برنامه نویس، توسعه دهنده وب بک-اند
برنامهنویسان چگونه جان میدهند؟
برای خود نیز این سوال عجیب است. حتی در بیشتر اوقات، نمیدانم چگونه میخواهم جان تحویل حق لایَتناهی بدهم. در جایی میخواندم که، روح باعث حیات این جسم بیارزش میشود، بهطوریکه، هر لحظه علاقه وی به این جسم تمام شود، جدا شده و ... . هر زمان که به هدف خلقت خود فکر میکنم، نمیتوانم دلیل قانع کنندهای بیایم و سعی میکنم کاری که به من محول شده را به نحواحسن انجام دهم. شاید همین زندگیهم کاریست که به ما محول شده است.
برای چه چیز در زندگی میجنگیم، هدف خود را بیابیم. در این روزگاری که مفهوم خوشبختی به پول بدل شده، باید به هر طریقی درآمد حاصل کنیم. چگونه هر زمان که به این یقین میرسیم، علاقه به تجدید نظر در نحوه درآمدمان باعث برافراشته شدن پرده حلال و حرام میان آمال و منفعت هم نوعانمان میشود تا دلیلی باشد بر پیروزی باطنی در مقابل حق خوران و نابخردان.
به زندانیانی فکر میکنم که وعدههایشان با چشمبستن به دست نامردانی سر میشود که روزگارشان را به مانند حیواناتی آزاده، در بندی سیاه کردهاند. چه انرژیها و چه اهدافی در آتش کینهتوزی و نفرت حرامخواران تباه میشود. منابعی که میتواند جلوبرنده بخشی از جهان هستی باشد. چگونه میتوانید درک کنید تنها آرزوی یک شخص، مرگ باشد؟! اینگونه میتوانم زندگی را هدف پندارم و مرحمی بر عقل ناتوان و ناقص خود بگذارم.
با همه این تفاسیر میخوام بگم که عمر همه بالاخره یک روزی سر میرسه، پس بیایم واقعا در لحظه از زندگی لذت ببریم. چه روح دوست داشته باشه یا خداوند متعال، بالاخره تموم میشه، پس واقعا کاری رو انجام بدیم داخل عرف که لذت ببریم. منظورم از عرف، آرامش و آسایشی است که هر مؤمن باید به همنوع خود ببخشه. همنوع خودمون هم که میشن حیوانات و انسانات(انسانها ?) چون انسان، حیوان ناطق است و فقط در عقل و قوهٔ اختیار با دیگر مخلوقات متفاوت است.
هر انسان قطع به یقین پیشبرنده یکی از علوم اللهی است که در دنیا وجود داره، بهعنوانمثال: نوازنده راک، تراشکار، خاتمکار و یا برنامهنویس، بله تنها پیشبرنده قوی در حوزه منطق و بعضاً فلسفه. البته که دوست داشتم واقعا اینگونه میبود. با این وجود دلبستگیهای زیادیهم داریم مثل: خانواده، گیتار، لپتاپ، خانه بزرگ، پول، خون مردم تو شیشه کردن. یک جایی میخوندم که موقع مرگ، شیطان یکی از این دلبستگیها رو میاره جلوی چشمت و اذیتت میکنه، خب شاید مفهومش اینقدر خشن نبوده!
برنامه نویسان وفادارترین کارمندانند(میر مقدم)
چرا که به نیت پیشرفت در علم و دریافت دستمزدی زندگی چرخان، در شرکتها ماندگارند و روزگاری سپری میکنند. افرادی با اخلاقیات و عادات خاص و بعضاً زننده و شایدهم جذاب و دلربا اما با علمی نو و توانایی عملگرایانهٔ قوی در حوزه تخصصی و شایدهم نالهکن لینکدین. بالاخره هدف اصلی علم است و لقمهای نان حلال. چطور شیطان میخواد ما رو با این دلبستگی در زمان مرگ وسوسه کنه؟! اصلا شیطان روش میشه؟! البته شاید شیطان بیاد بگه، کسر حقوق برات میزنم یا لپتاپتو خراب میکنم یا اینترنت رو قطع میکنم. خب مورد آخر میتونه تاثیر بیشتری بذاره.
