مصاحبه با مهندس حمید محمودزاده - بنیان‌گذار مجموعه دیدار

نشست کاری (انجمن علمی دانشکده مهندسی کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت ایران)

مصاحبه با حمید محمودزاده، بنیانگذار شرکت دیدار

کاری از:

رضا حقیقت‌گو (ورودی ۱۴۰۰ رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت ایران)

محمدحسام حیدری (ورودی ۱۳۹۹ رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه علم و صنعت ایران)


مثل شماره‌ی قبل، مفصل‌ترین بخش نشریه را اختصاص دادیم به یک مصاحبه‌ی کاری..! اینجا همه‌ی صحبت‌ها در مورد career (زندگی کاری) است. از صحبت کردن راجع به کار در شرکت‌های مطرح نرم افزاری، تا مصاحبه با آدم‌های خفنی که در این حوزه چند پیراهن بیش‌تر از ما پاره کرده‌اند.

در مطلب این شماره، سراغ آقای مهندس حمید محمودزاده رفتیم تا از تجربیاتشان در زمینه‌ی نرم‌افزار و همچنین کارآفرینی و بازاریابی استفاده کنیم. مهندس حمید محمودزاده فارغ‌التحصیل رشته‌ی مهندسی نرم‌افزار در سال ۱۳۸۲ از دانشگاه خودمان (علم و صنعت) هستند.

از همان ابتدا ایشان مطالعات زیادی در حوزه‌ی کسب‌وکار، فروش، بازاریابی و همچنین روان‌شناسی داشتند. می‌توان گفت اسمشن بیش از هر چیز دیگری، کنار کلمه‌ی «فروش» قرار دارد.

آقای محمودزاده مدیرعامل و بنیان‌گذار شرکت CRM دیدار هستند. این شرکت یک ابزار مدیریت برای ارتباط با مشتری در فروش ساخته‌اند و علاوه بر آن، سخنرانی‌های گسترده و فعالی هم در حوزه‌ی سیستم‌سازی در فروش داشتند. همچنین سابقه‌ی راه‌اندازی و ساخت چند کسب‌وکار موفق را هم دارند.


سلام. وقتتون به خیر. خیلی ممنون که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید تا با شما صحبت بکنیم. به عنوان سوال اول، آیا به رشته‌ی مهندسی کامپیوتر علاقه‌مند بودید یا اینکه به صورت تصادفی این رشته را انتخاب کردید و به مرور زمان این علاقه به وجود آمد؟

نه. من به شدت علاقه‌مند بودم. از نظر من مشخصا یکی از بزرگ‌ترین خوشبختی‌هایی که در زندگی داشتم این بود که کاری که انجام میدهم را به شدت دوستش دارم. یعنی به نظرم خیلی مهم است که آدم‌ها واقعا کاری را انجام بدهند که دوست دارند. آنجاست که یک مقدار تلاش می‌تواند ده برابر نتیجه بدهد.خیلی رویا داشتم که کارهای بزرگی را هم انجام بدهم که جلوتر به آن‌ها اشاره می‌کنم.

در زمان دانشجویی بیشتر برای شما بحث کار مطرح بود یا بحث‌های تحصیلی مثل معدل و اقدام برای اپلای کردن؟

از نظر کاری اگر که بخواهیم صحبت بکنیم، به نظر من نهایتا تا فوق لیسانس باید خواند. بیشتر از آن احتیاجی نیست. ارشد هم بیشتر برای اینکه کسی که ارشد می‌خواند، می‌تواند ببه دانشگاه دیگری برود و لینک و ارتباطات جدید ایجاد بکند، وگرنه در حد کارشناسی هم برای سر کار رفتن کافیه. چون این دانشجوها هستند که باعث میشوند یک دانشگاه اهمیت داشته باشد. به در و تخته‌ی دانشگاه نیست.

در نهایت اما به نظرم درس خیلی مهم‌تر از کار هست. اما نه درسی که استادها میدن. یک چیز عمیق‌تر باید باشد. به شخصه اگر یک پروژه به من داده میشد، من سعی می‌کردم که ۱۰ برابر بهتر از آن را انجام بدهم. چرا که شما بعد از آن پروژه، وقتی که وارد محیط کار بشوی، تقریباً زمانی برای مطالعه‌ی عمیق نخواهید داشت. چه از نظر هارد اسکیل چه از نظر سافت اسکیل. مثلاً من خودم این شکلی هستم که خیلی از مهارت‌هایی که الان دارم را به یادگیری‌های عمیق زمان لیسانسم مدیونم. مثلاً یکی از مهارت‌های خیلی مهم برای افراد که من همیشه توصیه می‌کنم، مهارت فروش و مارکتینگ هستش. چیزی که متاسفانه خیلی از بچه‌های فنی اون رو بلد نیستند و اگه اون رو بلد نباشی، نمی‌توانی خودت را به شیوه‌ی خوب ارائه کنی یا تیم‌های بزرگ تشکیل بدی.

