با دکتر مزیّنی، بدونِ ممیزی
گفتوگویی همه جانبه با ریاست دانشکده
نوید ابراهیمی( ورودی ۱۳۹۹)
نازنین محمودی (ورودی ۱۴۰۱)
در بخش صحبت با اساتید، با اساتید مختلفی که در دانشکدهی خودمون هستند صحبت میکنیم و با مقاطع مختلف زندگی یک استاد دانشگاه بیشتر آشنا میشیم. مسیری که شاید مسیر آیندهی بعضی از ماهایی که تو دانشگاه هستیم هم باشه و دونستن برخی موارد در این زمینه به ما هم کمک کنه تا با این مسیر بیشتر و بهتر آشنا بشیم. در این شماره با دکتر ناصر مزینی صحبت کردیم که اخیراً بهعنوان رئیس دانشکده هم منصوب شدند و سعی کردیم کمی دربارهی این موضوع و کارهای رئیس دانشکده هم باهاشون صحبت بکنیم.
کمی درباره خودتان برایمان بگویید.
من از سال ۷۷ به کشور برگشتم. در دانشگاه علم و صنعت بهعنوان حقالتدریس درس میدادم؛ یعنی مدعو بودم. تقریباً دو سال طول کشید تا سال هفتاد و نه که حکم پیمانی گرفتم و بلافاصله سال ۷۹ مسئول کتابخانهی مرکزی دانشگاه شدم و تا الان که خدمت شما هستم، در دانشگاه مسئولیتهای مختلفی داشتم. از ریاست کتابخانه مرکزی به ریاست مرکز کامپیوتر دانشگاه،ریاست واحد آموزش الکترونیکی و ریاست دانشکدهی کامپیوتر رفتم و سمتهای مختلف داشتم و بعضی وقتها در دانشگاه ۳ مسئولیت همزمان داشتم که منظورم حکم از جانب رئیس دانشگاه است. یعنی یک مسئولیت رسمی که پاسخگویی دارد. البته من از ۷۷ تا ۷۹ هم رئیس مرکز کامپیوتر دانشگاه کاشان بودم. یکی از دوستان به شوخی به من میگفت عمر مدیریت شما ۱.۵ برابر عمر استخدام شما است. الان هم دومین دفعهای هست که رئیس دانشکده شدم. دفعهی اول خیلی سخت بود. چون ما در حال جابهجایی به این ساختمان بودیم و مشکلات و کمبودها زیاد بود. زمان جابهجایی بین شروع دو ترم بود، سقف هاب نبود و یک روز برف میبارید و در کف هاب برف نشسته بود و کلاسها سرد بود. خلاصه در این شرایط ما در دانشکده مستقر شدیم. این سقف گنبدی چند ماه بعدش ساخته شد. دورهی سختی بود. طبیعی هم هست، ویدئوپروژکتور نبود، کلاسها مشکل داشت، ولی خب الحمدلله با همراهی کردن همکاران، دوستان، اساتید و دانشجویان مستقر شدیم و یواشیواش جا افتادیم.
دربارهی فیلد تخصصی خودتان توضیح میدهید.
من لیسانس مهندسی برق خواندم، البته الکترونیک دیجیتال. در آن موقع به آن رشتهی کامپیوتر سختافزار میگفتند و در دانشکدهی برق بود. برای کارشناسیارشد طرح اعزام به خارج از کشور وجود داشت و در آن رتبهی اول را کسب کردم. به فرانسه رفتم و در یکی از مؤسسات معتبر آنجا به نام سوپلک که در برق و کامپیوتر تقریباً معتبرترینشان بود، کارشناسیارشد گرفتم و به دانشگاه دیگری رفتم. در کارشناسیارشد و دکترا گرایش من هوش مصنوعی بود که در آنجا به آن انفورماتیک میگفتند
چه چیزی یا چه کسی شما را به خواندن و ادامه تحصیل در مقطع دکترا ترغیب کرد؟
در زمان ما کلاً کمتر کسی به فکر ادامه تحصیل بود. حقیقتش در فضای فامیل و خانواده کسانی بودند که خارج از کشور درس خوانده بودند و من هم دوست داشتم تجربهی تحصیل در دانشگاه دیگر و یک کشور دیگر را داشته باشم. خیلی افق بزرگی برای خودم ترسیم نکرده بودم که بعد میخواهم چه کاره شوم. وقتی آدم کارشناسیارشد میگیرد، همان جا هم ادامه داده و دکترا میگیرد.
