منجم، معلم، کیهانشناس. عاشق آسمان هستم و یک مسافر.
طلوع آتش در عمان – قسمت اول: پیش از رفتن
آدمها با آرزوهای مشترکشان به یکدیگر نزدیک میشوند؛ مثلا آرزوی یک سفر. آرزویی که اولین بار یک سال پیش دوستی در دل من بوجود آورد. اما اوایل آبان ۹۸ که سفرم را قطعی کردم، تنها بودم. اینکه چه چیز آدمها را از هم دور میکند، موضوعی نیست که بخواهم درباره آن بنویسم. اما حالا که میخواهم یک سفرنامه را بنویسم، باید از اولین جرقه آن هم بگویم. پس یک آرزوی مشترک من را به مسیر این سفر برد و ...
آبان ۹۸ بود که اطلاعیه رسمی سفر را دیدم و بیدرنگ تصمیم گرفتم کولهام را ببندم. هدف یک پدیده نجومی بود؛ خورشیدگرفتگی حلقوی. پدیدهای که ۵ دی ماه اتفاق میافتد و برای رصد یا باید به درصد جزیی آن در ایران رضایت میدادیم و یا به جایی دورتر میرفتیم. پس مقصد عمان را انتخاب کردم. کشوری که از شمال به دریای عمان و از شرق به دریای عرب (در شمال اقیانوس هند) میرسید. اما رسیدن به مسقط پایان کار نبود و باید تا کویرهای این کشور میرفتیم؛ جایی که رملها به اقیانوس میرسید.
هزینه اولیه سفر را که پرداخت کردم، دفتر اسکچم را برداشتم و طرحی از یک خورشید گرفتگی حلقوی کشیدم. طرحی که خورشید را در حال طلوع از فراز رملها و یک درخت نخل نشان میداد. این تصویری بود که از صبح روز ۵ دی داشتم.
دو ماه به سختی گذشت. آنقدر سرم را شلوغ کردم تا گذر روزها را فراموش کنم. البته روزگار هم طوری چرخید که دیگر فرصتی برای فکر کردن به سفر باقی نماند. در این مدت فقط با یک دوست درباره سفر حرف زده بودم و تنها یک هفته قبل از پرواز، بعضی افراد نزدیک را هم مطلع کردم.
برای من هیچ چیز سختتر از گذر زمان نیست و این موضوع را دو روز مانده به سفر به خوبی فهمیدم. روزی که در خیابانهای تهران راه میرفتم و احساس میکردم ثانیهها آنقدر کند و سنگین پیش میروند که میتوانند من را له کنند. هر چه بود گذشت.
بالاخره صبح روز دوشنبه دوم دی ۹۸ فرارسید. یک کوله بزرگ، یک کوله کوچک و کیف دوربین دوچشمی همه وسایل من برای این سفر بود.بخش زیادی از وسایلم شامل ابزار رصدی، دوربین، سهپایه و ... میشد. ساعت ۳ صبح به سمت فرودگاه رفتیم و ساعت ۴ وارد سالن فرودگاه شدیم و ساعت ۵، پس از تحویل بارها، از گیت عبور کردیم. شاید نیاز به توضیح نباشد که عبور دوربین دوچشمی و تلسکوپ از موانع انسانی فرودگاه، سختترین کار در ابتدای این سفر بود. به هر حال در تهران از این مراحل عبور کردیم و ساعت ۷ صبح سوار هواپیمای قشم ایر به مقصد مسقط شدیم.
هواپیما بدون تاخیر از زمین برخاست و ما درحالی که چشم دوخته بودیم به شهری که سراسرش را آلودگی فراگرفته بود، به سمت جنوب رهسپار شدیم. از فراز دریای عمان گذشتیم و حدود ساعت ۱۲ به وقت تهران (۱۱:۳۰ به وقت مسقط) وارد فرودگاه بینالمللی مسقط شدیم.
پس از گرفتن ویزا، عبور از موانع انسانی فرودگاه و تبدیل ۱۰۰ دلار از پولمان به ریال عمان، ساعت ۱۲:۳۰ بالاخره وارد شهر شدیم. بعد نوبت رسید به اولین دیدار با شهری که متفاوت با تصورات ما بود ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
طلوع آتش در عمان - قسمت پنجم: طلوع ۵ دی
مطلبی دیگر از این انتشارات
طلوع آتش در عمان - قسمت چهارم: دلکندن، رفتن، انتظار
مطلبی دیگر از این انتشارات
طلوع آتش در عمان - قسمت دوم: اولین دیدار با شهر سلطان قابوس