نمره

یکی از بدترین زمانها برای من در طول سال تحصیلی زمانی است که لیست های نمرات را تکمیل می کنم، گاهی در مورد بعضی از دانش آموزان حالم بد می شود که باید نمره ای بسیار پایین برای آنها ثبت کنم. دلم نمی خواهد تجدید شوند ولی عملکردشان چنان ضعیف است که هیچ کاری نمی شود انجام داد. چقدر به این بچه ها تاکید می کردم که تمرین ها را درست انجام دهند و سعی کنند یاد بگیرند، ولی چنان مقاومت می کردند که در مقابله با آنها خلع سلاح می شدم. هیچ ابزاری برای هدایت آنها به سمت درس خواندن نداشتم.

در دوره راهنمایی دو نمره برای هر دانش آموز در هر نوبت ثبت می شود، نمره مستمر و نمره برگه. برای من نمره مستمر بسیار بیشتر از نمره برگه اهمیت دارد، نمره مستمر نتیجه تلاش یک دانش آموز در طول یک نوبت است، که در بخش های مختلف سنجیده شده است. ولی نمره برگه فقط مربوط به امتحان پایان نوبت است. در طول سال آموزش به طورم مدام انجام می شود و می بایست سنجش هم به همان صورت مداوم اجرا شود.

من در کلاس هایم برای مستمر قوانین سفت و سختی دارم، تا جایی که امکان دارد رفتار دانش آموزان را در بخش های مختلف می سنجم و کیفیت آن را به نمره بدل می کنم. سعی می کنم طیفی از رفتارها و فعالیت ها را تحت پوشش قرار دهم تا بتوانم بهتر در مورد دانش آموز نظر بدهم. برای این کار دفتر نمره ای خاص برای خودم طراحی می کنم و فعالیت های دانش آموزان را به طور دقیق در آن ثبت می کنم.

پرسش های کلاسی یکی از موارد نمره مستمر را تشکیل می دهد، تمرین ها را روی تخته می نویسم و بعد از توضیح مختصری در مورد آن به صورت تصادفی نام دانش آموزی را می خوانم و دانش آموز می باید پای تخته آن را حل کند و متناسب با نوع رفتاری که دارد به او از 5 نمره می دهم. البته پای تخته آمدن عمومی هم در کلاس دارم که مربوط به جلسات تدریس است و نمره ندارد، هدف آن فقط آموزش و حل کردن است.

بخش دیگر نمره مستمر به گفتگو ها و نظراتی که توسط دانش آموزان در کلاس مطرح می شود، اختصاص دارد. در آموزش نوین ریاضی، معلم فرمول ها و رابطه ها را به دانش آموزان نمی گوید تا آنها حفظ کنند و از آن در حل مسائل استفاده کنند، بلکه با استفاده از دانش قبلی دانش آموزان و طرح مسائل یا تمرین هایی دانش آموزان را به این سمت سوق می دهد که خود رابطه را کشف کنند. با این کار آن رابطه به طور کامل در ذهن دانش آموزان جای خواهد گرفت. این نظرات دانش آموزان و رسیدن آنها به رابطه برای من بسیار مهم است و برای آن نمراتی را در نظر می گیرم.

حل تمارین به طور منظم در دفتر نیز بسیار اهمیت دارد. بعد از یادگیری، تکرار و تمرین است که یادگیری را ثبات می بخشد. هر جلسه که دانش آموز تمرین دارد، شخصاً تمارین را بررسی می کنم. با یک نگاه می فهمم که خودش حل کرده یا از جایی گرفته است. تذکر می دهم ولی برخورد نمی کنم، فقط آنهایی که ننوشته باشند یا حل نکرده باشند نمره از دست می دهند. من یک نمره 20 برای تمرین در نظر می گیرم و هر بار که حل نکنند 3 تا 5 نمره با توجه به شرایط از دست می دهند.

در پایان هر فصل یک آزمون 10 نمره از همان فصل می گیرم و یک آزمون 20 نمره ای هم برای میان ترم. بخش موارد خاص هم مربوط به رفتار انضباطی دانش آموزان است، اگر نظم کلاس را برهم بزنند برای دو بار اخطار می گیرند و در دفتر نمره ثبت می کنم، برای بار سوم یا مواردی که بسیار حاد است، ضمن معرفی به دفتر نمره ای منفی برای آنها ثبت می شود. در کنار این نمره منفی برای کارهای فوق برنامه دانش آموزان همچون کنفرانس یا تحقیق یا حل نمونه سوالات نمره مثبتی نیز برای آنها ثبت می شود.