چه شد که استاد دانشگاه شدید؟
من بورس وزارت علوم بودم. یعنی در کنکور اعزام به خارج دانشگاه شرکت کردم و قبول شدم و موظف و متعهد به برگشتن بودم و برگشتم تا تعهدم را انجام بدهم. البته تعهد دو برابر مدت تحصیل بود و الان هم فکر میکنم همینطور هست.
چرا به ایران برگشتید؟ به نظر شما اگر در فرانسه میماندید، اوضاع برای شما چطور پیش میرفت؟ همینقدر میتوانستید پیشرفت کنید؟
سؤال سختی است و نمیشود واقعاً به این شکل جواب داد. من در کسب اهداف علمی-آموزشی از عملکرد خودم راضی نیستم؛ چون خیلی زود درگیر کار اجرایی شدم که البته دوست داشتم و در حد توانم سعی کردم انجاموظیفه کنم. البته الان دیگر به شکل سابق علاقهای به کار اجرایی ندارم از جمله این مسئولیت آخرم که اصلاً تمایل و آمادگی آن را نداشتم؛ ولی اتفاق افتاد. این مسئولیتها، کار علمی من را یک مقدار کند کرد. کارهای علمی یعنی کارهای آموزشی-پژوهشی و انتشار مقاله و ازاینقبیل کارها. به همین دلیل این را نمیشود با ماندن در خارج و کار در دانشگاه خارج از کشور مقایسه کنید. شاید اگر مثلاً در همان دانشگاه خارج از کشور میماندم، این شرایط برایم فراهم نمیشد که کار اجرایی بکنم و شاید هم در آنجا فعالیت آموزشی پژوهشی بیشتری میداشتم.
جو دانشگاه در داخل و خارج، از آنجایی که هر دو تجربه را دارید، چگونه است؟
البته زمان ما با الان متفاوت بود. الان خیلی فرق کرده است. آن موقع انگیزهی بچهها برای خارج از کشور رفتن کمتر بود؛ ولی الان بیشتر شده است. به طور کلی من با یک نظام آموزشی دیگر آشنا شدن موافقم. خوب است که یک نظام آموزشی دیگر را ببینید. نقاط قوت و ضعف اینجا را اگر از جای دیگری آمده باشید بهتر میفهمید. همین الان به دانشگاه دیگری بروید و در مقطع دیگری درس بخوانید. امیرکبیر یا هر جای دیگر (در این صورت) نقاط قوت و ضعف را میفهمید. به همین دلیل به نظرم رفتن خوب است. اینکه یک نفر برود در یک نظام آموزشی دیگر، ببیند، تجربه کند، این خیلی کمک میکند. حالا اینکه برگردد یا ادامه بدهد یک داستان دیگر است و ما ترجیحاً میخواهیم بچهها برگردند اینجا، کار کنند، خدمت کنند یعنی برسند به کشور و خانوادهی خودشان. ولی کلاً من با این تجربهی جدید موافقم. این در همهی دنیا هست.
