دانش‌آموز یا دانشجو؛ مسئله این است

تفاوت‌های مدرسه با دانشگاه

مرتضی شهرابی فراهانی (ورودی ۹۸)

شما دیگر دانش‌آموز نیستید. شما دانشجو هستید.

این جمله‌ای است که خیلی از اوقات از استادهای دانشگاه می‌شنوید. البته که استادها اغلب این جمله را برای بیشتر درس‌ خواندن می‌گویند. اما خب از درس و نمره که بگذریم، واقعا دانشجو بودن با دانش‌آموز بودن چه فرق‌هایی دارد؟


وقتی که شما مدرسه می‌روید، شما هستید و یک سری درس و کتاب و تکلیف و امتحان که با هم دست و پنجه نرم می‌کنید. در آن سال‌های اول کوچک هستیم و به پدر و مادرمان نیاز داریم تا کارهایمان را پیگیری کنند. از املا گفتن شب بگیر تا کارهای مختلف دیگر(البته من خودم جزو آن‌هایی بودم که معمولا املا را هم خودم از روی کتاب می‌نوشتم. شما را نمی‌دانم 😊). این سال‌ها اغلب به بازی و تفریح و شاید شرکت در کلاس‌های مختلف ورزشی و علمی و ... می‌گذرد تا اینکه به دبیرستان می‌رسیم. اینجا شاید برای اولین بار، با یک انتخاب روبرو می‌شویم. انتخاب اینکه درس بخوانیم یا درس نخوانیم. البته اینکه شما الان در دانشکده کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت مشغول به تحصیل هستید، نشان می‌دهد که شما گزینه‌ی اول را انتخاب کرده‌اید. شما می‌توانستید درس نخوانید و آن سال‌ها هم خوش بگذرانید و مثل خیلی از افراد دیگر، در یک دانشگاه عادی مشغول به تحصیل شوید. این راه البته لزوما چون به دانشگاه یا رشته‌ی خوب ختم نمی‌شود، دلیل نمی‌شود که راه بدی باشد. ممکن است از همان ابتدا وارد بازار کار شوید و از لحاظ درآمدی هم خیلی وضعتان خوب شود. اما به هر حال انتخاب من و شما نبوده و بیشتر از این هم نمی‌خواهم در موردش صحبت بکنم که شاید خودش یک متن جدا نیاز داشته باشد. در نهایت، انتخاب شما در آن سال‌ها این بوده که به خودتان سختی بدهید، گاهی تفریح نکنید و سال کنکور به سختی درس بخوانید تا الان در اینجا مشغول به تحصیل شوید.


شاید در اول راه، در آن لحظات اول که وارد دانشگاه شدیم، فکر کردیم که خب دیگر، اینجا هم یک تعداد درس داریم که فقط حالا به جای حسابان، فیزیک، دینی و فارسی، تبدیل به واحدهای مختلف دانشگاه شده‌اند. آن درس‌ها را هم می‌خوانیم و مثل دبیرستان نمره‌ی ۲۰ می‌گیریم و جلو می‌رویم تا این ۴ سال هم تمام شوند. از طرفی هم ممکن است به شما گفته باشند که این سال کنکور را فقط درس بخوان، بعدش وارد دانشگاه می‌شوی و :« بقیه‌ی مسیر دیگه عشق و حاله و درس تعطیل.» اما خب، می‌توان گفت هر دوی این جملات و توصیفات در مورد دانشگاه تا حدی اشتباه اند.


یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های دانشگاه با دوران مدرسه، از نظر من انتخاب است. در دانشگاه شما با مسیرهای مختلفی روبرو می‌شوید که هیچ‌کدام لزوما درست و یا لزوما غلط نیستند. در دبیرستان یا شما درس می‌خواندید و رتبه‌ی خوب و یا مدال المپیاد می‌گرفتید و در نتیجه‌ی آن در دانشگاه و رشته‌ی خوب قبول می‌شدید، و یا اینکه انتخاب می‌کردید که درس نخوانید و در یک رشته و دانشگاه معمولی قبول شوید. در اینجا، موفقیت و یا عدم موفقیت واضح و روشن بود. اما در دانشگاه اگر یک نفر درس نخواند و به جای آن به سر کار برود، لزوما انتخاب غلطی نکرده. مسیر دیگر آنقدر واضح و شفاف نیست.


