نانوا هم جوش شیرین می زند...
بیکاری و دیگر هیچ
بیکاری و بی پولی با هم فرق دارند. یعنی هر کدام شرایط خودش را دارد و ممکن است در مواجهه با آن ها رفتارهای متفاوتی را بروز دهید. در بعضی موارد استثنا هم داریم، یعنی مثلا شما با اینکه شاغل هستید اما جزو دسته ی بی پول ها محسوب می شوید. این در مواردی است که تمام پولی که در می آورید را باید بابت بدهی ها یتان بپردازید و فکر می کنم این از بد ترین نوع باشد و با این که می دانید دارید مثل یک انسان شرافتمند زندگی می کنید، اما حاصل زحمت شما حتی قبل از اینکه به حساب بانکی تان وارد شود، توسط طلب کارها برداشت می شود. در چنین شرایطی شما عملا با یک انسان بیکار فرقی ندارید و تازه شاید یک رتبه از آن هم پایین تر باشید، چون او حداقل کار نمی کند و بدنش دچار خستگی و فرتوتگی نمی شود اما شما هم باید کار کنید و هم باید سختی های بی پولی را تحمل کنید.
اما ممکن است شما بی کار باشید اما بی پول نباشید. شما می توانید تا زمانی که پس انداز تان تمام نشده است، به زندگی با شرایطی خاص ادامه دهید. یعنی همیشه مراقب هستید تا پول تان را الکی هدر ندهید و حواس تان به آن اندوخته ی اندک است که آرام آرام آب می شود و شما می دانید که اگر به زودی کاری پیدا نکنید، علاوه بر بیکاری، باید مشکلات بی پولی را هم به جان بخرید و آن جاست که زندگی روی واقعی خودش را به شما نشان می دهد.
پس فرد بی کاری که پول داشته باشد از فرد بی کاری که پول ندارد وضع بهتری دارد هر چند که موقت و ناپایدار است و اگر شما مبتلا به هر دو باشد، می توانم تا حدودی بفهمم که چه مشکلاتی در برابرتان ظاهر خواهد شد و چه ترس و اضطرابی را باید تحمل کنید.
من فکر می کنم در نهایت فرقی نمی کند شما بی کار باشید یا بی پول، چون در نهایت سرنوشت شما بسیار وحشتناک خواهد بود اگر نتوانید خود را از چاهی که درون آن افتاده اید نجات دهید. پس محکوم هستید که بر شرایط فایق شوید وگرنه باید منتظر هر اتفاقی باشید.
در چند سالی که بی کار بوده ام و گاهی هم بی پول، شرایط مختلفی را تجربه کرده ام. باید بگویم اوضاع آن قدر ها هم بد نیست اما هیچ وضعیتی پایدار نخواهد بود و این بزرگترین مشکلی بود که با آن مواجه بوده ام. اگر بخواهم بیشتر برایتان توضیح بدهم باید آن را به دو دسته تقسیم کنم. یعنی هم از خوبی ها و هم از بدی ها بگویم تا بتوانید بین آن ها مقایسه ای انجام دهید.
مزایا
اول : شما می توانید تا هر موقع که دوست دارید در شب بیدار بمانید، فردا هیچ کاری برای شما نیست و قرار نیست راس ساعت 7 صبح محل کارتان باشید. پس می توانید تا لنگ ظهر بخوابید. از این بابت هم نگران نخواهید بود که آگهی های استخدام را از دست می دهید، چون آنکه اول وقت برای مصاحبه ی کاری می رود با شمایی که بعد از ساعت دوازده ظهر می روید هیچ فرقی باهم ندارید و در نهایت کسی استخدام می شود که شرایط کار مورد نظر را داشته باشد نه آن که صبح زود فرم سوابق تحصیلی و کاری اش را نزد کارفرما پر کرده است.
دوم : شما همیشه برای خانواده و دوستانتان در دسترس هستید. این هم می تواند خوب باشد و هم بد. قسمت خوبش را اینجا می گویم. اگر قرار باشد برای مهمانی و مسافرت و یا یک هم صحبتی کوتاه در یک کافه انتخاب شوید، می دانید که از این بابت هیچ نگران نیستید و با خیالی راحت می توانید به تمام دعوت ها پاسخ مثبت بدهید. انگار شما تا ابد وقت و فرصت کافی دارید.