همه نمرات در بخش نهایی دفتر نمره تجمیع می گردد و با فرمول خاصی محاسبه می شود، خروجی محاسبه این اعداد که گاهی به بیست تا سی مورد می رسد، نمره مستمر دانش آموز را تشکیل می دهد. حتی در محاسبه، پیشرفت دانش آموز هم در نظر گرفته می شود تا نمرات کم ابتدای نوبت، معدل نمره مستمر را آنچنان کاهش ندهد.

مهمترین بخش نمره مستمر، اعلام این نمرات به خود دانش آموزان است. سالهایی بود که برای بچه ها کارنامه ریاضی طراحی کرده بودم، در بعضی از سالها در همان دفتر نمره به آنها نشان می دادم. این اتفاق در اولین جلسه نوبت دوم برگزار می شد، هم برگه را به آنها تحویل می دادم و هم نمره مستمرشان را به آنها اعلام می کردم. علت اهمیت زیاد اعلام این نمرات این است که دانش آموزان بفهمند که تمام گفته های من در طول نوبت عمل شده است، و در نوبت بعد تکلیف خود را بدانند.

در این فرایند تا حدی پیچیده محاسبه نمره مستمر دو هدف اساسی را دنبال می کنم، اول این که دانش آموز نظم را یاد بگیرد و از همین دوران کودکی حداقل در یک جا آن را تجربه کند ، نظم رمز موفقیت است. دومین هدفی که به دنبالش هستم این است که دانش آموز بداند که به اندازه تلاش و کاری که انجام داده نمره خواهد گرفت، هرچه قدر بیشتر تلاش کند سطح خود را بالا خواهد برد. در این فرایند نمره مستمر، دانش آموزان کاهل و کم کار بسیار ضرر می کنند. گاهی مستمرشان حتی به 5 هم نمی رسد.

در زمان ثبت نمرات وقتی می بینم نمره مستمر و برگه دانش آموز هر دو جمعاً به 10 نمی رسد واقعاً به هم می ریزم و از خودم می پرسم که چرا این همه فعالیت من، این دانش آموز را به سمت درست هدایت نکرده است؟ در هر کلاس، پنج یا شش نفری هستند که به قول معروف کرکره را پایین کشیده اند و رفته اند و فقط جسمشان در کلاس حضور دارد و این افراد به شدت در برابر یادگیری مقاومت می کنند، این بزرگترین درد من است.

وارد کلاس اول راهنمایی شدم، طبق معمول اولین جلسه هر نوبت، نام تک تک بچه را می خواندم و نمرات و جدول های را نشانشان می دادم و برگه امتحانی را به آنها تحویل می دادم. روی برگه کنار نمره آن، نمره مستمر را هم می نوشتم تا بدانند که نمره نهایی چند خواهد شد. واکنش بچه ها برایم جالب است. یا خوشحال می شوند یا ناراحت، ولی عده ای هستند که کاملاً بی تفاوت برخورد می کنند، اینان همان دانش آموزانی هستند که کار با آنها بسیار دشوار است، اینان همان دردهای سهمگینی هستند که بر من حمله می برند.

محمد را صدا کردم و وقتی آمد نمراتش را به او نشان دادم، مستمرش 11 بود و برگه 6 ، این یعنی تجدید، چون میانگین نمرات 8.5 می شود. وقتی روی برگه اش نمرات را نوشتم و به او دادم، همانجا مات و مبهوت مانده بود، نمی دانست چه کار کند، فقط برگه را نگاه می کرد و هیچ حرکتی نمی کرد، به او گفتم برود و بنشیند ولی همانطور ایستاده بود و برگه اش را نگاه می کرد. وقتی به صورتش نگاه کردم غمی جانکاه را در او دیدم. چشمانش قرمز شده بود ولی با تمام قوا داشت مقاومت می کرد که گریه نکند.

با زحمت بسیار رفت نشست و سرش را گذاشت روی میز و همانطور بی حرکت ماند. زمانی که برگه و نمرات دیگر دانش آموزان را به آنها می دادم، زیر چشمی محمد را هم زیر نظر داشتم، به همان حالت بود و هیچ تکانی نمی خورد. این رفتار او برای من هم بسیار ناراحت کننده بود، تعداد نسبت زیادی از بچه ها بودند که تجدید شده بودند ولی انگار نه انگار، ولی محمد اصلاً این طور نبود.