آیا تا الان به این که می‌توانستید مهاجرت کنید و در یه کشور دیگه زندگی بکنید، فکر کردید؟

من بعد از پایان دوران کارشناسی یک مهلت خیلی خوب برای اپلای در دانشگاه بریتیش کلمبیا داشتم، اما ترجیح دادم همینجا بمونم و واقعاً از ته دل از این تصمیمم راضیم. چرا که این موضوع برمی‌گردد به بحث هدف هرکس در زندگی، و این به نظر من خیلی شخصیه. شاید که آدم‌ها توی زندگیشون دوست دارند که وقتی پیر می‌شوند ببینن که توی زندگی بقیه تاثیرگذار بودن و آیا تونستن برای کشورشان خدمتی بکنند یا اینکه ترجیح دادند که بروند و در آرامش بیشتر و سختی کمتری زندگی بکنند. من الان خیلی از دوستانی دارم که توی شرکت‌های خوب مثل گوگل کار می‌کنند. زندگیشان هم خوب است، رفاه خوبی دارند، اما انگار اون هیجان را در زندگیشان ندارند. چون که زندگی در درون ماست و این‌طور نیست که اگر ما جایی برویم زندگیمان خیلی تغییر بکند. اون حال خوب از درون ما شروع می‌شود. هر کسی در نهایت باید سبک سنگین بکند، ببینید کدام حالت برایش بهتر است. الان شما که بیشتر از من در جریان هستید. همه هدفشون رفتنه؟

تا حدی این شکلیه. الان طوری شده که هم افرادی که درس می‌خوانند و هم افرادی که سر کار میرند، هر کس به نحوی حداقل یکبار به فکرش می‌افتد که اپلای بکند و جای بهتری زندگی خودش را بسازد. و دقیقاً سوال دیگری که من داشتم در همین راستا، این است که الان توی جمع ما دانشجوها اکثرا به فکر رفتن کارآموزی و درنهایت سرکار رفتن هستند. ولی شما طبق نگاهی که به رزومتون انداختیم و برداشتی که از صحبت‌هاتون کردیم، این شکلی بودید که از همون ابتدا با هدف راه انداری کسب و کار خودتون وارد دانشگاه شدید، میشه درباره‌ی این روحیه بیشتر توضیح بدید.

من یک مدت کارآموزی توی یه شرکت رفتم. بعد از دو سه ماه، دیدم که نمی‌تونم دووم بیاورم و باید سراغ کاری بروم که با روحیات خودم سازگار باشد و نتیجه‌اش شد اینی که الان هستم. کلاً اگر بخواهم توصیه بکنم به دانشجوها، که خیلی کار زجرآوری هم هست، اینه که مهاجرت نکنید. بمونید و بسازید. توی کشورهای خارجی این شکلی هست که درسته که کار هست، اما رقابت خیلی شدیدی هم هست و عملا یه سبکی از برده‌داری نوین برای ما جهان سومی‌هایی که می‌رویم خارج رخ میده. اما از این طرف توی ایران فرصت‌ها زیادند و خیلی کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارد و باقی موندند. برای همینه که توصیه من موندن و ساختن رویاهاست.

چی شد که آرمیتیس و کارزار استارت خورد؟ چه چالش‌هایی در مسیر رشد و توسعه بود و در نهایت به کجا رسید؟