البته این را هم باید اضافه کنم که به شرطی می توانید همراهی کنید که از طرف خانواده و دوستان هزینه ها پرداخته شود و گرنه نمی توانید دعوت آن ها را قبول کنید و با آوردن بهانه ای دست رد به سینه شان خواهید زد. البته طوری که متوجه نشوند که شما نمی توانید سهم خودتان را پرداخت کنید.
سوم : در صورتی که پس انداز کافی داشته باشید، می توانید درس بخوانید یا مهارت جدیدی را یاد بگیرید. از چند سالی که بیکار بوده ام توانستم کمی استفاده کنم و دو پروانه ی کار نظام مهندسی را بگیرم. برای این کار مجبور شدم چند بار آزمون بدهم. هرچند آش دهان سوزی برایم محسوب نمی شود اما خب مقدار اعتباری را برایم به ارمغان آورده و می تواند کمی هم پول ساز باشد که من همیشه از آن دوری کرده ام آن هم به دلیل مسئولیت زیادی که باید گردن بگیرم. ولی باز هم خدارا شکر می کنم.
چهارم : می توانید تا بی نهایت بخوانید و بنویسید البته اگر اهلش باشید.
معایب :
اول : برای شما هیچ آینده ای وجود ندارد. همان طور که روزها پشت سر هم می گذرند، بیشتر خواهید فهمید که هیچ سرمایه ای برای آینده نخواهید داشت. هر چقدر هم که تحصیلات و مهارت هم کسب کرده باشید ولی بدون شغل، آینده برای شما هیچ معنایی ندارد. می شود گفت که وقتی جیبتان خالی است فکرتان هم تعطیل است و هیچ ایده ای برای آینده ای بهتر نخواهید داشت.
این موضوع وقتی برای شما بیشتر اهمیت پیدا می کند که می بینید اطرافیان و دوستان تان هر روز در حال پیشرفت هستند در حالی که شما نه تنها رو به جلو نرفته اید بلکه پس رفت هم داشته اید. شما تلاش می کنید تا از بقیه عقب نمانید اما هر چه بیشتر دست و پا می زنید کمتر به نتیجه می رسید و می بینید هنوز در همان خانه ی اول قرار دارید.
دوم : شما همیشه محدود هستید. باید مراقب پول خود باشید و بیهوده آن را خرج نکنید. پس در سال جدید خرید نمی کنید و همان لباس های قدیمی را بر تن می کنید. تا مجبور نباشید از خانه بیرون نمی روید. منزوی و گوشه گیر خواهید شد و از ارتباط های غیر ضروری پرهیز خواهید کرد.
اگر به مهمانی دعوت شوید یا نمی روید یا اگر رفتید سعی می کنید زیاد در چشم نباشید تا کسی از شما در مورد شغل تان سوالی نپرسد. کسی نمی داند که شما پیوسته دنبال کار هستید و اما هنوز نتوانسته اید شغل مناسبی پیدا کنید. دیگران همیشه می خواهند بدانند چرا دارید بیکار می گردید یا چرا ازدواج نمی کنید!
سوم : شما نمی توانید ازدواج کنید یا دوست دختر داشته باشد! البته منظورم از داشتن دوست دختر این است که حتی این اعتماد به نفس را ندارید که نظر هیچ دختری را به خود جلب کنید تا بتوانید در مورد ازدواج با او صحبت کنید. همان طور که در مورد اول اشاره کردم، وقتی هیچ آینده ای برای شما وجود ندارد، پس حتی فکر کردن به ازدواج هم خنده دار می شود.
البته هستند کسانی که با وجود بیکاری و بی پولی آنقدر اعتماد به نفس و گاهی استعداد دارند که می توانند مخ یک دختر پولدار را بزنند و بی آن که زحمتی بکشند، به همه ی آنچه که در آرزوی آن هستند برسند. و جالب تر از آن که بعدا مدعی می شوند که هر چه دارند حاصل زحمت و تلاش خود آن ها بوده است که البته همان مخ زدن هم زحمت دارد و عرضه می خواهد که من آن را هیچ وقت نداشته ام.