چه تفاوتهایی در سیستم آموزشی با دانشگاه خودمان و دانشگاه خارج از کشورتان وجود داشت؟
من در فرانسه سیستم آموزشی خیلی متفاوتی را تجربه کردم. سیستم آموزشی ایران از آمریکا گرفته شده است. کپی آنهاست. ساختار درس و واحد آموزش و غیره. حتی مقاطع تحصیل مثل آنهاست. در فرانسه خیلی متفاوت است. در فرانسه حتی ساختارهای اکول یعنی مؤسسات آموزشی با دانشگاهشان هم فرق میکند. یکسری مؤسسات داشتند به نام دانشگاه که البته امروز هم باز عوض شده است. این (سبک) که من میگویم مربوط به ۲۰ یا ۳۰ سال گذشته است. آنجا مؤسسات آموزشی که من در آن بودم یعنی سوپلک، بیشتر مهندس تربیت میکرد و اصلاً اختصاصاً برای صنعت نیرو آماده میکردند و مقطع دکترا هم نداشت. اصلاً هدفشان تربیت مهندس بود. ولی دانشگاهشان، سیستم آموزشیشان شبیهتر به ما بود. در حوزهی سیستم آموزشی متفاوت بود. درس، واحد و اینها نبود. بهصورت ساعتی، دورهای و کورس به کورس بود. مثلاً یکی از اساتید ما از دانشکده علوم پزشکی میآمد و یک هفته تماموقت آن درس را داشتیم. یکی، دو درس دیگر هم داشتیم. کلاً فشرده بود. ترمی هم نبود. اصلاً ساختار ترمی که ما اینجا داریم، نبود. خیلی متفاوت است. به این ترتیب بعضی مزایا را که خوب بود حس میکنید و بعضی ایرادات هم داشت. خیلی فشرده بود. یعنی در مورد یک چیز دقیقاً از شنبه صبح تا چهارشنبه بعد از ظهر به طور فشرده کلاس داشتیم. ولی دانشگاهشان در دوره دکترا به این صورت نبود. دورهی دکترا خیلی شبیهتر به اینجا بود.
در این دوران تدریس از سال ۷۹ که فرمودید، مدتی بوده که حس خوبی نسبت به تدریس داشته باشید یا چالش بیشتری داشته باشید؟
بله. من خیلی تدریس را دوست داشتم. الان با بالا رفتن سن و مشکلات جسمی کمی خسته شدهام. یعنی واقعاً توانایی آن را ندارم. از کلاسهایم لذت میبردم. همیشه سعی میکردم کلاسهایم تعاملی باشد. یعنی بچهها را به حرف بیاورم تا حرف بزنند و مشارکت کنند. من از تدریس خیلی چیز یاد گرفتم. واقعاً نمیتوانم بگویم چند درصد، سخت است ولی بخشی از دانش و تجربهای که الان دارم را از کلاس به دست آوردم. همین ترم پیش، در درس هوش محاسباتی سؤالی یکی از بچهها از من پرسید که تا حالا در این 25 سال کسی از من نپرسیده بود و جوابش را نمیدانستم. یعنی یک سؤال بود که من این کار را قبلاً خودم انجام داده بودم. قدیم ابزاری مثل پایتورچ (pyTorch) و همچنین مواردی نبود. مثلاً برای یک شبکه خودمان باید کد میزدیم. من خودم این را اجرا کردم. کدش را نوشتم، جواب گرفتم؛ ولی سؤال که از من پرسیدند دیدم نمیدانم. نمیدانم چطور این کار را انجام داده بودم و نتوانستم جواب بدهم. اصلاً به آن فکر نکرده بودم و تا حالا برای خودم این سؤال پیش نیامده بود. خیلی کلاسهای درس از این نظر برایم جالب است. البته سن که بالا میرود، انسان زود خسته میشود وگرنه بله هنوز هم درس و کلاس را دوست دارم.
از دغدغههای رئیس دانشکده بودن برایمان بگویید.
یک سری از مشکلات در کل کشور رایج هستند مثل کمبود بودجه. مثلاً برای خرید بعضی از تجهیزات. محدودیت بودجه کار را سخت میکند. وضعیت دانشجویان مخصوصاً در مقطعهای تحصیلات تکمیلی چالشهای خودش را دارد. اکثر دانشجویان علاوه بر تحصیل، کار هم میکنند و این باعث میشود کیفیت تحصیل و در نتیجه آن نمراتشان پایین بیاید و مدیریت اینها که دانشجو هم بتواند به تحصیل بپردازد و هم کمکخرجی داشته باشد، دشوار است. الان هم با توجه به شرایط اقتصادی نمیتوان بودجه دولتی به آموزش دانشجویان اختصاص داد که کمکهزینهای به آنها تعلق بگیرد. با تمام اینها توصیه میکنم کارهای اجرایی را تجربه کنید چرا که این مدیریتهای جزءهستند که کل نظام را تشکیل میدهند.