شما می‌توانید درس بخوانید و معدل خوب داشته باشید و بتوانید بدون کنکور و با کمک بخش استعداد درخشان بلافاصله وارد مقطع ارشد شوید، می‌توانید از همان اول درس را بیخیال شوید و به سر کار بروید و هم پول و هم مهارت به دست بیاورید، شاید بتوانید هر دوی این‌ها را با هم جلو ببرید و یا شاید به ادامه‌ی تحصیل در یک کشور دیگر فکر کنید و یا اصلا می‌توانید هیچ کاری نکنید و این سال‌ها استراحت کنید 😊


تازه در این بین اینکه در چه زمینه‌ای ادامه تحصیل بدهید یا سر کار بروید هم هست. بروید سمت فرانت و بک و طراحی سایت، یا به بخش زیرساخت بروید یا اینکه به سمت هوش که trend این روزهای دنیا هست بروید یا ... می‌بینی، انتخاب‌ها خیلی زیادند. سختی‌اش هم در این است که هیچ‌کدام لزوما درست یا لزوما غلط نیستند. و اینجا شما باید تصمیم بگیرید که کدام یک از این‌ها برای شما مناسب‌تر است. یادم می‌آید مشاور کنکور مدرسه‌ی ‌ما، حرف جالبی در این زمینه میزد. می‌گفت :«اگر رتبه‌ی یک کنکور به یک روشی درس بخواند، آن روش لزوما روی تو جواب نمی‌دهد مرتضی. تو باید روش خاص خودت رو پیدا کنی. روشی که روی تو جواب میده و مخصوص تو هستش.» خب من این حرف را کاملا قبول دارم. ممکن است در طی این سال‌ها، دوستانمان را ببینیم که هر کدام یک راه را می‌روند و هرکدامشان هم در این مسیر خودشان موفقیت‌هایی به دست می‌آورند. یکی به سر کار می‌رود و در بخش‌های حساس شرکت مشغول به کار می‌شود، یکی در فلان مسابقه‌ی علمی رتبه می‌آورد، یکی رتبه‌ی برتر دوره است، یکی مهاجرت می‌کند، یکی ازدواج می‌کند، هر کدام از این‌ها خوب است. اما خب نباید با دیدن هر کدامشان افسوس بخوریم. البته که خوب است گاهی به دیگران نگاه کنیم، از تجربیات آن‌ها استفاده کنیم و این به ما کمک می‌کند که بهتر تصمیم بگیریم. اما در نهایت، ما باید با الگو گرفتن از این افراد و مسیرها، راه مناسب خودمان را پیدا کنیم و در آن مسیر حرکت کنیم. طبیعی است کسی که تمرکزش را روی این می‌گذارد که رتبه‌ی 1(یا همان rank برتر) باشد، شاید نتواند تمام وقت کار کند، اما خب نباید هم افسوس بخورد. البته که ممکن است در میانه‌ی این راه به این فکر کنیم که شاید انتخابمان درست نبوده و مسیرمان را عوض کنیم. اما خب اینکه همان مسیر را ادامه بدهیم و هی افسوس بخوریم هم فایده‌ای ندارد. شما راه خودتان را پیدا کنید و در آن مسیر قدم بردارید. مطمئن باشید که اگر آن مسیر را درست بروید، می‌توانید از راه خودتان به موفقیت برسید. شاید کمی دیرتر شود و یا کمی بیشتر طول بکشد چون بازدهی مسیرهای مختلف متفاوتند. اما خب در نهایت به مقصد می‌رسید.


در آخر، این را بگویم که کلا از تجربه کردن مسیرها و راه‌های مختلف در این سال‌ها نترسید(البته دیگر سمت هر کاری هم نروید. مثلا برای کسب تجربه یک موقع سمت مواد مخدر نروید 😊). مسیرها و راه‌‍‌ها را بررسی کنید، امتحان کنید، و اگر متوجه شدید که مسیر مناسب شما نیست، از تغییر آن هم نترسید و راهتان را تغییر دهید تا در نهایت به علاقه‌ی نهاییتان برسید.