محمد با این رفتارش حال مرا نیز خراب کرد، قبل از شروع درس کلی با بچه ها صحبت کردم و گفتم از حالا به فکر پایان نوبت باشند و درس بخوانند تا نمره کم نگیرند، حداقل اگر در امتحان نمره کم می گیرند سعی کنند در مستمر بهتر باشند تا بتوانند جبران کنند. در کل زمانی که صحبت می کردم، محمد سرش پایین بود و اصلاً مرا نگاه نمی کرد، همین بیشتر عذابم می داد. وقتی می خواستم درس را شروع کنم، مجبور شدم صدایش کنم، با نگاهی سرد به من چشم دوخت و آن زنگ اصلاً نفهمیدم چه درس دادم.

در دفتر هم حالم خوب نبود، همه همکاران فهمیدم و از من علت را جویا شدند، داستان را برایشان توضیح دادم. یکی از همکاران که تازه امسال به مدرسه ما آمده بود و بیتوته هم نمی کرد، با لبخندی خاصی گفت: خب بهش نمره بده بره، مستمر که دست خودت است. حوصله این که جوابش را بدهم نداشتم ولی حسین به جای من کاملاً ایشان را توجیه کرد که برای این آقا نمره فقط یک عدد نیست که به راحتی کم یا زیادش کند.

حسین هم به فکر فرو رفت و چون کاملاً مرا می شناخت و از قوانینم خبر داشت، به دنبال راهی بود که واقعاً به من کمک کند. در زنگ تفریح دوم با حسین در این مورد صحبت می کردیم و لی به نتیجه ای نرسیدیم. آقای مدیر وارد دفتر شد و پشت میزش نشست و بعد از مدتی رو به ما کرد و گفت: چه شده این قدر گرفته اید و درگوشی باهم صحبت می کنید. اگر من نامحرم نیستم و مسئله در مورد مدرسه است بگویید تا شاید کمکتان کنم.

می ترسیدم موضوع را بگویم، چون معمولاً نظرات مدیرها در این مورد کاملاً با نظرات ما معلمان در تضاد است. ولی چاره ای نبود می بایست می گفتم. بعد از توضیحات من آقای مدیر واکنش جالبی نشان داد، گفت: اوه اوه، دبیر ریاضی، آن هم شما با این همه حساب و کتابی که داری را مگر می شود راضی کرد نمره بدهی. البته حق هم داری با این دفترنمره و قوانینت من هم بودم نمره بی دلیل به کسی نمی دادم. از این که آقای مدیر مرا درک کرده بود چشمانم داشت از حدقه در می آمد.

مدرسه تعطیل شد و به سمت خانه به راه افتادیم، از مقابل مغازه ای که همیشه از آن خرید می کردیم، رد شدیم. حسین ناگهان گفت: اول ماه است، برویم و حساب دفتری مغازه را صاف کنیم، قرض را باید داد. ما معمولاً از مغازه ایشان خرید می کردیم و هر وقت حقوق را می گرفتیم حسابمان را تسویه می کردیم. خدا خیرش دهد که به فکر ما بود و مراعات ما را می کرد. همین قرض، فکری را به ذهنم رساند.

می توانستم در قوانینم نمره قرضی هم داشته باشم. البته در حد کم که قابلیت اجرا داشته باشد. کل شب را به این موضوع فکر می کردم تا بتوانم طوری آن را طراحی کنم که هیچ ضرری نداشته باشد، چون این بخش بسیار مهم است و اگر تمام جوانب را نسنجم می تواند زیان بار باشد و باعث شود دانش آموزان از درس خواندن و تلاش کردن دست بکشند که این با هدف اصلی من کاملاً منافات داشت.

بعد از کلی فکر به این نتیجه رسیدم تا این موضوع را فعلاً در کلاس ها اعلام نکنم و فقط در مورد محمد اجرا کنم تا ببینم نتیجه اش چه می شود. محمد 3 نمره لازم داشت تا قبول شود، به نمره برگه که نمی شد اضافه کنم، پس باید به مستمر اضافه می کردم و این هم با آن همه حساب و کتابی که کرده بودم، مغایرت داشت. کار سختی بود، ولی برای یک بار می بایست آن را امتحان کنم.