ما توی دوران دانشجویی با جمعی از دوستانم تصمیم داشتیم که مشابه سایت ایبی (ebay)را توی ایران راه بندازیم. نتیجه‌اش شد پروژه‌ای به اسم لوکوپوک locopoc)) خب خیلی برای آن تلاش کردیم، خیلی زحمت‌ها کشیده شد برای آن پروژه، اما به دو دلیل با شکست مواجه شد. یکی به خاطر مسائل زیرساختی که اصلاً بستر مناسب مهیا نبود و اون‌قدر مشکلات داشت و اینترنت وب سایت‌ها ابتدایی بودند که ما نتوانستیم کارمان را انجام بدهیم. دلیل دیگرش این بود که ما مهارت مارکتینگ را نداشتیم و این‌قدر با بخش تکنیکال کار درگیر بودیم که اصلاً ساید بیزینسی کار را فراموش کردیم. این از چالش‌هایی هست که ما توی دانشگاهمان داریم. متاسفانه برای رشته‌هایی مثل مهندسی نرم‌افزار اصلاً هیچ درسی که برای سمت بیزینسی کار باشد وجود ندارد و ما هم از آن اطلاعی نداشتیم. در نهایت آن پروژه با شکست مواجه شد و ما هم رفتیم سراغ طراحی سایت برای امرار معاش. آنجا هم خیلی تجربه‌ها یاد گرفتیم و حتی سایت شرکت‌هایی مثل کاله را هم ما زدیم. کارزار بعد از آن به وجود آمد و نزدیک به ۱۰ سال ادامه پیدا کرد و به علت خیلی از مشکلاتی که به وجود آمده بود، در نهایت با شکست مواجه شد. اما همان نقطه‌ی عطفی بود برای من برای شروع شرکت دیدار. در نهایت اگر که بخواهم جمع‌بندی کنم، طبق تجربه‌ی من دو چیز هست که توی این حوزه باعث موفقیت افراد می‌شود. مورد اول تمرکز، چرا که هیچ موسس شرکتی نبوده که روی دو تا بیزینس همزمان تمرکز بکند، هیچ کسی در هیچ جای دنیا. مورد دوم هم تداوم هست. تداوم یکی از مهم‌ترین شروط در این راه است. همون‌طور که یخ را از دمای منفی ۵۰ درجه گرم می‌کنیم می‌شود منفی ۴۹ همین‌طور دما بیشتر و بیشتر می‌شود تا اینکه به صفر درجه می‌رسد، یخ فرو می‌ریزد و به آب تبدیل می‌شود. تداوم هم توی مسیر ایجاد کسب و کار به همین شکل است.

باتوجه به اینکه رشته‌ی تحصیلی شما مهندسی نرم افزار بوده، چه شد که از بین رشته‌های مختلف مسیر مارکتنیگ و فروش رو انتخاب کردید و چه شد که به CRM منتهی شد و اگر امکانش هست توضیحی راجع به خود CRM ارائه بفرمایید.

بعد از شکست‌هایی که ما داشتیم، به چیزی که رسیدیم مسیر بنچ مارک بود. اینطور بگویم، هیچ چیزی در کشورهای جهان سوم وجود ندارد که در دنیای مدرن برایش اتفاقی نیفتاده باشد. و اگر اون در کشور جهان سوم پیاده‌سازی بشود، موفق می‌شود. دلیل زودتر پیاده شدنش در کشورهای پیشرفته‌تر هم لزوما ربطی به هوش و استعداد ندارد. دلیلش این است که آن‌ها از ما زیادترند. آن‌ها صد نفرند و صد تا در رو می‌زنند، ما یک نفر هستیم و یک در را می‌زنیم.

فضایی که ما کار می‌کردیم مثل الان نبود که کسانی مثل شما بنویسند و ما بتونیم بخوانیم و بشنویم و مطلع باشیم. ما تازه داشتیم جاده را می‌ساختیم. من دیدار را به خاطر این انتخاب کردم که رفتم دیدم در دنیا چه خبر است، چه مدل بیزنسی درحال انجام است و باتوجه به بنچ‌مارک این را اجرا کردیم. چیزی که متصل شد به معنای زندگی من این است که همین الان که داریم باهم صحبت کنیم ۹۹.۹ درصد بیزنس هایی که در آمریکا مشغول به فعالیت هستند زیر ۲۵۰ نفر هستند یعنی اگر ده میلیون بیزنس در آمریکا باشد نه میلیون و نهصد هزار بیزنس زیر ۲۵۰ نفر هستند (small یا medium) و راه توسعه‌ی پایدار کشورها توسعه‌ی این دسته از کسب و کارهاست. CRM گره خورد به معنای زندگی من که اتفاقی را در این کشور رقم بزنم. این خیلی هیجان انگیز است که کمک کنیم که کسب و کارهای کوچک و متوسط رشد کنند و ماموریت ما اینست که فروش را در ایران ارتقا دهیم.

