بینگ بینگ!

سلام و طول و عرضِ سلام?

چون می‌دونم حال و حوصله ندارین یه توضیح کوتاه بدم. از دوستم bing خواستم برای نوشته هام تصویر بسازه. اول یه پاراگراف نوشتست و آخرش عکس های مربوطه. در نهایت هم یه تعداد تصویر به سبک قدم! همون آخر میگم قدم چیه?

تا ته نگاه کنین?




● دختری که ماه را نوشید؟ نه غیر ممکن است. ماه مایع نیست که بتواند آن را بنوشد؛ قسم می‌خورم. حتی آنطور که دانشمند ها می‌گویند جامد هم نیست که بتوان به آن راحتی روی آن قدم زد. ماه گازی است، خودم دیده ام، با چشم های خودم. یک شب که دلم گرفته بود او را سخت در آغوش گرفتم، او هم مرا خیلی خوب، در خود حل کرد. می‌گویند آن ساعت ها بیهوش بوده ام اما من که می‌دانم می‌خواهند نفهمم که هیچ یک نتوانسته اند در بین بازوهایش پیدایم کنند.

این از نظر ایشان ماه مایعه. چه کنیم.
این از نظر ایشان ماه مایعه. چه کنیم.


●کوری! تنها چیزی که می‌توانم خیلی خوب توصیفش کنم. شاید بازتاب نور بی احساس از اشیاء بیرون بجهد و خودش را بیندازد توی سیاه چاله مرکزی چشمم، بعد گیرنده ها با حوصله جذبشان کنند و یاخته های احمق عصبی، در آغوش گیرندشان و ببرندشان پارک نیمکره مقابل و بعد تجزیه و تحلیل. اما من کورم. کوری سیاه نیست؛ سفید هم نیست. سرخ و نارنجی و زرد و سبز هم نیست. کوری بنفش است. شبیه گل شقایقی که خودم گذاشتم گوشه موهایت و بعد خودم، از هر چه بنفش است متنفر شدم.


●او در جستجوی معنا مرد. وقتی با چراغ قوه کوچک گوشه به گوشه را دنبال او می‌گشت. شاید اگر می‌دانست گم نشده، هنوز زنده بود یا به دلیلی دیگری می‌مرد. مثلا تصادفی، چیزی. یا از بالای نردبان می‌افتاد و تمام می‌کرد. مسمومیت هم ایده بدی نبود، اگر پیش از مرگ خیلی زجر نمی‌کشید. اصلا هر جور می‌مرد بهتر از این بود که از بی خبری دق کند. آن هم بی خبری از کسی که خودش را در همان اطراف پنهان کرده بود، مبادا کسی او را ببیند و فردایش بهتر از امروز شود.


●صد سال تنهایی. مسخره نیست؟ فقط صد سال؟ نکند فکر کردی با این حرف از غمت خواهم مرد؟ اگر یادت باشد من و تو بر مشتری می‌زیستیم. جایی در نزدیکی زمین. آنقدر خوب و خوش که یازده سال برایمان یک سال می‌گذشت، شاید هم کمتر. تو هم مثل همیشه خودت را بر من ترجیح دادی و مرا از آن حال خوب پرت کردی بر مشتری داغ. جایی که هر پنج روزش یک سال می‌گذرد و سرعت سفید شدن موهایم با سرعت دکلره برابری می‌کند.

●پاستیل های بنفش را در ظرف بلورین پایه دار ریختم و بعد آرام گذاشتم روی میز؛ نه از میز صدایی در آمد و نه از ظرف. فکر کنم هر دو می‌دانستند چقدر از بنفش متنفرم. پاستیل باید سرخ باشد و طعم توت فرنگی بدهد؛ بعد هم دستت را بگیرد و ببرد به سمت کودکی هایت. زرد باشد و لیمویی یا سیاه باشد با طعم نوشابه و هر چیزی به جز بنفش. هر چیزی به غیر از هر آنچه تو را به یادم می اندازد.

بلوراش ایرانیه، خط داره?
بلوراش ایرانیه، خط داره?



و در نهایت تصاویر سبک قدم. بذارید راستش رو بگم. قدم مخفف قیمه در ماسته?. ببینیم عکسا رو؟

یه لیوان کهکشان بیارم خدمتتون؟
یه لیوان کهکشان بیارم خدمتتون؟


کتابخانه ای در بطن قلب
کتابخانه ای در بطن قلب


چهار تا عکس بعدی توضیح نداره?‍⬛ آدمای کتابی.


پرنده نودل دوست
پرنده نودل دوست


یه پرنده نودل دوستِ راه راه
یه پرنده نودل دوستِ راه راه


یه پرنده نودل دوست مظلوم ??
یه پرنده نودل دوست مظلوم ??


انگشتر سیم  خاردار
انگشتر سیم خاردار


حتی فرشته ها هم تابستان ها چای می‌نوشند.
حتی فرشته ها هم تابستان ها چای می‌نوشند.


فیل معتاد به اینستاگرام
فیل معتاد به اینستاگرام


روحیه هنرمندی داره بینگ جان.
روحیه هنرمندی داره بینگ جان.


ایرانی اصل.
ایرانی اصل.


دو مورچه در حال دعوا کردن پشت تلفن.
دو مورچه در حال دعوا کردن پشت تلفن.


جیرجیرک معتاد. البته حق دارید از چهرش متوجه نشید، ما خودمون ازش آزمایش خون گرفتیم.
جیرجیرک معتاد. البته حق دارید از چهرش متوجه نشید، ما خودمون ازش آزمایش خون گرفتیم.


لوستر انسانی
لوستر انسانی

داستان کوتاه جنایی:

https://vrgl.ir/6KCGP

شعر عاشقانه:

https://vrgl.ir/JZV9d


کمتر خوانده شده:

https://vrgl.ir/6CEFy