کار خوبه خدا درست کنه. سلطان محمود خر کیه؟

و خدا کافیست.
و خدا کافیست.

عرض ادب و احترام مجدد.
بله دیگه، امیدوارم همه یک روزی توی زندگی سرشون به این سنگی که میگن بخوره، منظورم توکل به خداست، قبل شروع مقاله بگم که: "لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ".

این پست برای پایان سال ۲۰۲۰ قرار بود نوشته بشه، ولی فکر میکنم هنوز جا داره که نوشته نشه. کاش میشد ثانیه به ثانیه تجربه امسال رو در این مقاله گنجاند، همین سنگ، باعث شده ماهیت پستمون تغییر کنه و کاملا عرفانی بشه. این عنوان پستمون هم مخصوص کسانی هست که میخوان بگن درکشون از بقیه بالاتره اما ما کوچیک شماییم.

بهمن ماه ۹۸ بود که فهمیدیم کرونا چین رو درگیر کرده و نقطه مقابل ماجرا، ایران بود که در آرامش کامل به سر میبرد با خیال بر اینکه این سمت قرار نیست خبری بشه. من اونموقع کارهای فارغ التحصیلی کارشناسی رو پیگیر بودم که به سلامتی تموم شد و رفت و بعد از اون اسفندماه بود که برای کار با درآمد بالاتر در حوزه آی‌تی با جمعی از دوستان به تهران رفتیم. در این زمان بر این باور بودیم که جوانان به دلیل داشتن بدن قوی‌تر، کرونا را رد خواهند کرد خب همین امر سبب رعایت نکردن نکات بهداشتی کرونایی بود. تهران تجربه زندگی مجردی قشنگی رو به ما داد همچنین عدم پیدا کردن کار در تهران میشه گفت بد حالی رو برای من، چرا که درآمد این حوزه در تهران بالاست چون اون موقع من با سیصدهزار تومان ته جیب، امرار معاش میکردم.

در مسیر برگشت از تهران همیشه ترس از توالت‌های عمومی، خوراکی‌ها و عدم رعایت بهداشت توسط دیگر دوستان سبب نگرانی شده بود، همچنین زمانی که متوجه شدم در ضعیف‌تر ها احتمال مرگ وجود داره، ترسم بیشتر شد. همیشه به پدر و مادر و برادرم فکر میکردم و دعا میکردم که هیچ اتفاقی براشون نیفتاده باشه.

لازمه بگم که به مدت یک سال و نیم در حوزه ارش افزوده تخصص دارم(بهتره راجع به VAS مطالعه بفرمایید) و منبع درآمد اصلی من به حساب میومد، در همون بهمن‌ماه این مورد توسط جناب آذری جهرمی(جوانی کنید) با یک بشکن لغو شد و قرار بر این شد که خسارت‌ها داده بشه و اما خبری نشد. منم پلتفرم برنامه نویسی این حوزه رو بر عهده داشتم که درآمدم قطع شد. من دانشجو که کارشناسیش تموم شده و ته جیبش یکی دوتومن بیشتر نیست مونده بودم و اتلاف انرژی. اون زمان من مثل اسب چاپاری بودم که منتظر رسیدن چاپار خستس.

به خاطر اینکه دوست داشتم کار خودمو شروع کنم، اصلا سمت کار شرکتی نرفتم اما خب از طرفی به دلیل عدم داشتن یک عدد محرک جمع و جور از طرف دوستان به همراه بهانه‌های زیاد، تیمی شکل نگرفت.

در نهایت اردیبهشت‌ماه، تن به کار شرکتی دادم که نه از محیط کارش خوشم میاد و نه از ماهیت کار، البته شاید بگید تلاشی نکردم که ممکنه درست بگید، اما پولی نداشتم که دیگه تلاش کنم و همچنین روی قرض. خرداد فقط حقوق یک میلیون هشتصدیش برام قشنگ بود چرا که اون تایم از افسردگی دیوانه شده بودم. تا به همین امروز چون قرار بود همین ماه(دی ماه ۹۹) برم سربازی، خودمو قانع میکردم که بالاخره میگذره، تو که میخوای بری سربازی، همینجا خوب کار کن پولتو بگیر به چیزای دیگه فکر نکن.