سوال دیگری که مطرح هست این است که بسیاری از متخصصین و اساتید این حوزه معتقدند که یک فضای بین رشته‌ای را انتخاب کنیم نه کامپیوتری صرف. مثلا برخی این را با برخی علوم محض ترکیب می‌کنند و برخی با مارکتینگ. می‌خواستیم بدانیم نظر شما در این حوزه چیست؟ یعنی کار در فضای بین رشته‌ای باعث بهبود کار می‌شود یا باعث از دست رفتن تمرکز بر مسائل نرم‌افزاری می‌شود و پروژه در نهایت شکست می‌خورد؟

به نظر من اگر کسی می‌خواهد در فضای کارآفرینی قدم بگذارد، حتما مهارت فروش را باید بلد باشد و این اجبار است. شما به عنوان مثال ۱۰۰ نفر اول نشریه‌ی فوربس forbes)) را ببینید و به من بگویید کدام یک مارکتینگ و فروش بلد نبود. اگر ما مسیر کارآفرینی داریم، این مهارت اجبار است. مثلا می‌شود کارشناسی را کامپیوتر گرفت و ارشد را سمت MBA رفت، اما همین دوران کارشناسی خودش کلی فرصت هست که میشه خارج از رشته مطالعه داشت. برای همین می‌گویم خیلی سمت کار نروید. مثلا خودم این‌ها را خودم بیشتر در موردشان مطالعه کردم. کتاب‌های خیلی خوبی در حوزه‌ی فروش و مارکتینگ هست ولی اتفاق بدی نیست که برای ارشد سمت مارکتینگ رفت.

در مورد شرکت دیدار یک سوال داشتم. چه برنامه هایی برای آن دارید و در چند سال آینده به کجا می‌تواند برسد؟

دو رویا را دنبال می‌کنم. یکی این است که یکی از ۵-۶ یونیکورن برتر ایران باشیم و این پتانسیل در دیدار وجود دارد. دوم اینکه یکی از سه نماد شهر تهران را بسازیم. به عنوان یک نمادی که فردا روز، بچه‌ها ببینند می‌شود چنین کاری کرد. این بحث نمادین است. و این چیزیست که در مسیرش هستیم و توسعه‌ی مهارت فروش در ایران.

بگذارید یک مثال دردناک بزنم، ما پارسال ۸۰ میلیارد دلار و شاید بیش از فروش نفت ایران، میوه زیر درخت‌هایمان پوسیده. بعد آدمی که در شهرستان است این مهارت را ندارد که آن‌ها را بفروشد. رشد عمومی این مهارت ادامه دار است و کار یک نفر نیست. ما الان نزدیک ۶ میلیون کلمه مقاله به فارسی در حوزه‌ی فروش و مارکتینگ داریم و امکان ندارد در این حوزه در گوگل چیزی سرچ کنید و به دیدار نرسید. در ماه ۳۰۰ هزار نفر مقالات ما را می‌خوانند. یک آکادمی فروش راه‌اندازی کردیم که رفتیم یکی از بهترین دوره‌های آمریکا را بنچ مارک کردیم. و در حال طی این مسیر هستیم.

تا الان دیدار یا شرکت‌هایی که در این حوزه در حال فعالیت هستند، برنامه‌ای برای تحلیل داده‌ها با هوش مصنوعی و بازنمایی آن‌ها داشته‌اند؟

ما همین الان نزدیک ۲۵۰ داشبورد بر روی پاور بی‌آی (powerBI) برای دیدار داریم که در حالات مختلف در حال گزارش دادن هستند. در حوزه هوش مصنوعی هم برای مثال یک زیرساخت امتیازبندی سلامت (health score)با هوش مصنوعی ساخته‌ایم که این به ما کمک می‌کند.

همچنین یکی از چالش‌های جدی در حوزه‌ی فعالیت ما، ریزش مشتری (churn) است. به خاطر سختی تطبیق‌پذیری با تغییر. در این زمینه هم برای مشتریان جدیدی که اضافه می‌شوند یک سری رویکردهایی را در حال بررسیشان هستیم تا از این سختی بکاهیم. جدای از این موارد، الان در مرحله‌ی تحقیق و توسعه برای کاربردهای ممکن برایAI در حوزه‌ی فعالیت خودمان یعنی CRM ها هستیم و این حوزه جدی است. قصد داریم بررسی بکنیم که چه استفاده‌هایی از AI در CRM ها می‌توان انجام داد و اتفاقا اگر بچه‌ها تمایل داشته باشند، می‌توانیم با هم پروژه تعریف بکنیم و این مورد را با هم جلو ببریم.

