صورت فلکی کوچک صلیب جنوبی دیده میشد و در کنار آن صورت فلکی قنطورس معلوم بود. دو نفر مشغول عکاسی از آن سمت آسمان بودند. اما من که هنوز نتوانسته بودم با سرمای سحرگاه کنار بیایم، مدتی همانجا ایستادم و آسمان را نگاه کردم.
بعد به سمت ماشین رفتم تا دوربین دوچشمی را بردارم. سهپایهها را از شب قبل مستقر کرده بودم. زیر انداز کوچکم را کنار آنها انداختم و دوربین عکاسی و دوچشمی را روی آن گذاشتم. سپس هر کدام را به ترتیب به سهپایه خود وصل کردم. جعبه فیلتر و عینکهای خورشیدی را در چادر جا گذاشته بودم. پس برگشتم و آنها را برداشتم. ساعت حدود ۶ صبح بود. فیلترهای مایلار را بیرون آوردم و یکی را روی لنز دوربین عکاسی و دیگری را روی لنز دوربین دوچشمی چسباندم. البته قبل از آن دوربین عکاسی را با سیاره مریخ که در سمت شرق آسمان میدرخشید، فوکوس کرده بودم. هر چند فایدهای نداشت و بعدا مجبور شدم دوباره فوکوس کنم.
ساعت ۶:۳۰ دقیقه بود. دیگر همسفران و رصدگران هم مثل من دوربین و تلسکوپهای خودشان را آماده کرده بودند. یک دوربین را هم دورتر از بقیه گذاشتیم تا در طول گرفت از ما فیلم بگیرد. زمانهای مهم خورشید گرفتگی را با هم چک کردیم. ساعت ۶:۴۵ دقیقه خورشید طلوع میکرد و برای اولین بار میتوانستیم گرفت جزیی را رصد کنیم.
ساعت ۶:۴۰ شد. در افق شرقی، درست همانجا که خورشید طلوع میکرد، لایه باریکی ابر وجود داشت. ثانیه شماری میکردیم. ساعت ۶:۴۵ شد. دو سمت هلال خورشید از افق بالا آمد و سپس به سرعت زیر ابرها رفت.
باید دقایقی دیگر صبر میکردیم تا خورشید از پشت ابرها عبور کند و از سمت دیگر بیرون بیاید. پرتوهای خورشید از پشت ابرها بیرون میزد و ما منتظر بودیم.
بالاخره خورشید و ماه با یکدیگر بیرون آمدند. بالا و بالاتر. مانند لبخندی که از پشت ابرها بیرون آمده است. دقایق هیجان انگیزی بود. همگی به سرعت عکاسی میکردیم. با توجه به وجود ابرها در افق، در این دقایق نیازی به فیلتر مایلار نبود و به این ترتیب تصاویر زیبایی را ثبت کردیم.
حالا خورشید از میان ابرها بالا آمده و باید دنبالهای را عکاسی میکردم. فیلتر مایلار را به خوبی بستم و فوکوس لنز را چک کردم و هر پنج دقیقه یک فریم عکس گرفتم. در فاصله بیبن عکسها، یا با عینک به خورشید نگاه میکردم، یا با دوربین دوچشمی و یا بین تلسکوپ و دوربین سایرین میرفتم تا ببینم آنها چه تصاویری ثبت کرده اند.
بالاخره حساسترین دقایق رسید و خورشید گرفتگی حلقوی آغاز شد. وقتی قرص ماه کاملا روی صورت خورشید آمد و تماس دوم اتفاق افتاد. بعد نوبت به حلقه آتش رسید؛ وقتی که مرکز ماه دقیقا منطبق با مرکز خورشید شد (در قسمت قبلی گفتم که ما در محلی توقف کرده بودیم که در مرکز مسیر سایه ماه قرار داشت). سپس نوبت به تماس سوم رسید. تمام این اتفاقات چند دقیقه بیشتر طول نکشید و سپس ماه مسیر خود را برای عبور از جلوی خورشید ادامه داد.
تا حدود ساعت ۸:۵۰ خورشید گرفتگی ادامه داشت. پس از تمام شدن گرفت، فیلمی کوتاه از خودم گرفتم تا حسم را در آن لحظه ثبت کنم. یادم آمد که مرداد ماه در زمان رصد بارش شهابی برساوشی، وقتی تنها روی بام قصر بهرام نشسته بودم، ویسی ضبط کردم. آن روز از گذر سریع زمان و نگرانی روزهای آینده حرف زده بودم. حالا پس از طلوع ۵ دی، یاد همه استرسهای روزهای گذشته و عبور از آنها افتادم.
دوربینها و سهپایهها را جمع کردیم. کیسهخواب و چادرها را بستیم و همراه کولهها در ماشین قرار دادیم. عکسی به یادگار گرفتیم و سپس بازگشتیم.
این پایان یک رویا بود.
هرچند رویایی دیگر در دلمان جوانه زد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
طلوع آتش در عمان - قسمت چهارم: دلکندن، رفتن، انتظار
مطلبی دیگر از این انتشارات
طلوع آتش در عمان - قسمت سوم: بازدید از شهر مسقط
مطلبی دیگر از این انتشارات
طلوع آتش در عمان – قسمت اول: پیش از رفتن