مرگ ما ممکنه زمان جالبی فرا برسه
آوردوز(over deuce) از خوردن قهوه زیاد برای بیدار ماندن تا پاسی از صبح، شکستن ستون فقرات بر اثر قوز زیاد هنگام کد نویسی، پارگی پروستات آقایان به دلیل ساییدگی بیش از حد باسن، ترکیدگی مثانه هنگام میتینگهای پروژه، خونریزی معده به دلیل وعدههای غذایی نامناسب، سکته مغزی بعد از یکماه کار طاقتفرسا با دیدن دستمزد کسری خورده، سقوط از راهپله به دلیل سیاهتاریکی چشم، تصادف با وسیلهنقلیه به دلیل بیرون نیامدن از نقش برنامهنویس بعد از تایم کاری، پارگی طحال با چاقو به دلیل دعوا با شخصی که بی اجازه به اتاق ورود پیدا کرده، خنده بیش از اندازه به دلیل جلوگیری از نمایانشدن غم و اندوه داخلی و ... که میتونه دلایل خنده داری باشه، اما هیچ دکتری نمیتونه این علل رو تشخیص بده.
من به شخصه بعد از هفت ساعت کار در شرکت، به خانه آمده و لپتاپ را چاق کرده و مجدد شروع به کدنویسی و بروزرسانی خودم میکنم، که چیزی حدودا ۱۴ ساعت درگیر این عشق جان هستم. امیدوارم بتونم شخص تاثیرگذاری باشم که البته همیشه توی ذهنم هست، اما توصیهای دارم، کاری بکنید که میدونید با خوشحالی میمیرید(درسی ماندگار از انیمیشن soul-جو گاردنر).
خب من خوشحالم که میتونم با خوشحالی بمیرم منتها زندگی اصلی رو نباید فراموش کرد، تلاش برای بدست آوردن همسری ایدهآل و تشکیل یک خانواده قشنگ و زیبا براساس خواستههای شما میتونه کاملا اهداف قشنگی باشه برخلاف تصور بعضیها که این اهداف یک انسانی است با ذهنیت کوچک و دون مایه. من مخالفت شدید دارم با این دوستان چرا که با هدف اصلی یعنی زندگی تمایز زیادی داره، به نظرم در تعادل نگهداشتن شخصیت انسانی مهمترین امر در یک زندگی ایدهآل هست.
این هنر شماست که بتونید تعادل زندگی رو برقرار کنید. باور بفرمایید ازدواج هدف نیست، شروع یک هدف بزرگتره، چطوری دلتون میاد وقتی همسرتون فرانت-اند و شما بک-اند کار رو میزنید احساس بدی داشته باشید، یا زمانی که در اوج خستگی از کار، خانومتونو توی میتینگ پروژهها میبینید یا میان وعدهها و نهارها کنار هم هستید. البته شاید اینا فانتزیهای منه، اما خب بالاخره حس خوبیه دیگه. (البته منم ازدواج نکردم)
برنامهنویسان هم مثل بقیه جان میدهند، اما با دلایل خندهدار یا شاید متفاوتتر. یک چیزی رو فراموش نکنیم، در لحظه زندگی کردن یک جملهایست کلیشهای و شایدهم دیرفهم، اما وقتی دلتون یک کاری رو میخواد انجام بده و بلند شدید و انجام دادید، یعنی در لحظه زندگی میکنید، اینکه کار رو به فردا بسپارید یا بیشتر بخوابید و تبنلی کنید، از این اصل دور میشید، شاید خداوند متعال این اصل رو برای پویایی هرچه بیشتر و بهینهتر مخلوقاتش گذاشته در حالی که میگه: در زیان آشکاریم.
از شنبه شروع کردن رو کنار بذاریم، کافیه اگر میخوایم کاری رو شروع کنیم، مستمر اون کارو انجام بدیم که مغزمون از سر فرصت تحلیل و بررسی کنه تا بتونه بهترین روش رو برای انجام کار، انتخاب کنه. مسواک زدن در سه وعده باید از یک وعده شروع بشه اما هر روز، شروع موسیقی به همین شکل روزانه یک ساعت، کتاب خواندن و مخصوصا ترک عادات بد کمکم اتفاق میفته همونطور که کمکم عادت شده.
پیشنهاد میکنم، یک موسیقی جاز پلی کنید و این مقاله رو بخونید، البته که کاش جلوتر این پیشنهاد رو میدادم، اما دوست دارم در لحظه حال کنید.
در پناه حق باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه وب کار بشیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کار خوبه خدا درست کنه. سلطان محمود خر کیه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
اصل استمرار چه چیزی میتونسته باشه؟