یکی از عوامل اصلی موفقیت، سبک زندگی است. می‌خواستیم بدانیم یک روز شما از صبح تا شب به چه شکل سپری می‌‌شود؟

در مورد سبک زندگیم، اولا خیلی از زندگیم لذت می‌برم و این از رضایت درونی می‌آید. من ۶ سال پیش سیگاری بودم و ساعت ۱۸:۱۸ دوازده مرداد ۱۳۹۸ سیگار را ترک کردم و کتابی با عنوان وداع با هیولا را در این رابطه نوشتم که دوستانی که سیگار می‌کشند حتما این کتاب را بخوانند. بعد آن دویدن را شروع کردم و یکی از لذت‌بخش‌ترین کارها همین دویدن است. مثلا شما از اول زندگی شاید زیر ۵ بار به خودت افتخار اساسی کنید. اما دویدن این حس را هر دفعه به شما می‌دهد. تمام تن و بدنت می‌گویند نرو نرو و بایست. اما تو می‌روی. این یک بازی جذاب است و هیچ چیز جز یک کتونی، موزیک و خیابان نمی‌خواهد. و جالب است یک سری مسابقات پاورمن (powerman) در دنیا در حال انجام است و ۶۰ درصد آنها موسسان کمپانی های بزرگ هستند. و جنس دویدن به این شکل است که چون هر دفعه روبه‌روی خودت قرار می‌گیری و خودت را شکست می‌دهی، دیگر همه را می‌توانی نابود بکنی. می‌نویسم، کتاب می‌خوانم، آشپزی می‌کنم و یک گربه و طوطی دارم و باهم زندگی مسالمت آمیزی داریم. و ساعت ۵-۶ بعدازظهر کار تمام است و سعی می‌کنم توازن را برقرار کنم.

شما چطور روحیه‌ی خودتان را حفظ می‌کنید و چه توصیه ای دارید برای این که راهمان را پرقدرت ادامه دهیم؟

رویای بزرگ. رویای بزرگ اصلا بازی را عوض می‌کند. وقتی رویایت بزرگ است، همه چیز تغییر می‌کند. مثلا من اگر رویای بزرگ نداشتم، یک روز هم ایران نمی‌ماندم. شاید هم ورزش های چالش برانگیز مثل دویدن هم موثر باشد.

اینکه آدم‌ها چطور در یک مسیری قرار می‌گیرند به ژنتیک مربوط است. شاید کتاب هایی که می‌خوانیم در ناخودآگاه تاثیر بگذارند. مثلا انسان در جستجوی معنای نیچه را میخوانیم که می‌گوید: هرکس چرایی برای زیستن دارد و با هر چگونه‌ای می‌سازد. شاید این در ناخودآگاهت اثر بگذارد که بعد از فارغ‌التحصیلی واقعا دنبال چرای زندگیت بگردی. اگر در دنیای کارآفرینی می‌آیید، حتما باید رویای بزرگ داشته باشید. مثلا همین اتفاق دیجی کالا شاید برای کسی که رویای بزرگ ندارد پیش بیاید قهر کند و برود ولی وقتی رویایت بزرگ است شرایط تغییر می‌کند. من خسته نمی‌شوم و راهم را ادامه می‌دهم. این از رویای بزرگ می‌آید. مثلا اگر رویای تو آفتاب است هرکسی و چیزی جلوی آن قرار بگیرد، بالاخره به تو می‌رسد.

رویای شما چه بود؟

رویای من تاثیرگذاری بود. اما در دیدار این رویا به حقیقت نردیک‌تر شد. یونیکورن شدن هم به معنای پولدار شدن نیست، مثلا وارن بافت با همان ماشینی به سرکارش می‌رود که ۵۰ سال پیش می‌رفت. یونیکورن شدن به این معناست که یک جوان ۲۲ ساله می‌تواند آن را ببیند و الگو بگیرد. مثل علی دایی که مسیر فوتبال را باز کرد. ما متاسفانه در ایران هیچ نماد مشهوری از شرکت‌های بزرگ نداریم که اشخاص به آن نگاه کنند و بگویند من هم می‌توانم.

توصیه شما برای دانشجویان هم سن و سال ما چی هست؟

مشخصا مطالعه در حوزه‌ی فروش و مارکتنیگ و مقید بودن به بنچ مارک. یعنی مثلا اگر میخواهید در ایران یک استارتاپ راه بیندازید، ببینید در دنیا کدام راه افتاده و موفق بوده و بروید سراغ آن و بعد از آن هم تمرکز.

چه فردی در دنیا برای شما تاثیر گذار بود؟

استیو جابز. شما اگر ویدیوهای ایشان را ببینید، می‌فهمید که نگاهش به کاربر و همچنین موضوع ساده‌نگری (simplicity) چی هست و واقعا جذاب است. پارنتو هم آدم جذابی بوده یا محمد علی کلی. آدمی که همیشه نگاهش برد بوده ولی جذاب ترینش استیو جابز است.

خیلی ممنون بابت وقتی که در اختیارمون گذاشتید. امیدوارم که موفق باشید و روز به روز پیشرفت بکنید و به اهداف و رویاهاتون برسید.