نشریه انجمن علمی دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت ایران
تاملی در باب مسیرهای عادی دانشجویی
تفاوتهای کوچک اما مهمی که تو راههای مختلف زندگی وجود داره
نگارنده: پارسا عیسیزاده - ورودی ۱۳۹۷
خب داستان به این شکله که الان حدود ۵ ،۶ ماهه که فارغالتحصیل شدم و یه خرده قصد اپلای به اینور اونور داشتم و الان که دارم اینور اونور پیج استادا رو میخونم، میبینم که بعضی دانشگاههای خوب هستن که نمرهی زبان خوبی می خوان، چیزی که خب من ندارم و همچنین سابقهی ریسرچی چیزی، که خب اون رو هم زیاد ندارم.
تقریباً نصف کارشناسیم به کار کردن رفت که درگیر شرکتهای مختلف بودم، حالا تا مثلاً ترم ۶ که نرمافزار و سیستمعامل و الگوریتم درسامون بودن درسا جذاب بودن ولی بعد اونا دیگه کلش به کار کردن رفت و این شکلی بود که کارمو بکنم درسمم در کنارش ادامه بدم :))
داستان کار هم این شکلی بود که یه مدت بکاند بودم، بعد اندروید، بعد فرانت وب، بعد دیتا و بعد باز دوباره بک و بیشترین زمان رو روی بکاند بودم. منطقاً این زمانهایی که رو حرفههای مختلف گذاشتم، اگه از همون اول میذاشتم رو بکاند الان خیلی آدم خفنتری میشدم تو اون حیطه، ولی من اینجوری راحتتر بودم.
طبیعتاً چیزهایی از دست دادم و چیزهایی هم به دست آوردم، کلاً هیچوقت تصمیم بهینهای وجود نداره که شما توش همه چیو به دست بیارید و من هم خب بروس وین نبودم که روز بیزینس کنم و شب با تبهکارها بجنگم :))
اگه بخوام در رابطه با چیزهایی که به دست اومد حرف بزنم، میشه به اندکی تجربه، اندکی تکنیک برنامهنویسی، چهارتا ابزار و پترن (pattern) و مثلاً ارتباط برقرار کردن با مردم اشاره کنم ولی چیزهایی هم بود که خب به دست نیاوردم. احتمال این که من یه اپلای موفق داشته باشم با یه فاند خیلی زیاد که شهریهی دانشگاه توش پوشش داده بشه و رنک دانشگاه خفن باشه خب قطعاً کمتره.
حالا مشکل کجاست؟
به نظر من مشکلی وجود نداره.
قضیهای که میخوام در رابطه باهاش حرف بزنم همینه. خیلی از مسیرا هستن که تهشون جذابه. الان مثلاً یکیو میبینید توی سنترال هال لندن داره با تکنوازی پیانو اوج هنرشو به مردم نشون میده و مردم دارن مات و مبهوت نگاهش میکنن. شما اون لحظه رو میبینید و شاید؛ مثلاً بگید دوست داشتم جاش بودم؛ ولی شما دارید همون لحظه رو فقط میبینید. اون آدم قطعاً سالهای سال تئوری موسیقی خونده، سالها قطعاتی رو زده که بقیه نوشتن، سالها تو بیپولی تلاش کرده، کلی انگشتاش زخم شده، کلی شکست خورده و همهی این کارها در خفا انجام شدن، کسی ندیده.
قطعاً کسی بدش نمیاد دانشگاه هاروارد درس بخونه ولی من واقعاً وقتی که مقالههای مختلف رو میخونم و بالا پایینشون میکنم و مثلاً شبکههای مختلف عمیق رو بررسی میکنم، هیجان خاصی برام نداره. ولی این مسیر برای یه نفر قطعاً خیلی جذابه و همین تفاوته که زیباست، همین تفاوته که جهان اطراف مارو ساخته.
چیزی که خیلی دارم اینور اونور میبینم و رفته رو مخم و دارم تمام تلاشمو میکنم که روم تأثیر نذاره، همین قضیهی سلیقهی تعریف شده هست. خبرهایی این روزها زیاد شدن، فلانی رفت فلان شرکت، فلانی استارتاپ زد، فلانی رفت فلان دانشگاه، فلانی مقاله داد، فلانی فلان آپولوی کاذب و هوا کرد.
نکتهای که هست اینه که قرار نیست سلیقهی همهی ما مثل هم باشه، یکی دوست داره با آدمای جدید ارتباط بگیره، یکی دوست داره نویسندگی کنه، یکی دوست داره برنامهنویسی کنه، یکی بیزینس و …
بحثی که حدود ۶،۷ ساله خیلی بیشتر از قبل هست و خیلی باب شده … بحث زیبای مهاجرت. دوستان، به غیر از این راه که شما ۸ ترمه درستون رو تموم کنید، معدل خوب و ریسرچ و تی ایی جمع کنید که بعد از فقط سه ماه استراحت مهاجرت کنید، راههای دیگری هم برای زیبا بودن زندگی هست.
یه روزی میرید دنیای بیرون رو میبینید که خیلیها دارن زندگی میکنن، اصلاً اگر هم قصد مهاجرت دارید شاید بد نباشه یه سال وایستید ایران یه خورده ایران رو بگردید و یه خورده بدون فشار دانشگاه از زندگی لذت ببرید. (حالا شاید بگید ما درس نمیخونیم و دانشگاه فشاری نمیاره ولی همین توالی سنجیده شدن تو این همه ددلاین و امتحان و کوییز بدون اثر نیست روی روان آدم.) شاید اگه بریم چهارتا حرفهی دیگه رو امتحان کنیم از برنامهنویسی برامون جذابتر باشن. این همه بحث خفن تو هر حیطهای وجود داره.
اینکه این کارها رو انجام بدید یا ندید کاملاً به خودتون بستگی داره، فقط چیزی که من فهمیدم اینه که تجربه کردن چیزهای مختلف باعث میشه آدم تصمیمهای منطقیتری بگیره. به طوری که اگه یه نفر پرسید چرا فلان مسیر و رفتی و چرا فلان مسیر دیگه رو نرفتی، چیزی برای گفتن داشته باشید … و این فقط پیش خودتون باشه. اصلاً چیزی هم به کسی نگید.
مخلص کلام این که، تصمیمی که برای بقیه خوبه، لزوماً برای شما خوب نیست و چیزی که برای شما خوبه لزوماً برای بقیه خوب نیست.
به هر یک از ما صفات جداگانهای عطا شده است و اگر خدا میخواست همه عیناً مثل هم باشند، بدون شک همه را مثل هم می آفرید.
قاعده ۲۱ از ۴۰ قاعده شمس تبریزی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
با دکتر مزیّنی، بدونِ ممیزی
مطلبی دیگر از این انتشارات
سخن سردبیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقت مرتب کردنه !