بزرگترین چالش شما در این دورانی که هم فعالیتهای اجرایی داشتید و هم مشغول تدریس بودید، چهچیزی بود؟
هر سیستمی درهرحال مشکلات و ضعفهایی دارد و تلاش برای جلو بردن این سیستم به دلیل ریزهکاریهایی که در قوانین بالادستی وجود دارد، کار را کمی دشوار میکند. در کل کارهای اجرایی و مدیریت در کشور ما چالشهای بیشتری دارد.
بعضی از دروس به دلیل کمبود استاد در این ترم برگزار نشدند، دانشکده برنامهای برای حل این مشکل، برنامهای طولانیمدت دارد؟
بله بالاخره همیشه تلاش برای جذب نیروهای جدید و هیئتعلمی بوده است. در دورههای قبل چند نفر جذب شدند؛ ولی در کل ما با چالش کمبود تعداد هیئتعلمی نسبت به تعداد دانشجویان ورودی مواجه هستیم. یا باید تعداد پذیرشهایمان را کم کنیم و یا باید هیئتعلمی بیشتری جذب کنیم که جذب هیئتعلمی هم سخت است که آن هم ناشی از ماهیت رشتهی ما هست. ازآنجایی که بازار کار گرایشهای مختلف چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور خیلی خوب هست، هیئتعلمی سخت میپذیرند که این مسئولیت را قبول کنند. در مصاحبههای اخیری که برای جذب نیرو داشتیم، متأسفانه هم تعداد متقاضیان کم بود و هم تعدادی از آنها با توجه به سطح دانشگاه ما قابل قبول نبودند.
این مشکل برای دانشکدهها و دانشگاههای دیگر هم مطرح است یا فقط ما با این چالش روبرو هستیم؟
معضل کمبود نیروهای قوی در دانشگاهها و دانشکدههای دیگر هم وجود دارد؛ ولی در رشته ما به دلیل بازارکار گستردهای که دارد، این کمبود جدیتر هست.
برای آینده دانشکده چه برنامههایی دارید؟
در یک کلمه اگر بخواهم بگوییم، توسعه. ما در دو سه سال آینده با موج بسیار نگرانکننده بازنشستگی همکاران روبرو هستیم؛ بنابراین اولین و جدیترین هدف ما جذب هیئتعلمی است. اگر بتوانیم نیروهای خوبی جذب کنیم، بهخاطر اینکه فرصت انجام کارهای صنعتی فراهم شده است، میتوانیم بازارکار خیلی خوبی هم چه برای هیئتعلمی و چه برای دانشجویان ایجاد کنیم. این فرصت، فرصت بسیار خوبی هست؛ چون هم اساتید درگیر کارهای صنعتی میشوند و هم دانشجویان درگیر پروژههای دانشجویی. یعنی دانشجو هم قبل از فارغالتحصیلی بازار کارش را میشناسد و هم از لحاظ مالی کمک خوبی برایش هست؛ اما تنها مانع ما در این مسیر، کمبود هیئتعلمی است وگرنه تا الان چند جلسه با شرکتهای خارج از دانشگاه در این رابطه داشتیم. البته که به دنبال توسعه محیط دانشکده و تجهیز کردن آن هم هستیم؛ اما تمامی این موارد حاشیهای هستند و دغدغهی اصلی ما نبود هیئتعلمی میباشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معدلم رو چند فروختم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پروندهی ویژه؛ بالاخره طلایی شدیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
یاد بگیریم که چهطور یاد بگیریم