النا هستم ملقب به الی، نویسنده نوجوانی که افکارش را به پست تبدیل میکند
دختران ویرگولی(2)🔮
تارا رو محکم بغل کردم
خلاصه که تارا هم به جمعمون اضافه شد.متاسفانه خیلی از دخترا نبودن اما همین جمع ۹ نفره مون هم خیلی خوش گذشت
√۱ تارا جان سلام خش اومدی
×سلام تو کی هستی؟
√۱ من کانی ام
×عه کانی😃 سلام چطوری؟
√۱ خوبم ممنون با خواهر و برادرام سر و کله میزنم دیگه
-آخ کانی دست رو دل هممون گذاشتی
√۱ (همراه با کمی خنده)النا با اژناز چطور پیش میری؟
-افتضاح
√۱ اینطوری هم نگو تو اگه با یه دونه خواهرت سر و کله میزنی من ۴ تا دارم
√۲ بچه ها نمیدونید مچ خواهرمو وقتی داشت تو اتاق خیال بافی میکرد که من بمیرم چی میشه گرفتم
-خواهر منم از خواهر تو کم نداره حدیث تازه اون خواهر بزرگتره مثلا
#وای نمیدونید من از دست داداشام چی میکشم بس که تنبلن
-چرا ندونیم مگه راجب شون پست ننوشتی؟😄
#به نکته ظریفی اشاره کردی
@من با خواهرو برادرم زندگی نمیکنم بسوزید😜
-خوش بحالت واقعا
+گفتین خواهر برادر.....کاشکی کتایونم میومد اه
%چطوری کیانا؟ یه کم شلوغ شد کم آشنا شدیم
+خوبم ممنون
-بچه ها درس هاتون چطور پیش میره؟
@خیلی سخت شده این بیوشیمی نمیزاره کتاب بخونم
-نخونی چی میشه حالا... ولش کن بعد از جشن صدتایی شدنت دیگه اینطوری دورهمی نداشتیما
@خب من کتاب دوست دارم
-فقط منتظر جشن پنجاه تایی من باشید یه جشنی بگیرم از جشن سیصد تایی شدن آقای بنی هاشمی هم بهتر
×چطوری سلطان پادکست؟
*سلطان پادکست کیه؟
×سلطان پادکست مژده جونه تو هم یه خودکار آبی گرفتی دستت هرازگاهی ازش استفاده میکنی
@من عالی ام،میگم بیاید فیلم ترسناک ببینیم
-اول یچیزی سفارش بدیم از حرف،زدن خسته شدم.... ببخشید میشه منو رو بیارید
مطلبی دیگر از این انتشارات
از آشنایی در ویرگول تا محضر مارشمالو🥳
مطلبی دیگر از این انتشارات
دختران ویرگولی(1)🔮
مطلبی دیگر از این انتشارات
شب های مافیای ویرگولی (قسمت سوم)