روز بعد در مدرسه قبل از شروع کلاس ها و وقتی دانش آموزان در صف صبحگاه بودند، محمد را صدا کردم. هنوز به سردی مرا نگاه می کرد، کلی برایش توضیح دادم که این نمرات نتیجه کارهای خودت است، اگر بیشتر تلاش می کردی می توانستی نمره بهتری بگیری و این قدر مشکل نداشته باشی، معلوم بود به صحبت هایم گوش نمی کند. ولی وقتی گفتم می خواهم کمکت کنم، ناگهان زل زد به چشمهایم. تمام حواسش به من بود که چه می خواهم بگویم.

گفتم به 3 نمره برای قبول شدن نیاز داری، این سه نمره را من به شما قرض می دهم و از نمره مستمر نوبت بعدی 3 نمره کم می کنم. با این کار در این نوبت قبول می شوی ولی به من 3 نمره بدهکاری که نوبت بعد باید بپردازی. فکر کنم از کل حرفهایم فقط قبول می شوی را شنید که چشمانش برقی زد و گفت: آقا معلم اجازه دستتان درد نکند که مرا قبول کردی، مرا نجات دادی و خدا خیرت دهد که ما را بخشیدی.

فکر کنم قضیه قرض و بازپرداخت را خوب نفهمید و فکر کرد من همینجوری قبولش کرده ام. دانش آموزان کلاً اینجور هستند و فقط آنجایی را که به نفعشان است می فهمند. دیدم با این اوصاف تمام حساب و کتاب هایم به هم می ریزد و اگر این دانش آموز برود و به بقیه بگوید، دیگر نمی شود این بچه ها را وادار به درس خواندن کرد. از تصمیم که گرفته بودم، پشیمان شدم ولی این پشیمانی سودی نداشت، من به او گفته ام و حالا اگر انجام ندهم، وضعیت بدتر خواهد شد.

بلافاصله فکری به ذهنم رسید. برگه ای آوردم و از او خواستم تا هرآنچه می گویم را بنویسد و امضا کند. کل متن را نوشت و آنجا تازه فهمید که این قضیه قرض و بدهی و بازپرداخت چیست. وقتی می خواست امضا کند کمی مکث کرد، نگاهی به من انداخت و گفت: آقا اجازه این قباله است، گفتم: بله قباله و قرارداد است و وقتی امضا کردی باید پای آن بایستی. معصومانه نگاهم کرد و گفت: آقا اجازه ریاضی سخت است، شاید نتوانم نوبت بعد نمره ام را پس بدهم، باید زندان بروم؟

گفتم زندان که نمی روی ولی نوبت بعدی تجدید می شوی، و اگر درس نخوانی نمره ات خیلی کم می شود. با اکراه امضا کرد و دیگر آن اشتیاق قبل را نداشت. زیر لب غرغر می کرد، گفتم: چه می گویی؟ گفت: چرا باید این قدر سختی بکشیم تا با سواد شویم. مدرسه که قباله ندارد. عمو رضا می گفت دوستش به خاطر امضا یک قباله به زندان رفته است. من هم گفتم: تعهد مهم است و باید به آن وفا کنی، ضمناً درس خواندن سخت نیست کمی تلاش می خواهد که اگر همت کنی به راحتی یاد می گیری و قبول می شوی.

محمد در آن سال با تلاش قابل قبولی توانست قبول شود، 3 نمره قرض را هم پس داد و به قول خودش قباله را تعهد کرد. وقتی آن برگه را به او دادم، دیدم که احساس راحتی کرد، می شد در چشمانش فراغت از باری که بر دوشش بود را دید. ولی برای من تجربه ای شد که دیگر از این کارها نکنم. همه چیز با همان حساب و کتاب دقیق بهتر است. گاهی باید جدی بود و همه چیز را حساب کرد تا دانش آموز هم بفهمد که زندگی حساب و کتاب دارد.

ما در مدرسه وظیفه داریم تا دانش آموزان را برای زندگی آماده کنیم، زندگی هم بدون حساب کتاب نیست و هرچقدر تلاش کنی به همان اندازه نتیجه می گیری. آموزش این درس به دانش آموزان بسیار مهم و البته بسیار هم سخت است.