و نیز گفته است ...

روزگار به کام ، خرسندم که در میان شما هستم و گاهی نوشته ای از من هم خوانده می شود. تلاش دارم تا رمز و رازی را دریابم ، آن از لابلای نوشته ها یافت می شود نه در سخن امروزیمان ، که امروزه همه اش از معامله است و فنون تجارت. آنچه آدمی به دنبال آن است ، صد چیز نیست ، یک چیز است و آن محبت ، اما مدام به دنبال سراب است تا سیراب کند خود را ، اما چون رسد ، کافی نمی یابد و می جوید دگر چیز را که به حقیقت آن نیز سراب است.

آنچه طلب می کنی، به راستی خود هستی، مقصود توئی ، کافی است گاهی وقفه بیندازی و درنگ کنی و سکوت کنی برای دقایقی در جای دنج ، پاسخ را به روشنی از وجود خود، خواهی یافت و بس . پس وحشت نداشته باش از تنهایی و سکوت. آنجا بی مزاحمی ، که ازدحام گوشت را پر می کند و دیده ات را منحرف و دل را قربانی و تنها مصلحت را شیرین می دانند.

چندی است کتاب های فرنگی مد شده است ، نه آنکه آنها را بد می دانم ، که همگان از سرشت خداوندی هدیه دارند و جویای حقیقت ، اما آن کاسه گدایی را چرا نزد بیگانه می بریم ، اورژینال جنس در طاقچه خودمان خاک می خورد و مانند گنجی است غبار آلوده و نام آن کشکول .

باری




بزرگمهر راست که:


عزلت بدون عین علم زلت است و بدون زاهدی زهد، علت ( بیماری ).

و نیز گفته است: دشمنان بسیار با من ستیز کرده اند. اما هیچ یک را دشمن تر از نفس خویش نیافتم.

و نیز گفته است: با دلیران و درندگان درآویختم.اما هیچ کس جز هم نشین بد بر من غالب نیامد،

و نیز گفته است: نیک ترین چیزها را خوردم و با نکورویان درآمیختم. اما هیچ چیز را لذت بخش تر از عافیت نیافتم.

و نیز گفته است: صبر زرد خوردم و جرعه ی تلخ نوشیدم، اما هیچ چیز را تلخ تر از فاقه نیافتم.

و نیز گفته است: با همگنان درآویختم و با دلیران ستیزه کردم، اما هیچ کس را چیره تر از زن سلیطه نیافتم.

و نیز گفته است: تیر خوردم و سنگباران گشتم، اما هیچ چیز را سخت تر از سخن ناگواری که از دهان حق جوئی برآید، نیافتم.

و نیز گفته است: اموال و گنجینه های بسیار صدقه دادم، اما هیچ صدقه ای را نافع تر از هدایت گمراهان نیافتم.

و نیز گفته است: نزدیکی پادشاهان و بخشش آنها خوشنودم کرد اما، هیچ چیز را به از خلاصی از ایشان نیافتم.

کشکول ، شیخ بهایی