یکی از دوستانم مرگ رو برام اینطوری متصور شد که فکر کن از این اتاق میخوای بری اون اتاق اونور، اگر ندونی اونجا چه خبره با خودت چوبی چاقویی چیزی میبری که از خودت دفاع کنی، پس توی همین اتاق بگرد بهترین چاقو و چوب رو پیدا کن

همین تعریف بالا بهم امید خوبی داد. باعث شد قوی‌تر کار کنم و میشه گفت که از ماه ششم به بعد وضع روانیم بهبود بهتری پیدا کرد و خب سعی میکردم پر قدرت‌تر کار کنم، اما اینبار از چیزهایی که بقیه برنامه نویسای دانش بالاتر میگفتن، توی برنامه‌هام استفاده کنم.

لازمه بگم کنکور ۹۹ شرکت کردم که ارشد قبول بشم، اما همین افسردگی و ناامیدی منجر شد که من کنکور رو شرکت نکنم و خب به طبع رفتن به سربازی برام امری حتمی بود، این موردی بود که منو از تلاش باز میداشت.

به دلیل بی نظمی‌های زیاد در شرکت، من ماه ششم تصمیم به این گرفتم که دیگه سر کارم نرم و همین امر باعث شد که یک ماه بیکار بشم یعنی ماه هفتم. این بی نظمی‌ها سر تایم کاری و عدم حضور منظم مدیریت فنی بود چرا که ایشون به من کار میداد تا انجام بدم. خوشبختانه با موافقت مدیریت این نظم به شرکت اضافه شد چرا که لازمه پیشرفت نظمه. ماه هشت و نهم و دهم که در خدمت شما هستم، تصمیم بر این گرفتم که بگردم داخل سیستم و ایرادات رو یادداشت کنم و رفعشون کنم. همین امر باعث شد که این سه ماه اخیر همیشه مشغله داشته باشم و منتظر مدیریت فنی نمونم، شاید به این مساله میگن مدیریت بحران، شایدم این در ذات من نهفته است.

با یک حس بیخیالی به کد نویسی و تجزیه و تحلیل مشغول بودم. لینکدین رو تکمیل، پنجشنبه عصر رو مجدد راه‌اندازی کردم و کسب دانش اولویت من بود. همچنین با دختر خیلی خوبی آشنا شدم که باعث شد امید به زندگی و آینده در من بیشتر بشه توی همین رویا پردازی‌ها بودم که بر خلاف تمامی روال‌ها، پذیرش ارشد با سوابق تحصیلی که هیچوقت برگزار نمیشد، برگزار شد و من ثبت نام کردم و در کمال ناباوری دانشگاه امام رضا(ع) قبول شدم همون رشته مورد علاقم یعنی نرم افزار.

اما خب داشتن محدودیت زمانی نظام وظیفه تا ۲۳ دی‌ماه امسال، بهم کلی استرس میداد که ثبت نامم در دانشگاه به تاریخ ۲۷ دی‌ماه موکول شد و همین امر باعث میشد که باید دفترچه پست میکردم. برای کارهای تسویه حساب دانشگاه محل کارشناسی رفتم و متوجه خطای انسانی در تاریخ اتمام محدودیت نظام وظیفه شدم، که با کلی استعلام و بدبختی به ۲۳ بهمن‌ماه ۹۹ بروزرسانی شد و من در کمال آرامش میتونم ثبت نام داشته باشم.

البته اینم بگم که در ماه هشتم قرار بر این شد که افزایش حقوق داشته باشم که افزایش حقوق بدی هم نبود.

حس میکنم تمامی این کارها فقط و فقط با توکل به خدای منان، اتفاق افتاد. متوجه شدم که خداوند اینقدر رئوف و مهربان هست که در تصورات ما نگنجد.

آشنایی با دختر مورد علاقه و نظر مثبت خانواده، افزایش حقوق، بروزرسانی تاریخ نظام وظیفه و قبولی ارشد ۹۹ بر حسب اتفاق، سلامتی خانوادم دیدن حمایت از طرف ایشان، ماجرای خوب من بود در امسال بر خلاف اپیدمی جهانی. و بازهم میگم: "لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ".

در پناه حق باشید.