چهارم : شما زیادی در دسترس هستید. دیگران فکر می کنند چون بیکار هستید یعنی وقت آزاد دارید و می توانند از آن به نفع خود استفاده کنند. در صورتی که شما حتی وقتی که بی کار هستید دوست ندارید آن زمان خالی را با کسی تقسیم کنید جز در مواردی که صلاح می بینید که وقت خود را در اختیار دیگران قرار بدهید. پس بی کاری به این معنی نیست که اطرافیانتان می توانند هر موقع که دل شان خواست زمان شما را به نفع خود مصادره کنند.
اما این چند سال بیکاری چگونه گذشت ؟
باید بگویم که دو نوع آدم بی کار وجود دارد، یکی که عمدا دنبال شغل نیست و انگل جامعه محسوب می شود و دیگری که با وجود نداشتن کار اما همیشه تلاش می کند گه شغل شرافتمندانه ای پیدا کند و سربار کسی نباشد.
در مدتی که بیکار بوده ام سعی نکرده ام تن به هر کاری بدهم. درست است که در سال های ابتدایی جوانی حاضر به انجام هر کاری بودم اما تصمیم گرفتم برای شغلی بجنگم که لیاقت آن را دارم. ولی برای اینکه همچنان استقلال مالی نسبی داشته باشم و نیاز نباشد از کسی پول قرض بگیرم، از فرصت های پیش آمده نهایت استفاده را می بردم.
کارگری بنایی، بردست کابینت کار، مهندسی و سرپرستی کارگاه ساختمانی کارهایی بودند که برای مدت کوتاهی برایم آورده های اندکی داشتند. این یعنی من یک فرد تنبل و انگل نبوده ام که می خواهد از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند هر چند که گاهی فکر می کنم چون هنوز شرایط آن قدر بریام سخت نشده که حاضر نیستم به هرکاری تن بدهم.
اما همیشه این طوری خودم را توجیح می کنم که من همیشه سعی کرده ام آمادگی لازم برای هر شرایطی را داشته باشم و چرا وقتی هنوز اوضاع خوب است بی خود خودم را به زحمت الکی بیاندازم. من ظاهرا بیکارم اما همیشه در ذهنم در حال بررسی تمامی راه کارها هستم. همین که شما نسبت به وضعیت خود احساس مسئولیت می کنید و سعی دارید تا رشد کنید، بنظرم دلیل خوبی است که نشان دهد شما انسان بی مصرفی نیستید.
بی کاری مزیت دیگری هم دارد که می توانید اطرافیانتان را بهتر بشناسید و بفهمید که در شرایط سخت چه کسی هوای شما را دارد و از شما در هنگام دشواری ها حمایت می کند. دوستی دارم که بیش از ده سال است که او را می شناسم. از وقتی که ازدواج کرده است برعکس بقیه به جای این که بیشتر حواسش به سر و سامان دادن زندگی خودش باشد، گوشه چشمی هم به من داشته است.
همیشه در این چند سالی که بی کار بوده ام به فکرم بوده است و تا جایی که توانسته کاری دست و پا کرده تا من هم در کنار او به نون و نوایی برسم. خب داشتن چنین دوستانی باعث می شود کمی به زندگی امیدوار شوید. البته دوستان دیگری هم بوده اند که در شرایط سخت برای کمک اعلام آمادگی کرده اند که این خود بسیار قابل توجه است که هنوز هم می شود انسان های ارزشمندی یافت که به فکر اطرافیان خود هستند، این در شرایطی که هر کسی گرفتار خودش است و وقتی برای کس دیگری ندارد نعمت بزرگی می باشد.
پ ن : تاثیر گرفته از کتاب آس و پاس در پاریس و لندن اثر جورج اورول
30 مهر 1401
علی دادخواه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چوپان دروغگو یا جرجواشنگتن؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش سی روزه؛ روز دوم... (با تأخیر)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا دنیا از ما ایرانی ها بدشون میاد؟