تولد داریممممم😃

فکر می کنین امروز تولد کی باشه؟تولد من؟آفرین به هوشت که یادت نیست تولد من شهریور بود.....

پس تولد کیه؟ الی بگو دیگه خسته شدم

تولد کسیه که هممون خیلی دوسش داریم،این جشن دومین جشنیه که قرار بود نگم چیه و سورپرایز تون کنم،این پست همون پستیه که فاطمه کنجکاو بود بدونه چیه😊

این تولد..........................تولد ویرگولههه😃

چی؟تولد ویرگول؟از کجا میدونی تولد ویرگول کیه؟

خب من تازه که اومده بودم ویرگول میخواستم بدونم ویرگول چه روزی تاسیس شده که اون روز رو جشن بگیرم و می دونستم اولین پستی که در ویرگول نوشته شده پستی با عنوان "شروع به کار ویرگول" هستش که خود ویرگول اینو نوشته به مناسبت تاسیسش و جستجو کردمش که تاریخ شو نشون بده تاریخش ۱۸ بهمن بود و امروز هم ۱۸ بهمنه:)

حالا بریم سراغ جشن مون



ویرگول،یک کودک ۸ ساله که امروز تولد ۸ سالگیش هست،داشت افسوس می خورد که چرا تو روز تولدش هیچکس به یادش نیست،الی،یکی از کاربرهای وفادار تنها کسی بود که می دونست امروز تولد ویرگوله پس به بقیه کاربرا هم خبر میده،الی و بقیه کاربرا یه رستوران رو کامل رزرو می کنن و همگی اونجا جمع میشن تا برای ویرگول تولد بگیرن😊اما تعدادی از کاربرا هم از قلم افتاده بودن متاسفانه،رستوران پرشده بود از کاربرای ویرگول،الی و مژده و کیانا و نیلوفر و اون یکی کیانا و تارا و فاطمه و هستیاو......همه نشسته بودن سر میز ها و باهم سلام علیک می کردن،جالبه آشپز رستوران رو هم فرستاده بودن مرخصی که مژده آشپزی کنه و مژده از این موضوع خبر نداشت،کسی هنوز در مورد آشپزی چیزی نگفته بود که الی گفت:مژده چرا نشستی؟

مژده گفت:وا چیکار کنم؟همه نشستن دیگه

الی:همه که آشپزی مجلس رو به عهده نگرفتن

مژده:منم به عهده نگرفتم،داداش اینجا رستورانه من چرا بلند شم آشپزی کنم؟مگه آشپز ندارهههه؟:/

نیلوفر:آشپز رستورانو فرستادن مرخصی یعنی ما اینو خواستیم که تو بتونی استعداد تو نشون بدی😊😃

مژده:خالی می بندین دیگه؟

الی:پاشو سر آشپز پاشو....

مژده:این ایده کی بود که من آشپزی کنم؟

الی:ایده کانی بود

کانی:وا چرا منو قاطی میکنی؟مگه این جشنو کلا خودت نگرفتی؟پس اینم ایده تو بوده دیگه

الی:عزیزم ایده جشنو من دادم ولی ایده آشپزی مژده رو تو دادی دیگه. . .

مژده:بس کنین،حالا که معلوم نیست ایده کدوم تون بوده دوتاتون آشپزی می کنین منم تماشا

الی:آخه من که چیزی از آشپزی نمیدونم

هستیا:من یه فکری دارم،حالا که هیشکی هیچی نمی دونه یه نفرو به داوری بگیریم،امممم،تاراخوبه؟

تارا:منو خواهشا قاطی نکنین

یک فرد ناشناخته در جمع:من داولی شما لو به عهده می گیرم،شاید منو نشناسید ولی من شما رو میشناسم،من گوگویم. . . . .

دخترمهتاب:عه هویت گوگول رو شد،یوهووو😃

مژده:شایدم این الکی میگه گوگولم،شاید مدیر رستورانه میخواد مارو سرکار بزاره

گوگول:مدیل لستولان عز کجا میدونه گوگوی کیه؟

الی:راستم میگه،حالا داوری کن ببینم،کی باید اینجا آشپزی کنه؟

گوگول:من باید آژپژی کنم،چون من آژپژ لستولانم که ملخصی گلفته بودم،من یه انسانم که به همتون گفتم موجود فضایی ام،من داداچ نیلو ام

نیلوفر:بچه ها،من خودم میخواستم اینو بهتون بگم اما داداشم نزاشت خودش گفت

دخترمهتاب:آفرین بهت نیلوفر آفرین بهت

گوگول یا همون برادر نیلوفر،آشپزی کرد و غذاش عالی شد و البته الی هم یه سورپرایز داشت که به کسی نگفته بود،اونم کیک تولد سفارشی ویرگول بود،وقتی الی در کیک رو باز می کنه،چیز عجیبی میبینه،از کیک فقط یه تیکه مونده بود

الی:کیکو جلو جلو خوردین،واقعا که. . . .

مژده (همون لحظه):الی گوشیته

الی:مرسی گفتی مژده،عمرا میشنیدم. . . .بله. . .الناز چی میخوای ولم نمی کنی

الناز:الی جون، میگم دیروز رفته بودم تولد دوستم کیکتو بردم همه خوردن یه تیکش موند آوردم دیگه ببخشید

الی:تو چرا دست از سر من بر نمیداری😡😡

مژده:الی چی شده؟

الی:حدس بزن کیکو کی خورده؟

مژده:میدونم کی خورده،الناززززز

الی:آرهههه،تازه با دوستاش😫


خلاصه که با همون یه تیکه کیکی که مژده به بقیه فرصت نداد حتی از وجودش خبردار بشن بازم جشن مونو گرفتیم و خوش گذروندیم و یه تولد فراموش نشدنی برای ویرگول گرفتیم و رفتیم خونمون:)




پ.ن:آخر این جشنو از جشن پنجاه تاییم زودتر گرفتم

۱۸بهمن ۱۴۰۳،هشتمین سالگرد تاسیس ویرگول